-
سلام دوست عزیز منم مادر شوهرم بسیار بسیار ادم سرد و بی مهری هستند.منم سعی کردم مثل خودشون رفتار کنم چون هرچقدر هم که من گرم رفتار میکردم ایشون تغییری تو رفتارشون ایجاد نشد.توی پنج سالی که عروسشون بودم بیم ما تنش ایجاد نشد ولی من بخاطر سرد بودنشون شاید بیست سال پیر شدم درحالیکه ایشون اصلا این چیزا واسشون مهم نیست.میخوام اینو بهتون بگم ما فقط خودمونو نابود میکنیم .
-
سلام
من بعد ازیه مدت اومدم از احوالاتم بگم مرسی ار همتون که تایپیکمو دنبال میکنید فعلا با خانواده شوهرم سرد و معمولی رفتار میکنم خوب خودمم از این موضوع ناراحتم چون ما تو یک ساختمان زندگی میکنیم شوهرم دخالتی نمیکنه قبلا هم گفتم خنثی اما دور از انصاف که نگم یه مدت با مادرش سر سنگین شد اما بعد از مسافرت مادرش دوباره باهم خوب شدن منم ازمسافرت که اومدن یکبار رفتم دیدنشون و دارم رو خودم کارمیکنم برام مهم نباشن ولی نمیتونم ته دلم ازشون چرکینه همش با خودم با هاشون بحث میکنم و خودمم جوابشونو میدم و اینکه جاریم تا قبل از این موضوع شاید هفته ای یکبارمیاومد اونجا و حالا یک شب درمیون میاد اونجا و صداشونم تو ساختمان ما میاد و اونموقع است که اعصابم میریزه بهم همش دارم چک میکنم اونا کی میان کی میرن شام موندن یا نه فقط خدا کمکم کنه دیوونه نشم مادرشوهر که عین خیالشم نیست و نمیگه که تو که هرشب میومدی به ما سرمیزدی و حرف میزدی چرا یه مدت اینطورشدی به گمونم از خداشم بوده که پا من قطع بشه از خونش