-
سلام
ببخشید اقای مهرزاد من هم می دونم شما دائم الخمر نیستید ولی اگر ادامه بدید خیلی زود اونی که نمی خوایید رو میشید پس مواظب
باشید چون هم خیلی برای خودتون مضر هست هم برای خانوادتون این که شما بالاتر هستید خیلی خوب هست وباید ادامه بدید که
بالاتربرید هم در زمینه مالی اعتقادی فرهنگی نگذارید دشمنان شما شاد تر بشوند چون شما قدرتتان احتمالا از اونها بیشتر هست شما
باید با خانمتون بالا برید و اون رو یک مدت تایید کنید تا باهاتون هم را بشه یک مدت زمان می بره ولی تا اون موقع صبر کنید
الان دنباله ارامشی میخای که از درونت خوشحال باشی
بایستی تلاش کنی اینکه همه رو تودلت گزاشتی هرروز یه سری بهشون میزنی
بعد به جایی اینکه از ریشه اختلاف را حل کنی مسکن میخوری این جوری داری خودتو گول میزنی
باید گفتگوی سازنده با خانم داشته باشین دوتایی تنها حتی دخترتون نباشه از دلخوریها ت بگو
این جور که مشخص هست خانمتون در وجودش یه نقطه ضعفی داره اونم نداشتن اعتماد به نفس
چون اول وابستگی شدید داره به خانوادش که اونا تاییدش کنن بعد به قول خودتون میخاد کاری کنه در مقابل شما و خانوادت کم نیاره
قابل توجه اونایی که میخان ازدواج کنن هم کفو بودن یکی از شرط اصلی زندگی سالم هستش
ایا خانم خودشم واقف به نقطه ضعفاش هست ؟
ایا از ته دل از کارش پشیمون هستش ؟
ممکنه مجبورش کرده باشن مطمئنن از ته دلش راضی نبوده این اتفاق بیفته یا مهارته همسرداریش کمه
به خودتون وخانم فرصت بدین تا راه درست ومنطقی پیش بگیرین
عذر خواهی کرده شما به ظاهر قبول کردین ولی قلبا باهاش نمیتونین صمیمی بشین
حق دارین کمی به خودتون فرصت بدین سعی کنین خوبیهاشو به یاد بیارین
همه ادما اشتباه میکنن وقتی گفتگوی سازنده باهاش داشته باشی اون وقت متوجه اشتباهش میشه
به نظر خودت تا کی میتونی این راه رابری و با دارو مشکلتو حل کنی قدم اول را بردار خداکمکت میکنه
شما نیاز دارین یه سفر برین حال هواتون عوض بشه خیلی خوبه
این لینک را مطالعه کن لطفا
http://www.hamdardi.net/thread-154.html
لطافت و سر سختی به روش اب بیاموزید
دو قطره اب که به هم نزدیک شوند تشکیل یه قطره بزرگتر می دهند
اما دو تکه سنگ هیچ گاه باهم یکی نمی شوند!
پس هر چه سخت تر باشیم
فهم دیگران برایمان مشکل تر و در نتیجه امکان بزرگ شدنمان نیز کاهش می یابد....
اب در عین نرمی و لطافت در مقایسه باسنگ
به مراتب سر سخت تر و در رسیدن به هدف خود لجوج تر ومصمم تراست
سنگ پشت اولین مانع جدی می ایستد
اما اب .... راه خود را بهسمت دریا می یابد
در زندگی معنای واقعی سر سختی استواری و مصمم بودن را
در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد
هر شب سوره یس بخون ارومت میکنه واز وسواس فکری نجات پیدا میکنی
موفق باشین
-
سلام و ممنونم
کاش میشد بی اعتمادیم رو کناردمی گذاشتم.اما عقل یا ذهنیتم می گه به محض پایین اوردن گاردم ضربه می خورم.
اون دوران تازه خونه خریده بودم و خانواده ش بشدت بهم فشار می اوردن که خونه باید بنام این باشه و ما رسممونه.من زیر بار نرفتم. و اینم یکیراز دلایل دشمنی این خانواده ست.بعد از اون کشمکش ها هم چند باری سر خونه دعوامون شد که زیر بار نرفتم.چند باری هم بشوخی به من گفته اگه تو چیزیت بشه خواهرهات میان و ادعای ارث می کنن!اینا ذهنیت این زنو نشون میده.من می دونم که دخترمون بزرگ بشه و بره مشکلات من خیلی بیشتر خواهد شد...شاید فعلا دلیل اصلی مداراش دخترمون باشه و حس مادریش....بعد از اون مسایل ظاهرا با خانواده ش بجز مادرش ارتباط نداره که البته سردسته همشون همینه.....چند باری هم که دخترمو می خواست ببره خونه مادرش اجازه ندادم و می گفت تو به واسطه این کار می خوای انتقام بگیری از اونها ولی من فکر می کنم اگه اجازه بدم دیگه خیلی بی شرفم.....
خواهرام و شو هراشون هم انگار بعد از اون مسایل که من مدتها تو بورس بودم برای اهداف رقابتی خواهر برادری خودشون استفاده می کنن و منو مدتها از مسافرتها و کارهای جمعی خانوادگی حذف کرده بودن و متاسفانه مادر پدرم هم تحت تاثیر اونها هستند و تلاشهای من با یه تلفن و گله اونها به مادرم به باد میره و بحران برام درست میشه!
انسانی از همه طرف تحت فشار.....نمی دانم!کاش میشد از اول شروع کرد.....زندگی تازه ای داشت!
-
سلام آقا مهرزاد خیلی کار خوبی کردین زیر بار خواستشون برا خونه به نام زدن نرفتین…من یه چیزی رو دوس دارم بگم … اینکه آدم باید کنار همسرش احساس آرامش کنه نه اینکه بخواد تو زندگیش فقط تحمل کنه… قضاوت سخته پس ببینید جقدر شما مقصرید و چقدر همسرتون… اگه واقعا فکر میکنید همسرتون مقصره بهش جدی تذکر بدید اگر هیچ راهی نمیبینید که همسرتون تو نجات زندگیتون همراهیتون کنه و کمکتون کنه من با سوختن وساختن مخالفم…اگر هم شما مقصرین پس تمام سعیتون رو کنید تا زندگیتون رو نجات بدید
…البته باعرض پوزش خوردن شراب و کشیدن سیگار ایراد بزرگیه که توصیه میکنم این کارو نکنید
-
سلام و ممنونم
به چند وقتیه که این خانم سعی می کنه با محبت منو بکشونه سمت خودش.مخصوصا از زمان رهن اپارتمان مجردی...اما گاهی یه بام و دو هوا میشه.نمونه ش بهم زدن قضیه مهمانی....100 درصد سیاه نیست و 100 درصد هم سفید نیست.اما در بزنگاهها نیشش رو می زنه.
مشکل دیگه هم خانواده پدری من شدن.اونو سعی می کنن تحویل نگیرن .البته من باهاشون زیاد صحبت کردم اما خواهرهام گوش مادرمو پر می کنن و یجورایی ما رو حذف کردن....!بچه ننه نیستم....عالم و ادم هم بهم پشت کنه دیگه مهم نیست....یکی از دوستان نظر داده بود که بگرد شاید صفت خاصی داری که دیگران باهات دشمن میشن یا جلوت گارد می گیرن.....هر چی گشتم همچین صفتی به اون پررنگی ندیدم.تو زندگیم دنبال پیشرفت بودم اونم نه به هر قیمتی و حالا انگار افتادم تو چاه....عرصه بهم تنگ شده.برای فرار از فکر و خیال حتی به درس خوندن برای فوق هم رو اوردم....اما بعدش می گم اخرش که چی!امنیت عاطفی ندارم و از هر چی مذهبم هست زده شدم.بنظر شما نداشتن امنیت عاطفی اینقدر باید مهم باشه؟حساس نبودم اما الان خلا دارم.
- - - Updated - - -
سلام و ممنونم
به چند وقتیه که این خانم سعی می کنه با محبت منو بکشونه سمت خودش.مخصوصا از زمان رهن اپارتمان مجردی...اما گاهی یه بام و دو هوا میشه.نمونه ش بهم زدن قضیه مهمانی....100 درصد سیاه نیست و 100 درصد هم سفید نیست.اما در بزنگاهها نیشش رو می زنه.
مشکل دیگه هم خانواده پدری من شدن.اونو سعی می کنن تحویل نگیرن .البته من باهاشون زیاد صحبت کردم اما خواهرهام گوش مادرمو پر می کنن و یجورایی ما رو حذف کردن....!بچه ننه نیستم....عالم و ادم هم بهم پشت کنه دیگه مهم نیست....یکی از دوستان نظر داده بود که بگرد شاید صفت خاصی داری که دیگران باهات دشمن میشن یا جلوت گارد می گیرن.....هر چی گشتم همچین صفتی به اون پررنگی ندیدم.تو زندگیم دنبال پیشرفت بودم اونم نه به هر قیمتی و حالا انگار افتادم تو چاه....عرصه بهم تنگ شده.برای فرار از فکر و خیال حتی به درس خوندن برای فوق هم رو اوردم....اما بعدش می گم اخرش که چی!امنیت عاطفی ندارم و از هر چی مذهبم هست زده شدم.بنظر شما نداشتن امنیت عاطفی اینقدر باید مهم باشه؟حساس نبودم اما الان خلا دارم.
- - - Updated - - -
سلام و ممنونم
به چند وقتیه که این خانم سعی می کنه با محبت منو بکشونه سمت خودش.مخصوصا از زمان رهن اپارتمان مجردی...اما گاهی یه بام و دو هوا میشه.نمونه ش بهم زدن قضیه مهمانی....100 درصد سیاه نیست و 100 درصد هم سفید نیست.اما در بزنگاهها نیشش رو می زنه.
مشکل دیگه هم خانواده پدری من شدن.اونو سعی می کنن تحویل نگیرن .البته من باهاشون زیاد صحبت کردم اما خواهرهام گوش مادرمو پر می کنن و یجورایی ما رو حذف کردن....!بچه ننه نیستم....عالم و ادم هم بهم پشت کنه دیگه مهم نیست....یکی از دوستان نظر داده بود که بگرد شاید صفت خاصی داری که دیگران باهات دشمن میشن یا جلوت گارد می گیرن.....هر چی گشتم همچین صفتی به اون پررنگی ندیدم.تو زندگیم دنبال پیشرفت بودم اونم نه به هر قیمتی و حالا انگار افتادم تو چاه....عرصه بهم تنگ شده.برای فرار از فکر و خیال حتی به درس خوندن برای فوق هم رو اوردم....اما بعدش می گم اخرش که چی!امنیت عاطفی ندارم و از هر چی مذهبم هست زده شدم.بنظر شما نداشتن امنیت عاطفی اینقدر باید مهم باشه؟حساس نبودم اما الان خلا دارم.
-
سلام برادرعزیز.من خودم خیلی مواقع درشرایطی بودم که احساس میکردم به همسرم محبت میکنم ولی اون قدرمنو نمیدونه.همین منو ازلحاظ احساسی خیلی داغون کرده بود فکرمیکردم ازطرف همه تحت فشارم.ولی وقتی بااین سایت آشنا شدم مقالات وزندگی خیلیا روخوندم.
کم کم به این نتیجه رسیدم به اون خوبی که فکرمیکردم نبودم یعنی اشتباهات زیادی ناخواسته توزندگیم داشتم که باعث شدم همسرم نسبت بهم سردبشه.کارم شدخوندن مطالب واستفاده ازتجربیات مفیددوستان.آرامشو ازخدا خواستم نه ازقرصهای آرامبخش.محبت کردم بی توقع اشتباهاتم به همسرم گفتم وازش خواستم منوببخشه.نتیجش این شد که همسرم به سمتم برگشت خیلی بهتر ازقبل زندگیم شد.فقط سعی میکنم اون اشتباهاتو تکرار نکنم.همه این پرحرفیا رو کردم که بگم الان که تنها هستین بیشتر به این فکرمیکنین که یه شکست خورده تمام عیارهستین.
برای تغییرزندگیتون اول باید خودتونو تغییربدین تاهمسرتون تغییراتتون باورکنه احساس امنیت کنارتون کنه.اونوقته که شما رو بادنیا عوض نمیکنه.بعد اینا درفضای دوستانه دلخوریاتونو بگین انشالله اونم قبول اشتباه میکنه وسعی دررفعشون میکنه.
یه چیزو بدونین زندگی صددرصد ایده آلو هیچکس نداره.مهم اینه ازداشته هامون لذت ببریم.به خدانزدیک شین مطمئن باشین خیلی چیزا رو به دست میارین
-
نميدونم چي بگم....حرفاتونو به خانمتون بزنين....بگين با شما بايد روراست باشه..............
و اگه گله و شكايتي داره به خودتون بگه...اونم با زبون خوش........با مهربوني.....
-
سلام صبح بخیر
شما گفتین وضع مالی پدر خوب هستش ممکنه یکی از دلایلی که خاهرا منتظره نقطه ضعفی از سمت شما هستن این باشه
یا اینکه شوهرشون اتیش روشن میکنن
این رفتارشون هم متاسفانه بر میگرده به نوع رفتارشما با پدر مادر
اینکه میگین در ظاهر خانمتون مخالفت نمیکنه بعدش یک عکسالعمل شدید نشون میده
شاید اجازه نمیدی دلخوریهاشو بگه در مسئله شکایت نمی گم بشین فکر کن قبل از دعوای اصلی چه جوری برخورد کردین
نمی گم اون اشتباه نداره ولی اینو میدونم کسی کینه میگیره که نتونه حرفشو حتی در مقابل بهترین شخص زندگیش بزنه
ممکنه دلیلش همون عصبانیت شما باشه
همیشه پدر مادر مثل یه کوه پشته بچهاشونن مطمئنن خانواده شما خونه وزندگی به شما بخشیدن تازه اگه این جوری هم نباشه
همین که شمارو بزرگ کردن به مراتب رسوندن به اندازه تمام دنیا ارزش داره پدر مادر رو بی غل غش دوست بدار
در مقابل شرایط خانم را هم در نظر بگیر اونم بایستی به مادر شما وخودش احترام بزاره
اینکه بشینی توی خونه همش فکر منفی کنی ارتباط را با همه قطع کنی که درست نیستش
بخشش را برا چی قرار دادن برای خوشحالی طرف مقابل نه
برای این قرار دادن تا شما همه انرزیهای منفی را از وجود خودت نفی کنی و اجازه بدی حس شادمانی و خوشبختی
در وجودت زنده شود
من خودم یه مدت مشکل داشتم دخترم می گفتش مامان کاش من کو چولو بودم درک نمیکردم دعواهاتون را بعد بردمش چکش کردم گفتن رشدش متوقف شده
لطفا دقت کن ببین با روا ن دخترت چه میکنی بچهها باهوشن همه چی رو درک میکنن
اگه بخای این جوری ادامه بدی کسی پیدا میشه از روی دشمنی چراغ سبزی نشون میده به خانم
خانمتونم از روی ناچاری میخاد که درده دل کنه اون وقته که وضع بدتر میشه
حتی وقتی دستاتو بستن انقدررررر بلند بخند که دشمنت شک کنه به بسته بودن دستات
موفق باشین
-
از خواندت نوشته هاتون واقعا متاسف شدم
چرا برا خانمت شرط و شروط نمیذاری که برا ادامه باید چه کارایی بکنه ؟
مثلا احترام به خانوادت یا قطع ارتباط کامل با مادرش
چرا ازش نخواستی بین مادرش و شما یکی را انتخاب کنه ؟ (در شرایطی که خودتون میکید عشوه میاد و میخواد شمارا بکشه سمت خودش)
تعجب میکنم چرا با این کارایی که کرده براش گل خریدید ؟ مگه با گل و صلوات امد استقبالت وقتی از بارداشت امدی ؟؟؟؟
مهریه خانم چقدره ؟
به خاطر فرزندتون دارید به زندگی مشترک ادامه میدهید فرزندی که قضیه مادرش اونطوری و باباش هم متاسفانه اهل مشروب :81:
واقعا متاسف شدم برا شرایطی که فرزندتون داره
سعی کنید مشروب و خدای نکرده اگه خلاف دیگه ای تو خانه مجردی می کنید را تمام کنید احتمال این هست که خانم دوباره اتو بگیره
و دوباره شمارا راهی زندان و دادکاه کنه
-
سلام و ممنونم
خوب ایشون 10 روزی یه بار زنگ می زنه مادرش و میگه وظیفه فررندیمه....!امادخترم رو اجازه نمی دم ببره اون عفریته ببینتش....دوست عزیز مشکل من همین نفاقه!یا رومی رومی یا زنگی زنگی.....شایدم نفاق نیست و صداقت داره....اما رفتارش چیز دیگه ای گفته.....این ذهنیت نفاق شده زندان من....!حرف زدن هم فقط نتیجه ش این بوده که میگه من تو رو انتخاب کردم اما عمل ایشون سر بزنگاهها عجیبه و با ادعاش نمی خونه.....راهی نمی بینم.کارم شده سوختن و ساختن.....شاید همه ش تو هم باشه اما عقلم خاطرات رو یادم میاره....یه چیزایی هم جدیدا شنیدم که کمی تسکینم میده یکی از خواهر زنهای عوضیم که در حقم شهادت دروغ داده بود چند ماهی رو در بیمارستان روانی بستری شده.یکی دیگه شون هم که منو هل داد تو چاه زندگیش اسیر کلاهبرداری و بدهی شده.......دارن تاوان می دن!ای کاش سفید یا سیاه این زن رو هم می دونستم!
-
آقامهرزاد من کوچکتر از اونم که
هربار نظر بدم.از اونجا که نمیخوام کسای دیگه تجربه ما رو داشته باشن میگم.بنده خداخانمتون هم مثل من بلدنیست چه جور برخوردکنه.اینو بدونید قطعا شمارو دوست داره فقط مهارت اونو نداره که به شما نشون بده .مشکل شمارو هفت سال من وهمسرم داشتیم اونم به من میگفت دوستم نداری فقط تظاهرمیکنی درصورتیکه عاشقش هستم.
شماالان خیلی عصبانی ودلخورید ازخونواده همسرتون.با زبان وروی خوش(ازتون خواهش میکنم چون با زبان تند راه به جایی نمیبرین)ازخانمتون بخواین یه جور رابطه رو کم کنه که شماهم اذیت نشین درحضور شما باخونوادش صحبت نکنه بهشون بگین زمان میبره تا این ناراحتیا رافراموش کنین دراین زمان باید کنارتون باشه تا حس تایید ازطرف اونو داشته باشین.اینو بدونین اگه ازش بخواین قطع رابطه کنه همونجور که به خونوادش پشت کرد به شماهم پشت میکنه.
درسته الان شما خیلی آزرده این ولی هرچی باشه اون خانم مادرهمسرتون هستن.حالات شما رو کاملا درک میکنم ولی بدونید هرچی کینه ونفرتتون بیشتر باشه بیشتر به خودتون آسیب میزنه.