خانم الهه ناز گرامی
اگر پست های همه را با دقت میخواندید متوجه میشدید نظرشون فقط روی مسله دروغ گویی ایشون نبود، مسایل و هشدارهای دیگری هم مطرح کردن اما گویا فقط این مسله به چشم شما آمده است.
اولا منظور اینجا این بود که هشداری به شما بدهند که ایشون وقتی بخاطر یسری شرایط حاضرند به مادرشون دروغ مصلحتی بگویند روزی بشما هم ممکنه دروغ بگویند.
اینو گفتیم که بدونید پیش بینی این مسله و داشته باشید یعنی اینو بعنوان یک نشانه ببینید ، من خودم در خواستگاری هایی که ازم صورت میگیره همیشه به این نشانه ها خیلی دقت میکنم برای همین به شما هم گوشزد کردم.
دومین هشدار اینجاست که ایشون میدونستند که مادرشون با انتخاب ایشون مخالفت خواهند کرد ، پس چرا خودشون دست بکار شدند و دنبال دختر بودن ، اصلا شاید بگید کار دل بوده دیگه حق دارند در بزرگترین انتخاب زندگیشون دخالت کنند و نظر بدهند ، و خودشون هم گزینه معرفی کنند، این حرف کاملا درست و منطقیست ، پس اول از همه باید به مادرشون این مسایل و منطقی میگفتند مقدمه چینی و انجام میدادن که ایشون هم حق دارند گزینه هایی و معرفی کنند، دوم اینکه باید قبل ازاینکه شما رو وارد بازی احساسی بکنند اول مادرشون و راضی میکردند که به خواستگاری شما بیایند.
نقل قول:
بهار جان عزیز مادرش اصلا به پسرشون نگفتن که من اون دخترو(من) نمیخوام ببینم فقط گفته چون شناختی از خودشو خانوادش ندارم میگم نه ولی بعد که خواهرش دوباره با مادرشون حرف زده ایشون تا حدودی راضی شدن ولی به همون شرطی که اول تو تاپیکم گفتم همین..
سوال بزرگ : خب مگه کاری داره ؟شناخت و پیدا کنند! چرا بدون شناخت، نه؟
سومین هشداری که خودمم بهش اشاره کردم اینه که ببینید مادر ایشون که سی سال با فرزندشون بودن اونقدر به پسرشون اعتماد ندارند که حداقل بتونه این پسر برای انتخابش یک دختر و معرفی کنه یعنی حتی در این حد هم به پسرشون اعتماد ندارند! خب برام جای سوال پیش اومد شما چطور بعد سه سال به این آقا اعتماد کردید!
چهارمین هشداراینجاست که شما مگه نمیگویید احساسی انتخاب نکردید ، پس مشکلی نیست به این آقا بگویید ما که احساسی همدیگه و انتخاب نکردیم از روی عقل و منطق و با شناخت معیارهای همدیگه انتخاب کردیم ، پس شما به خواستگاری اون دختر خانم ها بروید و بررسی کنید شاید بهتر از من باشند ، در اینصورت انشالله خوشبخت بشوید.
در غیر این صورت وقتی مادرتون به خواستگاری بنده بیایند ، و من بهتر هم باشم اینطوری قدر بنده و بهترو بیشتر هم خواهند دونست.
پنجمین هشدار اینجاست که شما حاضرید سختی های یک عروس اجباری شدن و تحمل کنید؟ چون این امکان وجود داره که بعدها با سایر دختر هایی که مد نظر مادر ایشان بوده مقایسه بشید و سختی های و تحمل کنید مانند تاپیکی که بهتون معرفی کردم، در آینده اگر مقایسه بشید چه حسی بهتون دست میده؟ یا اینکه اگر اون توجه و احترامی که مد نظرتون بوده و خانواده شوهرتون نداشته باشند.
ببین عزیزم ، ما آدم های متفاوتی هستیم سطح توانایی هامون و تحملمون هم در خصوص مسایل مختلف متفاوت خواهد بود، بنابراین ما که اینجا از سطح توانایی های شما اطلاعی نداریم، خدایی نکرده با اون آقا هم دشمنی نداریم که بخواهیم شمارو منصرف کنیم:18: فقط قصد داریم هشدارهای لازم و بشما بدهیم تا بتونی با چشمانی باز انتخاب کنی.
مثلا من خودم تمام هشدارهایی که بهتون دادم، هشدارهایی بوده که قبلا در مورد مشابه خودم به خودم دادم، مثلا من خودم خیلی دختر احساساتی و حساسو زودرنجی هستم، نمیتونم قبول کنم کسی منو به زور و اجبار بعنوان عروس قبول کنه، یا بی دلیل نسبت بهم بی توجه باشند، یا دایما بخاطر اینکه بدل مادرشوهر ننشستم با عروس های دیگر مقایسه بشوم.
مثلا خیلی دوست دارم مادر همسر آینده ام منو، بعنوان دخترش دوست داشته باشه ، نه اینکه به چشم یک دشمن خونی ببینه و همیشه در اعماق ذهنش فکر کنه من اومدم وارد زندگی پسرش شدم و پسرش و ازش دزدیدم:18: دوست دارم با مادر همسرم هم مانند مادر خودم رابطه مادر وفرزندی داشته باشم، ایشون هم منو به چشم یکی از اعضای دوست داشتنی خانواده اشون ببینند. برای داشتن همچین رابطه ای باید رابطه دو طرفه و دلی باشه . اگر دلت اینجا باهات راه نیاد این رابطه هم هیچوقت شکل نخواهد گرفت.
یا مثلا نمیتونم به کسی اعتماد کنم ، که حتی مادرشون حاضر نیستند به انتخاب فرزندشون اعتماد کنند حداقل با انتخابشون آشنا بشوند و دلیل منطقی ای برای رد گزینه معرفی شده فرزندشون بیاورند.
یا اینکه چرا باید یک پسر وقتی خودش میدونه که خانواده اش مخالف انتخاب شخصی ایشون هستند بدون اینکه اول با خانواده مطرح کنند اول با خود دختر مطرح میکنند ، حس بدی نسبت به این دست آقایون دارم، احساس میکنم خودخواهند فقط به فکر احساسات خودشون هستند فقط میخواهند همه چیز همانطور که اونها میخواد پیش بره ، اصلا بفکر دختر نیستند نمیدونند با اینکارشون چه آسیبی به اون دختر میزنند. مثلا من به همچین پسری میگم خودخواه، و بی مسولیت ، و بنظرم آینده نگری اصلا ندارند!
البته این نظر شخصی بنده است شما ممکنه نظر دیگری داشته باشید، وظیفه ی ما بعنوان یک انسان فقط دادن هشدارهای لازم بشماست ، دیگه بقیه اش با خودتان هست ،کسی قرار نیست عقیده شخصی خودش و بشما تحمیل کند، شما خودتون تصمیم خواهید گرفت و عواقب خوب و بدش هم پای تصمیم و انتخاب خودتون خواهد بود.
همه ی ما میدانیم زندگی همه اش خوشی نیست ، نا خوشی و سختی هم داره ، شاید شما خودتون و برای پیش آمدن این مسایل آماده کردید و بنظرتون قدرت تحمل این دست مسایل و اگر پیش بیاید دارید، پس اینها و مشکل نمیبینید.
ولی بنظرم بازم این راه حل و پیش بگیرید بهتر باشد:
بهشون بگید پیشنهاد مادرشون وقبول کنند، تا زمانیکه به خواستگاریتون نیامدن هم باهاشون قطع رابطه کنید،
اولا با قبول این پیشنهاد ، نشان دادن که احساسی تصمیم نگرفتن پس مادرشون راحتتر شما را میپذیرند و با یک ذهنیتی منفی قصد آشنایی با شما و خانوادتون نخواهند داشت که هم شمارو هم خودشون و اذیت کنند.
دوم اینکه قدر شما و خانوادتون بیشتر خواهند دوست چون مطمعنا از بقیه بهتر بودید دیگه!
بعدم اگرم مخالفت کردن بهشون پیشنهاد بدید خودشون به یک مشاور مراجعه کنند و دنبال راه حل باشند.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
دختر بیخیال
راه حل:
به نظر من ، از این رابطه خارج بشوید، ذکرکنید به اندازه کافی روی ایشون شناخت اولیه پیدا کردید ، حال تصمیم دارید برای گذراندن باقی مراحل شناخت ایشون خواستگاری رسمی انجام دهند، مسولیت راضی کردن خانوادشون هم بر گردن شما نیست، بعنوان راه حل درست پیشنهاد میدهید که از حضور یک مشاور استفاده کنند، حال میتوانند از مشاوره حضوری ، تلفنی استفاده کنند یا مانند شما در یک سایت مشاوره تاپیکی بزنند.
.