-
خونواده شوهرم مجدد میخان بیان یه هفته اینجا باشن،من امتحان دارم کشیک دارم واقعا خسته شدم از اینکه ماهی یه هفته مهمونداری کنم از شوهرم خاهش کردم مدیریت کنه که بار دیگه حداقل تو خونم بهم توهین نشه حداقل،خیلی عضبانی شد که حالا که تو نمیتونی رفتار مادر منو فراموش کنی بهتره طلاق بگیریم،من واقعا درمونده شدم از این شرایط،نمیدونم فقط باید تحکل کنم؟
-
دیگه جدی جدی داریم ازهم جدا میشیم، بهم میگه دلمو زدی باهام حرف نمیزنه تو خونه جواب سلامم نمیده ،بریدم دیگه،خذاشاهده دارم سکته میکنم، بخدا هرچی فک میکنم هیچ دلیلیم نمیبینم برای رفتاراش بجز چغلیای مامانش، هر روز میگه جدا شیم جداشیم انگار من دوست دخترشم نه زنش، شبا میره اون اتاق میخابه من همه جوره دوسش داشتم و بهش محبت کردم ولی بی ارزشه به چشمش