سلام
ببینید کاملا درکتون میکنم خیلی سخته ،شما میخواین با تمام وجود زندگی کنید و تمام هم و غمتون رو گذاشتید برای زندگیتون و برگرندون عشق و محبت همسرتون،خیلی درد داره وقتی میبینی واقعا مشکل خاصی تو زندگیتون نبوده که منجر به طلاق بشه،و اونوقت خانومت اینجوری کوتاه بیا نیست، پیش خودت فکر میکنی به اون دسته از مردای عیاش و خیانتکار و علاف و ...که زناشون چجوری پای زندگیشون وایساده و شوهراشونو دوست دارن اون وقت منکه آدم سالم و خانواده دوستی بودم وضعم شده این،همش مقایسه میکنی و مطمئنا با فکرای اینجوری اعتماد به نفست کلی میاد پایین، شما الان کاملا داری به خودت و روانت ضربه میزنی، اگه میبینی شما تلاشتو کردی ولی نشد که نشد مطمئن باش یه حکمتی پشتش هست .
همونطور که dooo گفتن دوست داشتن یکطرفه کافی نیست، میگن سنگ کسی رو به سینه بزنید که به خاطر شما گاهی سنگریزه ای رو از روی زمین برداره، خانم شما اینجوری نیست .
این فکرا و احساسات بد رو هم ،همه ی اونایی که جدایی رو تجربه کردن داشتن، شما تنها نیستی آقای تنها :smile:. یه پروسه طبیعیه، من تو شش ماهه ی دوم جداییم هستم،ولی هنوزم که هنوزه گاهی به خاطر نامردی که در حقم شد اشکم در میاد، باید به خودتون زمان بدین.
شما مردی و خیلی از دغدغه هایی که برای یه زن مطلقه،مطرحه برای شما مردها وجود نداره،یکیش اینه که اگه بخواین ازدواج کنین منتظر خواستگار نمیشینین بلکه خودتون آستینا رو میزنین بالا و میرین خواستگاری خانم مورد نظر.
راستش اینجور که شما برخورد میکنی فکر کنم ما خانمایی که جدایی رو بصورت ناعادلانه تجربه کردیم باید میرفتیم خودکشی میکردیم و خلاص:smile:،پس انقدر ناامید نباش، زندگی هم چنان ادامه داره. بابا یکم خودخواه باشین دیگه،چرا انقدر بی تابی میکنین مگه شما غرور نداری؟
باور کن هر چقدر ضعف از خودت نشون بدی ضعیفتر میشی.
از همون اول مشخص بود که زنتون رفتنیه و دلش به موندن نیست حالا چرا؟ خودش میدونه و خدا(یا درد بی دردیه که خدا نصیب نکنه،یا واقعا به نظر خودش درد و مشکل بزرگیه که قابل حل نیست) ولش کنید بره، اون قدر محبتتونو نمیدونه،عشق و محبتتونو به کسی بدین که پذیرا و لایقش باشه، خانمتون هم واگذار کنید به خدا،و مطمئن باشید که خدا از حق بنده اش نمیگذره و بهترین عادل و حکم کنندست.