-
سلام شوهرم بعد اینکه گفت میام خونه حرف میزنیم جلسش خیلی طول کشید وامد منم خیلی ناراحت بودم رفتم تو اتاق امد پیشم وکلی با هم حرف زدیم بهش گفتم مشکلات رو بهانه نکن که به من کم اهمیتی کنی وگفت اینجور نیست وراجع به گذشته که نگاهاش عاشقانه تر بود گفتم وگفت هنوز عاسقانست ولی تو نگاهات با غضبه وبعضی وقتا من همونجورم وبعد هم با هم رفتیم بیرون و برام لباس خرید من خیلی ازش تعریف کردم وعلاقمو بهش نشون دادم وازش خیلی تشکر کردم.ولی من خیلی عجول وزود رنجم
-
سلام...
خیلی خیلی خوشحال شدم.مبارکت باشه.
خیلی کار خوبی کردی که ازش خیلی تشکر کردی و علاقتو بهش گفتی.همینطور عشق تو بهش ابراز کن هر چند اون ابراز نکنه.این هدیه گرفتنش برات خود خود عشقه.ایشالله همیشه خاطراتی شبیه این براتون رقم بخوره.
-
خیلی ممنون که توجه میکنید.ایندچند روز خیلی خوب بود خیلی بعم توجه میکنه ولی امروز مامانش از بیمارستان مرخص شده ومن دلشوره گرفتم.حس میکنم شوهرم خیلی دلش نمیخواد جلوی مادرش با من گرم باشه وقتی کسی بینمون نیست خیلی مهربونه کاش زودتر میرفتیم سر زندگیمون نمیدونم چه حسیه که با دیدن مادر شوهرم اینقد مضطرب میشم وچون رفتار شوهرم هم تغییر میکنه.البته نا گفته نماند مادر شوهرم کوچکترین حرکت مارو وقتی پیششیم زیر نطر داره حتی اهسته حرف زدنمون رو واقعا کلافه میشم شوهرمو خیلی دوست دارم ولی تحمل بعضی رفتارا برام سخته.
-
سلام مليكا خانم
شما جفتتون پايه هاي عشق و محبت و درك و مسئوليت را داريد مخصوصاً شوهرتون كه لازمه اصلي پايداري است و ما حرفامونو به شما ميزنيم
بجاي زير ذره بين گذاشتن رفتارها و تعيين دفعات و اوقات تماس و نوع نگاه و .... دلتو بزن به دريا و با توجه به اينكه سنتون هم كم نيست ديگر خوب نيست اداي نوجوانها رو دربيارين ؟ سعي كن با درك متقابل زندگي فقط و فقط در مديريت زندگي و كمك به سامان گرفتن هر چه زودتر كارهاي شوهرتون (حتي با كمك مستقيم در كارهاي كامپيوتري و حسابداري و نگهداري سوابق يا مراجعات بيروني متناسب شما مثل مراجعات بانكي و اداري و.......) سعي كنيد ازش كمك و قول ياري بگيريد هر چه سريعتر با حد اقل امكانات و مراسم ساده و... برويد سر زندگي مشترك .
رفتار خشك پسرها پيش اقوام و مادر علي رغم ميل باطني و طبيعي است مثل غيرت و حجب و حيا اصلاً حساس نباشيد و اصلاً به اين چيزا فكر نكنيد و دليل ملاقاتتون و ملاقاتتون بهانه انجام كارها و مسئوليتتان باشد نه نياز به محبت و عشق و .... چون در اين صورت مشتاقانه پيشتان ميايد و همه آنچه نياز داري بدون اينكه تو بخواي برات عرضه ميكنه تا خستت كنه و.... نميدانم رابطه زناشويي هم دارين يا نه معطل نكنيد . غير از نياز ارتباط اجتماعي كه لازم است بايد با در كنار شما بودن بيشتر برايش دلچب و كمك حالش باشد و لمس كند كه با شما بخشي از مسائل كاريشو حل ميكند تا جايگزين وقت گذراني با دوستاي درجه دوم باشيد سريع مقدمات زندگي مشترك را آماده كن نه كه ازو بخواي بلكه ازش كمك بگير و خود مراحل آنرا پيش ببر با نظر و ياري شوهرت! و بگو كه ميخواي اززن بودن به تمام معني در كنارش لذت ببري و بلذت برسوني. باشه! به چيز ديگه فكر نكن
-
سلام لطف کردین اقای حسین.بله شوهرم واقعا مسئولیت پذیره.کاره شوهرم جوریه ک من کمکی نمیتونم بهش بکنم خیلی تخصصیه از این گذشته شوهرم حتی کارای کوچیک بانکی که دارن رو خودش میخواد انجام بده.دارم تلاشمو میکنم که با وامی که میخوام بگیرم زودتر بریم سر زندگیمون.ولی اونو هم شوهرم سخته که قسط بده الان قسط زیاد بدهکاریم ولی دارم تلاشمو میکم.از اینکه مثل نوجوانا رفتار میکنم حق باشماست ولی نمیدونم چرا زیادحساسم خیلی دارم سر خودم کار میکنم ولی شاید به خاطر عقد طولانیمون باشه.من به جشن کوچیک حتی ماه عسل رفتن راضیم ولی خودش دلش میخواد عروسی بگیره.میگه بعد چهارسال نمیشه.حتی خانوادم هم میگن که سخت نگیر ولی خودش اسرار میکنه من هم دلم نمیاد اقتدارشو که تو این کار میبینه زیر سوال ببرم .ولی من مشکل خودمو جدی تر میبینم چون خیلی وابسته شدم ورفتارم بچه گانه شده امروز که برگشتم خونه خیلی احساس دلتگی میکنم و اضطراب شدید دارم دلم میخواد باهاش حرف بزنم ٬نمیدونم چه جور این اخلاقمو کنترل کنم که شوهرم خسته نشه از این وابستگی وشوهرم اذیت نشه ودر ضمن خودش بیشتر به سمت من جلب بشه .
-
من احساس خوب عشقو توو رابطه شما حس میکنم.از این بابت خیلی خوشحالم.ببین منم پیش مامان اونطوریم نمیتونم احساساتمو بروز بدم.کاملا طبیعیه و مطمعنم شوهرتم میخواداحساسشو پیش مادرش بهت ابراز کنه ولی نمیتونه.درکش کن دیگه!
سعی کن بفهمی اگه شوهرت ناراحت نمیشه که باهاش باشی خب برو پیشش.مثلا یه روز ظهر غذای مورد علاقشو درس کن ببر نزدیک پارک مورد علاقش با هم میل کنین و لحظات خوبی برا هم بسازین.فقط یه توصیه...زیاد سعی نکن بهش بگی دوسش داری چون زیادی خرج کنی این کلمه رو بی ارزش میشه.فاصله قانونی عشق و حتما رعایت کن.موفق باشین و سربلند..
-
سلام.با عرض معذرت ما رابطه زناشوییمون رو داریم .باورتون نمیشه من
هیچوقت نمیتونم سر زده برم وبا شوهرم بریم پارک یا جایی چون اینقد سرش شلوغه که وقتی میره خونه میخواد استراحت کنه یا روزای تعطیل هم میگه حوصله ندارم نمیگم اصلا باهم نمیریم بیرون ولی وقتی هم میریم همش در حال عجله کردنه چون یا کسی بهش زنگ میزنه که بره براش کاری انجام بده یا خسته میشه.وشوهرم به کمتر کسی نه میگه و اکثرا دیگران خیلی توقع کار دارن ازش.شوهرم از همون صبح که بیدار میشه گوشیش تو دستش وبیش از اندازه زنگ خور داره و وقتای اضاف رو هم کارای خانوادش یا با دوستاش بگذرونه یا پای تلویزیون البته دوست داره من کنارش باشم و اکثرا عصرا میاد منو ببینه ولی دلم میخواد مواقعی که میریم بیرون اینقد عجله نکنه.بعضی وقتا پیش میاد چندین بار قرار گذاشتیم بریم جایی همش کار براش پیش میومد و نمیرفتیم ویا اینکه کسی زنگمیزد که بیاد جایی و قرارشو با من کنسل میکرد یا دیر میومد سر قرارمون
-
سلام چند روزه کسی راهنمایی نکرده.اگه تاپیکمو دنبال کردین گفتم که شوهرم بدون پدر بزرگ شد وتو خونه داییم .
تا یزرگ شدنشون هم زیاد با خانواده پدریشون رابطه نداشتم البته شوهرم که بزرگشد بیشتر میرفت شهرشون خونه عموش تو این چهار سال خودش ودوستش چندین بار رفتن وهیچوقت منونبرد تا عید امسال که با مادر شوهرم رفتیم اونجابرای خواستگاری دخترشون (که قبلا به شوهرم علاقه داشت)برای برادر شوهرم (که از زن سابقش جدا شده ویه دختر هفت ساله داره)که طبق معمول تو مسافرت خانوادگی دوستش هم با ما امد ویک ماه بعد هم برای عقد رفتیم که باز دوستش بود.سه روزه که خانواده عموش امدن شهر ما به نیت اشنایی بیشتر امروز با خانواده داییم و شوهرم اینا وعموش رفتیم تفریح که باز دوست شوهرم امد .شوهرم وسه تا از دختر عموهاش با ماشین دوستش امدن و من مجبور شدم با ماشین دختر داییم وشوهرش برم وقتی به شوهرم گفتم جواب داد که نمیشه که دخترای عموم رو با دوستم تنها بذارم و خلاصه تو این مدت از عید تا الان من متوجه رابطه (دوستی)بین دختر عموی شوهرم ودوستش شک کردم که امروز با رفتارهایی که نشون دادن مطمین شدم جوری که دخترای داییم هم متوجه شدن وقتی به شوهرم گفتم عصبانی شد وقتی برگشتیم رفتیم خونه داییم و تو اشپزخونه اروم حرف میزدیم ک شوهرم امد تو اشپزخونه وسر من داد زد دیگه از این غلطا نکن من هم جوابی بهش ندادم وبعد یک ساعت با شوهر دختر داییم منو رسوندن خونه.
- - - Updated - - -
بعد یک ساعت به هم مسیج دادیم ومن کل قضیه هایی که مطمینم کرد با هم دوست هستن رو برای شوهرم توصیح دادم وبهش گفتم درست نیست از اعتمادی که بهشون کردی سو استفاده کنن
ولی شوهرم نمیخواد قبول کنه وبه من میگه به خاطر آتو گرفتن ازش این حرفا رو میزنم اینقد به دوستش اعتماد داره که به من که شریک زندگیشم میگه برای آتو گرفتن اینکارو میکنم.لطفا کمکم کنید من از اینجور رابطه ها متنفرم و در شان یه خانواده نمیدونم .مهمتر از همه بحث اعتمادی هست که بین دوستا هست والان شکسته شده فقط بهم بگین چیکار کنم؟شوهرم با اعتماپ دوستش رو همه جا با خانواده ما میورد و منم اعتماد کردم ولی الان دیگه نمیتونم چیکار کنم؟
-
سلام.کسی جوای نداد.چندوقت که گذشته خیلی رابطمون خوب بود مادر شوهرم(خالم)رفت به خالم سر بزنه وبرادر شوهرم همماموریت کاری داشت ورفت خوزستان و من رفتم خونشون سه روز اونجا بودم اینقد اروم بودیم واینقد شوهرم مهربون که خدا رو شکر کردم حتی چند روز اینقد هوامو داشت و توی کارای خونه بهم کمک میکرد.ولی هنوز مشکل مالی دست از سرمون بر نمیداره وحتی یه واحد اپارتمان داریم فروش نمیره که خرج عروسی بکنیم یا حتی یه خونه اجاره کنیم از نظر مالی خیلی بهمون سخت میگذره ولی از نظر روحی حالمون عالیه وقتی کسی بینمون نیست اوقاتمون عالیه مخصوصا اینکه خانوادم اصلا دخالت نمیکنن و خیلی باهاشون راحتم خدا رو شکر که خانوادم اینجورن یا حداقلش حرفشون روم تاثیر زیادی نداره تو انجام کارام مختارمولی خالم هنوز خس میکنه پسراش کوچکن و باید براشون تصمیم بگیره حتی وقتی حرف از عروسی میشه میخواد کارت دعوتمون رو همخودش انتخاب کنه وتو انتخاب تالار وحتی شیرینی ومیوه پذیرایی میخواد نظر ه خودش باشه و تو انتخاب لباس عروس هممیخواد با من بیاد ولی خوبه که شوهرم زیاد از این رفتاراش حمایت نمیکنه و البته خیلی وقتا هم تخت تاثیر حرفاش قرار میگیره چند وقته که کسی جواب نمیده حداقل برای راحت شدن خودم بنویسم
-
سلام.خیلی وقته گذشته وکسی جواب نداد.خداروشکر مشکلمون کمتر شده.شوهرم ابله مرغون گرفته وخلاصه این چندوقت اغلب پیشش بودم و در ضمن شوهرم رابطشو با دوستش کم کرده
حالا ممنتظریم که شرایط مناسب بشه و بعد ماه رمضون عروسی کنیم.مشکلات کمتر شده ولی دخالتای مادر شوهرم هنوز هست حتی راجع به اینکه کجای شهر خونه بگیریم.ولی من یه جورایی تحمل میکنم و سعی میکنم به خاطر اون بین من وشوهرم مشکل پیش نیاد.کاش کسی جواب بده.