-
ممنونم السای عزیز
بله حق با شماست ما این خونه که داریم گذاشتیم رهن اگر خدا کنه رهن خوب بره میتونیم یکم خودمون بزاریم بریم جای دیگه رهن کنیم
الان خیلی به فکر رفتنم ولی باید یک خونه خوب پیدا کنم متاسفانه یکم پول کم دارم میخوام که طلاهمو بفروشم ولی همسرم نمیزاره
دعا کنید خونه خوب با شرایط مالی که دارم پیدا کنم و خونه خودمم هم به رهن بره
درسته من مادر شوهر ندارم
دیروز مادر میگفت خونه به این بزرگی و حیاط میخوای بزاری برای جاریت بری اون با یک پیرمردی که اصلن کار به کارتون نداشته میخوای بزاری بری جات به این خوبی ......
به مادر گفتم آخه خونمون تاریک کردن پنجره هاشو گرفتن من نمیخوام دیگه اونجا باشم درسته خیلی خونمون خوبه و دوست داشتنی
اما چاره چیه اینطوری هم بهتره یکم پدر شوهرم قدر همسرمو که اینقدر به فکره بدونه
همسرم هم بهتره از پدرش یکم دور باشه و زندگی عادی رو شروع کنیم
اما اول زندگیمون رفتیم اونجا چون پدر شوهرم خیلی تنها بود...... مجبور شدم برم و از جام راضی بودم و اما الان زیاد نه
-
سلام بچه ها من بالاخره یک خونه خوب به امید خدا رهن کردم و جای خوب ودلبازیه .
و با پدر شوهرم هم حرف زدم گفتم که اجازه بده ما از اونجا بریم و ناراحت رفتن ما نباشه ....
خلاصه اینکه فعلن همه چیز خوبه به امید خدا
ولی یکسری حس اذیتم میکنه
اینکه دلم برای خانواده شوهرم میسوزه که به یک خانواده دیگه که معلوم نیست کیه میخوام همسایه بشن االخصوص برای جاریم که تازه وارد خانواده ما شده
به شوهرم میگم خونه خالی کنیم بدیم به پدر شوهرم خودش خواست به هر کسی رهن بده ولی شوهرم میگه مگه پدر به فکر ما بود که چقدر گفتم بیا خونه رو خراب نکن من میرم بیرون برادرم بیاد پایین قبول نکرد .....بعدش اینجا برای خودمه چرا ازش استفاده نکنم بدم پدر و برادرم که هر کاری میخوان بکنن...
-
سلام به عزیزان
ما چند روز داریم کار خونه که رهن کردیم انجام میدیم یکم زیاد کار داره من خودمم هم یکم کلافه شدم ولی همش به خودم دلداری میدم ولی همسرم یکم از نظر روحی بهم ریخت بعد دوباره درست شد ..... ف
فعلن داره کارای خونه با کمک صاحبخونه انجام میده
یکم روحم بهم ریخته شبا آشفته ام همش میگم نکنه بریم اونجا دردسر داشته باشیم برمی اوناج همسایه ها بد باشن و اذیتمون کنن
-
سلام عزیزم.خداروشکر خونه ای رو که میخواستین پیدا کردین.
بد به دلت تو هیچ شرایطی راه نده .اگر خونه ی خوبی پیدا کردین ان شاا... همسایه های خوبی هم خواهی داشت.نگران خانواده شوهرتم نباش.همه که بد نیستن .فکرکن بقیه یکین مثل شما عزیزم:72::72:
-
سلام بچه ها حالم خوب نیست
خونه ایی که پیدا کردیم صاحبخونه گفت پشیمون شدم برگشتم جای اولم شوهرم خیلی غر زد و فحش و ناسزا خلاصه دوباره خونه خوبتر از اون پیدا کردم
ولی حالم از شوهرم بهم میخوره اگر بدونید چه حرفهایی بهم زده اونم بلند بلند پیش خانواده اش
اون خونه ایی که پیدا کردیم رهن کامل ولی نگرانم بعد یکسال یارو بگه پول پیشتو میدم باید کرایه بدی که ما هم متاسفانه کرایه نمیتونیم بدیم
خلاصه خیلی حالم بده با زبون روزه افتادم در به در دنبال خونه نمیدونم کارم درسته یا نه
فعلن خونه ای که پیدا کردیم بد نیست توکل برخدا نمیدونم دیگه چه باید بکنم میترسم یکشب سکته کنم تو خواب بمیرم البته بهتر دیگه راحت میشم از زندگی
-
سلام دوست خوبم باید شرایط شوهرت رو درک کنی و عصبانیش نکنی حتما اونقدر عصبانیش کردی که فحش و ناسزا گفته یا اینکه مدام بهش گفتی که پشبمونی و ... مردها دوست دارن زنشون مصمم باشه و زود پشیمون نشه حالا که توی دلت راضی هستی بری از خونه پدرشوهرت دیگه تردید نکن و کارت رو تموم کن یا به کل خونه جدید رو فراموش کن و با شادی و خوشحالی بدون نق زدن به شوهرت زندگی کن به هر حال بیشتر از دو راه نداری تصمیم بگیر و تمامش کن و شوهرت رو بیشتر از این تو فشار نزار سعی کن وقتی عصبانی میشه تو هم اونو همراهی نکنی تا عصبانیتش فروکش کنه به اونم منت نزار که زبون روزه دنبال خونههستی بزار خاطرات خوبی از تغییر خونه داشته باشی
-
روزت قبول
الان روزه ای اعصابت ضعیف شده این حرفا را میزنی
باید خدا را شکر کنی که رو پای خودت داری دنبال خونه میگردی
کسی که تو بیمارستان بالا سرمریضش وایساده چی بگه
جوانی که تصادف کردی و نقص عضو شده چی بگه ؟
یکی را میشناسم که مادر و خواهرش زنده زنده تو ماشین جلوی خودش سوختن و جزغاله شدن (خدا نصیب هیچ کس نکنه )
داری ناشکری خدا را میکنی استغفرالله بگو
ببین چی نوشتی تو پست اخری ؟
مگه بچه ننه ای؟ شوهرت دعوات کرده تو عصبانیت یه چی گفته شما دیگه شورش را دراوردی
سرت را بیار جلو تر تایه پس گردنی محکم بهت بزنم
-
ممنونم از کمال عزیز که دوست داره پس گردنی بهم بزنه
من شورشو در آوردم.. اصلن اینطور نیست خب من چه کار کنم صاحبخونه پشیمون شد
شوهرم باید منو فحش بده چون از پدرش درلگیره به من چه ربطی داره
در ضمن من دوباره یک خونه خوب پیدا کردم و قولنامه کردم البته نزدیک پدر شوهرمه یک کوچه با هم فرق دارن
خونه بدی نیست
شوهرم هم اروم شده ولی به خاطر حرفهایی که خانواده اش شنیدن نمیتونم ببخشمش بهش چیزی نگفتم ولی زیاد سعی میکنم فعلن تحویل نگیرمش