دوست عزیز شما وقتی توانایی نگهداری از بچه ات را نداشتی نباید بچه دار می شدی.
وقتی خانواده شما حریم و استقلال نداره باعث تنش می شه، خونه باید آرامش داشته باشه، نه این که هر روز صبح یه غریبه (مادر شماست، اما برای همسرت اونقدر از نظر احساسی و عاطفی نزدیک نیست و سخته براش) بیاد خونه ات، ظهر که می ری باز اونجاست، شب باید بری بچه ات را از خونه دیگران برداری و ... حرف همه رابشنوی و به همه نازکتر از گل نگی که بچه ات را نگه می دارند و .... خب این می شه عامل اختلاف، دردسر، بگو مگو ...
اون لحظه ای که مادر شما به همسرت گفته میوه نخریدین را تصور کنید. واقعا سخته یکی تو خونه ی خودش این سوال ازش بشه.
همسرتون راست می گه. منم بودم بهم برمی خورد. چه برسه به یک مرد.
ایشون یا پول همراهش نبوده، یا دلش نخواسته یا هوا گرم بوده نمی خواسته خرید زیاد کنه یا ..... هر دلیلی، مهمون بهش بگه میوه نخریدی !!!!
همسرت وقتی پول نداره یا به مشکل برمی خوره مطمئنا برای نجات از اون شرایط به شما می گه از پدرت بگیر
هر مرد دیگه ای هم بود با این سیستم شما و خانواده ات که از زمان عقد با تزریق پول و ساپوزت همسرت را سرپا نگه داشتین، شاید تو سختی همین حرف را بزنه
ولی عواقبش را هم در نظر بگیر.
الان هم اگر بخواهی این عادت غلط را از زندگیت بیرون کنی خیلی ازت انرژی می گیره. چون همسرت این لطفها را به چشم وظیفه می بینه و سخته که از سرش بندازی.
عزیزم
شما دو تا آدم بالغ و عاقلید که تصمیم گرفتید ازدواج کنید و زندگی مستقل تشکیل بدید.
نه این که از همه نظر (مالی و بچه داری و ... ) از والدینت کمک بگیری.
همسایه ها یاری کنید ....