نوشته اصلی توسط
راه حل
والا منم نفهمیدم یعنی چی شما یک ساله خونه مادر شوهری بعد توقع جشن عروسی داری! یه جورایی بنده خدا درست میگه دیگه!!!
مشکل مالی هم که میگی زیاد داری!
نظر دوستمون رهدخت هم کاملا درسته.
به هر حال اگه دنبال راه حل هستید:
من باز هم نفهمیدم که الان شما دنبال جشن عروسی هستید یا دنبال خونه مستقل یا دنبال کم کردن دخالت مادر شوهر یا تمام موارد!!
الان که تابستونه ، همین الان مسئله تهیه خونه را با همسرتون مطرح کنید که اگه بشه تا آخر تابستون برید سر زندگی خودتون...
اگه نمیشه و دانشگاه هم هنوز تموم نشده، دیگه ترم های بعدی را خوابگاه بگیرید که نشون بدید شما هنوز عروسی نکردید و زندگی مستقلی شروع نکردید...
این رفتاری که از مادر شوهرتون توصیف کردید هم آنچنان بد و غیر قابل تحمل و اونطور که گفتید در حد سکته نیست! اگه خونه جدا بشه هم که دیگه این مشکل نخواهد بود.
گفتید اسرار و تصمیمات زندگیتونو نمیگید اما همه چیز وقتی شروع شد که شما به مادر شوهرتون گفتید میخواین وقتی عروسی کردید زود بچه دار شید... خب این تصمیم زندگی نیست به نظرتون؟ همین جمله بعد از عروسی میشه یه بهونه درست حسابی برای خانواده شوهر ... اگه خدای نکرده یکم دیر بچه دار شید هم که دیگه واویلا!! اینطوری وقت گرفتن برای درمان را هم از خودتون گرفتید و مستقیم پای دخالت سریع اطرافیان را باز کردید...
البته توی این یک مورد گفتن این مسئله اونقدرها هم بد نبوده و باعث شده که حداقل خودتون از اشتباه در بیاین... خونه مادر شوهر خوابگاه که نیست! یا باید برید زندگی کنید یا باید به قاعده رفت و اومد کنید... با توجه به این تعاریف، به نظر من خیلی هم خانواده خوبی هستن... هم مادرشوهرتون هم شوهرتون...