نوشته اصلی توسط
parvaz1
اره درست حدس زدی تازه انقد تو ذهنم به چیزای کوچیک فکر میکنم اصلا اعتیاد دارم به فکر کردن از یه چیزی خوشحال شم بارها همون صحنه رو تکرار میکنم تو ذهنم فکر میکنم از یه چیزی ناراحت شم بارها بررسی میکنم یا تو ذهنم با کسی که صمیمی هستم حرفامو میگم بهش میگم بعضی وقتا تو این ذهن گفتنا باعث میشه چیزایی رو واقعا به طرف بگم که نباید میگفتم
روی کاغذ یا دفتر دو بخش ایجادکن ناراحتی های من- خوشحالی هایمن
و از امروز اتفاقاتی که میفته برات که ناراحتی طولانی تری برات ایجاد میکنه (تا مدت ها نمیتونی بهش فکر نکنی) و اتفاقات خوشحال کننده حتی جزئی بنویس اگه عمری باشه بهت میگم چکارشون کنی من بهش یگم رها سازی قارچ های ذهن :311: یا شفاف سازی ذهن . 1 ماه بنویس فعلا همین ...
اساسی ترین مسئله ای که اذیتم میکنه اینه که ارامش ندارم شاد نیستم از خودم راضی نیستم راحت احساساتمو نشون نمیدم خیلی زود تاثیر میگیرم
مثلا دستام مو داره نمیزنم بدتر نشه جشنا میزنم
خیلیا میگن وای مو داری من خجالت میکشم در حالی که بعضیا شاید مو هم داشته باشن بذارن بیرون
ظاهر تمیز احساس خوبی هم به خودت میده هم به اطرافیان . با همین چیزای کوچیک اعتماد بنفسم کلی میره بالا . وقتی حموم میری اینکارو بکن حتی اگه مامانت داد میزنه که چقدر موندی حموم بیا بیرون دیگه !! تو بکار خودت ادامه بده :104:
مثلا دوماه پیش تو کتابخونه با یه دختر اشنا شدم بعد رفتیم پارچه خرید مامانش خیاطه براش مانتو دوخت گفتم خوشکله گف میخوای تو هم بخر برا تو هم بدوزه گفتم باشه خریدم بعد اقاهه گف از این پارچه مجلسی ام میبرن منم دیدم عروسی خواهرم نزدیکه و منم فرصت بازار رفتنو ندارم چون باید بهترین و خوشکلترین بخرم و با قیمت مناسب نمیشد برم گفتم بدم مامان دختره یه چیزی بدوزه....
... تو انتخاب مدل هم اون تعیین کرد هرچی گفتم گف با این پارچه نمیشه حتی برا وقتشم اون تعیین تکلیف کردتو اینجور مواقع برای خودت جمله های پیش فرض داشته باش همه هم اینجوری نیستن که یهو به ذهنش برسه بدون اینکه قبلا بهش فکر کنن .. رو کاغذ برای دو سه موقعیت اصلی چنتا جمله روبنویس ...تکرار کن ... جابجاشون کن جایگزین کن میبینی 10 -20 تا حرف ازش درمیاد که میتونی اینجور مواقع ازش استفاده کنی هرکدومو یجا
منم قبلا اینکارو کردم یعنی این راهو رفتم و راحت هرجا که موافق نیستم میگم با انتخاب جمله مناسب (با حفظ احترام - بدون بد اخلاقی - اغلب با لبخند )
مهم ترین مسئله هم که اذیتم میکنه قضیه یه دکتر که داره ازم سواستفاده میکنه نمیدونم تو تاپیکای قبلیم خوندی یا نه
یجا خوندم راجع به دکتر اما دقیق متوجه نشدم چه سوئ استفاده ای ...
من دوس دارم عوض شم خود الانمو دوس ندارم خود الانم جرات نه گفتن نداره - نمیتونه دفاع کنه خودشو ساده و خجالتی و نفهم نشون میده واقعا هم خجالتی هست - مهرطلبه دلسوزی بیش از حد داره - به کاراش نمیتونه برسه همش دوس داره فکر کنه وقت کنکور خیلی کارا دوس داشتم بکنم فکر میکردم کنکورم منو زندانی کرده کنکور که تموم شد فقط یه روز شاد بودم و به کارام رسیدم الان شدم همون ادم قبلی که هی درسشو میپیچوندو نمیخوند داره کاراشم به تعویق میندازه مث کنکور همش فکر میکنه به مسائل مختلف حتی خیالات هم میره تو خیالات جلب توجه میکنه