نوشته اصلی توسط
nilo95
سلام من صحبتهای بسیار خوب شما دوستای گلم رو خوندم همه شما درست میفرمایید اما باید بهتون بگم که همسرم همیشه میگه که عاشقانه من و زندگی الان و ارامشی که داره رو خیلی روست داره و چون قبلا مشکل بچه دار شدن هم خانمش داشته دوست داره سریعا بچه دار بشیم و همچنین میگه من از اون هیچ وقت محبت ندیدم و تو کاملا منو سیراب میکنی خیلی چیزها رو میگه که اون نمیتونسته انجام بده و من براش کامل کردم در ضمن بهم میگه که از اینکه گاهی اون اس مس میده حس میکنه داره بهم خیانت میکنه و نمیخواد این رویه پیش بره من توی این مدت خیلی قاطعانه باهاش صحبت کردم بهم گفت شاید اگه الان اونم پیشم بود و با اون مجددا شروع به زندگی میکردم الان این حس از دست دادنو نسبت به تو داشتم ودلتنگ تو میشدم میدونم با تو اینده روشن دارم و با اون هیچ اینده ای نداشتم چون تمام خانوادش عاشق منن و از اون خانم متنفرن و همیشه همجا به بدی ازش یاد میکنن که من خودم اعتراف میکنم بنده خدا اینقدر ها هم بد نبوده فقط محبت کردن بلد نبوده راستی اقای tanhaei گل تمام فرمایشاتتون صحیحه اما من قبلا نمیدونستم که این خانم کلا همه رو به شوهرش ترجیح میداده و حتی برادر شوهرم معتقده به شوهرش خیانت میکرده اما من نه اینها رو دیدم و نه دربارش حرف میزنم فقط با پیشنهادات دوستانم خیلی منطقی با همسرم حرف زدم و اون هم قبول کرد داره با این کارهای بچه گانه زندگیمونو خراب میکنه تازه بهش هم گفتم من حاظرم همین الان برم اگه بدونم دوسم نداری اونم قسم خورد و قول داد برای بهبود زندگیمون هم پیش روان پزشک بره هم اینکه با هم کمک کنیم همچی تو گذشته بمونه و قول داد دیگه کاری نکنه اقای tanhaei کاملا حرفاتونو قبول دارم که من همجا با ایشون نیستم و نمیتونم سر کار و تمام ساعت کنترل و مدیریتی داشته باشم ولی وقتی خودش میخواد که همچیو درست کنه و گذشته رو فراموش کنه مطمئنم اگرم اس مسی تو ساعتهای بیرون خانه باشه کم کم تموم میشه و با اومدن یه بچه زندگی رنگ و بوی دیگه ای میگره چون همسرم خیلی احساسی و وابستس من قبل ازدواج هم میخواستم همچیو تموم کنم و ادامه ندیم اما به اصرار خودش و خانوادش بود که این ازدواج سر گرفت و میدونم که خیلی بهم وابستس گاهی حس میکنم یکم باید بهش زمان بدم چون همچی زود پیش رفت و نباید تنهاش بزارم باید منم کمکش کنم تا بتونه همچیو درست کنه من زندگیمو همسرمو دوست دارم بهم راهکار درست کردن این زندگیو بدید نکه ته دلمو بلرزونید و منو بهش مشکوکتر کنید چون با روحیاتی که از همسرم میشناسم مطمئنم میتونم همچیو درست کنم و این دوران گذراست من فقط میخوام راه صحیح برخورد با این موضوع رو بهم بگید نکه این قدر انرژی منفی بدیدددددددد