نقل قول:
نوشته اصلی توسط
اعجاز عشق
:72:
اما يه چيزي هست مهمتر از دانشگاه و مدرك كه اولويت داره كه خدا بايد درستش كنه
من نبايد اسم استادم را مي آوردم ............ شايد هم از خودم ناراحتم ......... آخه انسان زماني تحقير ميشه كه اجازه بده تحقيرش كنند .
من تا اخرين لحظه نفهميدم منظورش را :54: اخه فكر نمي كردم انقدر راحت باشه براش ايين كار
من هم فكر خودم بودم .......... هم فكر همسر استادم ......... هم فكر استادم ......... دختري كه بعدا ممكنه سر راه ايشون قرار بگيره و اگر قبول كنه چي ميشه و ....... بهتره برم حراست يا هدف واقعيش را بفهمم .......... من احساس مسئوليت مي كنم تا استاد اعتراف نكرد كه دليل اين كاراش چي بوده من آروم نشدم .
ولي موقعيت مورد توهين قرار گرفتن را هم به وجود آوردم براي خودم
سلام
هر روز قراره اتفاقات زیادی تو زندگی ما انسانها بیافته - ما نباید برای هر اتفاقی که می افته ناراحت باشیم
من خودم چند وقت پیش یه اتفاقی برام افتاد - خب ناراحت شدم
از خودم یه سئوال پرسیدم - گفتم این اتفاق قراره چی به من یاد بده !
وقتی این سئوال را از خودم کردم آروم شدم .
چیزی که اول از همه مهم هست خودمان هستیم - باید بتونیم خودمان را مدیریت کنیم - بعد دیگران را
پیغمبر (ص) به خدا عرض کرد : این مردم هدایت قبول نمی کنند - چی کار کنم !
به نظر شما خداوند چی فرمود ؟
می تونی تحقیق کنی !
...............................
استاد شما ، اندیشه اش خرابه !
اندیشه فقط با اندیشه قابل حل هست - نه با حراست !
شما وظیفه ای نداری ، دختر خوب .
اگر واقعا ناراحت هستی ، به خدا بگو این قضیه خوب یا بدش با باغبان !
فرض کن به من گفته .
تو این اتفاق مشخص شد ، شما خانم فوق العاد ه ای هستید
من تو تایپیک لبخند خانم الکی که نگفتم خوش به حال همسران شما ( شما - لبخند - زورو - افسونگر و ......)
چون اندیشه های خوبی دارید .
نگفتی ، دانشگاه تمام شد و قضیه کامل حل شد ؟