RE: یه رفیق بامرام میخوام...
هنوز جواب کامل نداده ولی فکر من را باز کرد وبه این نتیجه رسیدم که :
انسان گاهی نیز باید تنها باشد و در تنهایی خود به فکر فرو رود و مشکل ما هم این است که افکاری که در اوقات تنهایی در سرمان پدید می آیند افکار صحیحی نیستند و ما را آزار میدهند چرا که پس از مدتی خسته کننده میشوند و تنها راهی که برای نجات از این احساس بد میتوانیم انجام دهیم این است که باید افکار خود را تغییر دهیم. شاید اینطوری بهتره:
مثلاً موقعی که تنها هستیم جلوی آینه بنشینیم وبا خودمان صحبت کنیم و با خودمان درد دل کنیم.
درسته که کس دیگری نیست که ما را راهنمایی کند اما هنگامی که ما مشکلاتمان را برای خودمان بازگو میکنیم:
1. باعث تخله ما میشود.
2. در بازدید دوباره راه هایی به مغز ما میرسد که در زمانهای دیگر نمیرسد.
بله شاید ما نیاز به کس دیگری نداریم چرا که خدا را داریم و روح ما نیز پاره ای از روح اوست...
آمیرزا (ح.ق)
RE: یه رفیق بامرام میخوام...
سلام . خوش امدی. اقا من خودم پسرم وهیجده سال دارم این احساس در سن شما طبیعی است ولی نباید بیشتر از حد باشه . بنظرم شما نسبت به دیگران اعتماد ندارید کمی نسبت به دیگران خوشبین باشید این مشکلو حل می کنه. در ضمن ما که نمردیم من خودم رفیقیت. ما رو که قبول داری/
RE: یه رفیق بامرام میخوام...
دمت گرم آقای نقاب
خوشحالم که یه رفیق هم سن خودم در این مجمع پیدا کردم
از کمک شما هم ممنونم و فکر کنم که راه حل این مشکل را پیدا کردم، یه کم نتیجه داده، باید ادامه بدم.
RE: یه رفیق بامرام میخوام...
رو من می تونی حساب کنی من همیشه رو خطم از 8 صبح تا 4 بعد از ظهر چون فقط از طریق اینترنت محل کارم می تونم بیام توی این سایت . خداحافظ