-
نارجیس جان حقیقتش اینه که شوهر من آدم فوق العاده مهربونیه و خیلی هم خوب محبتشو ابراز میکنه.واسه همین من توی این ۱۰ سالی که با هم بودیم از محبتش سیراب بودم همیشه.ولی همیشه این ترس و داشتم که یه روزی محبتش بهم کم شه.برای همین دوست نداشتم بچه داشته باشیم.اما به اصرار خودش و البته مادرم که پارسال مریضی سختی گرفته بود راضی شدم.اما توی کل دوران حاملگی ازش میخواستم که هیچوقت محبتش کم نشه و اون هم قول میداد.اما متاسفانه ناخوداگاه محبت کلامیش به من کمتر شده.خوب چون که اکثر مواقع در حال قربون صدقه رفتن بچه است. فقط بعضی وقتا یادش میفته که ممکنه من ناراحت شم.اون موقع من و هم قاطی قربون صدقه اش میکنه.
من دخترم و خیلی دوست دارم و خیلی هم ازین حسم ناراحتم.چون اون طفلک به خواست خودش به این دنیا نیومده.تصمیم خودمون بوده و حالا در قبالش مسوولیم.
-
پس با این حساب فرضیه اول درسته... شوهر شما همیشه به شما محبت میکرده و شما ترس از این رو همیشه داشتی که مبادا با اومدن بچه این محبت کم بشه و الان میبنی که اون ترسهات به واقعبت تبدیل شده و همش این مساله باعث نگرانیت شده... فکر میکنی که این مشکل با محبت کردن بیشتر همسرت به شما قابل حله... درسته؟؟
پس
1- شوهرت تو "کنترل احساساتش" بین دخترش و شما داره بی تجربگی میکنه و این اصلا به این معنا نیست که دخترش رو از شما بیشتر دوست داره....اینجا نوع برخورد شما با شوهرت خیلی خیلی مهمه...
2- به نظرم کار درستی نکردی که تو دوران حاملگی دائم ازش خواستی هیمشه بهت محبت کنه... چون 1-مردا ببیشتر به سمت چیزهایی جذب میشن که یه نیروی یازدارنده برای اون چیز براشون وجود داشته باشه... 2- چیزی که بدونه خودش داره انجام میده و کاریه که شما با وجودی که دوست داری انجام بدی ولی کاملا بی خبری که زمانش چه موقع است رو بیشتر انجام خواهد داد.. بذار ساده تر بگم: شما طبیعتا رمانی که رو این مساله بیشتر تمرکز میکنی رفتارهای شوهرت رو هم بیشتر زیر نظر داری و چون بارها شوهرت از زبون خودت شنیده که چه زمانهایی بیشتر دوست داری بهت محبت کنه همین عامل باعث میشه جتی اگر بخواد بهت محبت کنه محبتهاش کاملا تصنعی باشه.. چیزی که خودش هم از اون بیزاره.... پس راه حلش اینه که یه مدت بیخیال این مساله بشی و اینو به شوهرت نشون بدی.... بهش بگو خیلی خوشجال میشم که میبینم دخترمونو دوست داری و کلی ذوق میکنم که قربون صدقش میری....وانمود کن اصلا ناراحت نمیشی وقتی یادش میره به تو محبت کنه.... اون داره بدون اینکه کسی ازش بخواد به دخترش محبت میکنه پس بذار در مورد تو هم اینطور باشه..........
3- قبول کن که شما کمی حساسی... ... من هم بخشی از نگرانیم همینه... مبادا بعد از به دنیا اومدن دختر م محبتهای شوهرم به من کم بشه... ولی دارم سعی میکنم از الان با رفتار درستم جلوی چنین مشکلی رو بگیرم
4- پس دخترت این وسط کااااملا بی تقصیره... اینو همیشه یادت باشه که اون نیاز به مهر و محبت هم پدر و هم مادر داره
5- تاپیکی باز کن با این عنوان : چگونه به شوهرم بفهمانم که من هم به محبت کردن او نیاز دارم و او با میل و رغبت قلبی این کار را انجام دهد نه به خاطر ترس از ناراحت شدن من؟؟
-
s.h.i.d.e.h و نارجیس
شما هردو عزیز نیاز هست توجه به آسیب پذیری خود داشته باشید و آنهم وابستگی و عاشق عشق همسر بودن است ( مهرطلبی ) نه عاشق همسر بودن ( مهرورزی ) و این آسیب رسان است ... از این روحیه و روند ، کنترل گری و انحصار طلبی پدید می آید ... توجه شما را مطالعه به دقیقتر پستهای قبلیم جلب می کنم ....
میل به مادر شدن ذاتی زنان است و حب فرزند نیز ... جایی که زنی از بچه دار شدن گریزان باشد از ترس اینکه محبت شوهرش به او کم شود و به سوی بچه رود یعنی گرایش و کیفیت احساس او نسبت به همسر در روند طبیعی و سالم نیست و همیشه نگران رقیب هست و نزدیک ترین و شدیدترین و همیشه حاضر ترین رقیب برایش می شود فرزندش ، لذا اینگونه زنان آمدن فرزند را آمدن رقیب می ببینند و گریزانند و وقتی هم می آید ، این حس حسادت و حساسیت ها پدید می آید ... لذا راهکار هردوی شما بیرون آمدن از تمرکز بر عشق و مهر همسر نسبت به خودتان است ... یعنی رها شوید از این بند و در یک چرخه طبیعی و سیال با همسر باشید و از محبتش برخوردار شوید و به او مهر بورزید .....
دقت کنید یک استرس دائمی با شدت و ضعفهای مختلف در شرایط مختلف بر اینگونه زنان نسبت به شوهرانشان و عشق شوهرانشان به آنها وجود دارد و غالباً همیشه در پی اینند که مطمئن شوند که آیا هنوز همسرشان دوستشان دارد و غالباً هم بر زبان می آورند با پرسش یا با اعتراض ....
چون ریشه این مسئله در خود کم بینی ناشی از ضعف عزت نفس است که باعث می شود زن نزد خودش چندان دوست داشتنی نباشد و مقبول و راضی ... لذا به طور خاص دنبال دوست داشته شدن هستند و نسبت به کسی که دوستشان دارد حساس می شوند که مبادا لحظه ای بیاید که دیگر دوستشان نداشته باشد یا دوست داشتنشان کم شود .... و ترس از رقیب و انحصار طلبی به این علت است ....
وقتی عزت نفس قوی باشد فرد از عشقی که به همسرش دارد بیشتر از عشقی که همسر به او دارد لذت می برد، همسر را اسیر نمی خواهد و در زندان مهرطلبی اش محصور نمی گرداند و ... نه تنها از اینکه دیگرانی به همسرش توجه کنند ( مثلاً خانواده همسر) نمی ترسد و ناراحت نمی شود بلکه خوشحال هم می شود که محبوبش مورد محبت است ... و از اینکه همسرش به دیگرانی محبت داشته باشد نیز نمی ترسد ..... رابطه اش با همسرش با عوطفت در عین جرأتمندی است و اینجاست که فرزند نه تنها رقیب نمی شود بلکه عامل پیوند بیشتر می شود و مورد طلب ....
لذا به هردو عزیز توصیه می کنم به جای اینکه در پی راهکار برای جلب توجه هرچه بیشتر همسر باشید در پی راهکار برای رهایی خود از این بند و اسارت ( مهرطلبی ) باشید و در پی اینکه چگونه از عشقی که به همسر دارید لذت ببرید
با عرض معذرت من به تعدادی از چنین خانمهایی رک گفته ام که شما همسرتان را دوست ندارید شما عاشق عاشق شما بودن همسرتان هستید و این آسیب رسان است بعضی از آنها ابتدا مقاومت می کردند که نه ما همسرمان را دوست داریم .... اما وقتی به مرور به راهکارهای مربوط به مهارتهای ارتباطی عمل می کردند اعتراف می کردند که حالا فهمیدیدم که همسرمان را دوست نداشتیم بلکه فقط وابسته بودیم و مهرطلب ..... به شما هم همین را می گویم ..... مهرطلبیتان را چاره کنید نه تقویت
موفق باشید
-
سلام.. تشکر بسیار فراوان از توضیحات و راهنمایی های مفید فرشته مهربان... کاملا حرفهاشون درسته... من خودم قبلا به این نتیجه رسیده بودم که وابستگی جهنمی نسبت به شوهرم دارم و این وابستگی خیلی جاها برامون مشکل ایجاد کرده.. و الان هم که انحصار طلبی و خود کم بینی هم بهش اضافه شد... واقعیت تلخه ولی کاملا درسته...
فرشته مهربون من صحبت های مفیدتون را یاددداشت کردم که همیشه پیش روم باشه و فراموش نکنم و از همین امروز تلاش خواهم کرد که با این ویژگی منفی خودم مبارزه کنم...
فقط خواهش میکنم اگر امکان داره بگین من تو این مرجله چه کارهایی باید انجام بدم.. خیللللی دلم میخواد جساسیتم به رفتارهای شوهرم کم بشه.. داره برام تبدیل به یه آرزو میشه... لطفا بگین برای از بین بردن این حس خود کم بینی و خودخواهی چه کارهایی باید انجام بدیم...؟؟؟؟ چون فکر میکنم سوال خیلی از دوستان هم باشه...
سپاسگذارم