-
اگر این مسائلی که در مورد خودتون و شوهرتون گفتید حقیقت داشته باشه باید خیلی مراقب زندگی مشترک با چنین مردی باشید ایشون ظاهرا کمبود اعتماد به نفس دارند و خواستار توجه صرف شما به خودشون هستند گرچه که خودتون هم اشتباهاتی داشتین من جمله بردن برادر و پدرتون به خونه شوهرتون و یا حرف شنوی زیاد از مادرتون . اما در کل به نظر من زندگی ای که شروعش اینقدر با تنش و درگیری همراه باشه ادامه دادنش ریسکه
-
ازهمه دوستانی که وقت گذاشتید و مشکلات منو خوندید تشکر میکنم و با راهنمایی هاتون دلگرم میشم:72::72:
واحد عزیز نظرتون کاملا محترمه .من حتی تا الان هم فکر میکنم مشکل از منه اومدم اینجا و رفتار همسرمو به شما دوستان گفتم تا ببینم واقعا اینا مشکل ان یا من مشکل میبینم ؟
هیچ دختری وقتی سر سفره عقد میشینه فکر نمیکنه که شاید یروزی توی دادگاه برای طلاق باشه متاسفانه یا خوشبختانه زندگی منم خیلی زود به بن بست رسید
همه این مشکلاتی که داشتم یه طرف اما اون چیزی که دل منو میسوزونه اینه شوهرم اصلا برای این زندگی تلاشی نمیکنه اصلا انگار براش مهم نیس همیشه خودش خراب کرده و من جمعش کردم
اگه شوهرم بامن همراه بود اگه شونه خالی نمیکرد از مشکلات باهم همشونو حل میکردیم اما الان 7 ماه از اون دعوا میگذره هر چقدر هم که عصبانی باشه باید الان عصبانیتش فرو کش کرده باشه ....
اما اون تا حالا کینه داره اصلا دنبالم نیومده که هیچ حتی جواب منو هم نمیده فقط توقع داره دوباره خانوادمو ببرم از خانوادش معذرت خواهی کنن ....من هرگز این کارو نمیکنم یبار رفتیم اونجا تا مشکل حل کنم .......
واحد عزیز من کلید مرد رو گوش داده ام یه سخنرانی دیگه دکتر حبشی رو هم گوش دادم ...چند بار ...
من برای حل مشکلم تنهایی نمیتونم این زندگی رو درست کنم باید یه مردی باشه تا قفلشو با کلید مرد باز کنم ...
شوهر من بجای اینکه مردونه وایسه مشکل حل کنه رفته قهر کرده و بکلی صورت مساله رو پاک کرده.
همیشه همین طور بوده
واقعا این روزا حال خوشی ندارم نمیدونم گاهی اوقات دنیا برامون یه چیزای قایم کرده که حتی فکرشو هم نمیکردیم
خدایا شکرت
-
غزاله خانوم متاسف شدم به اینجا رسیدید
ولی تجربه من اینو میگه حساسیت و رفتار ایشون نشون میده که ایشون سلامت روانی نداره من روانپزشک نیستم ولی تجربم اینو میگه ایشون احتمالا مشکل افسردگی یا 2 قطبی و... دارن
احتمالا دارو مصرف میکنن یا با تست روانپزشک مشخص میشه مشکل دقیقا
رفتار ایشون نشون میده تعادل روحی ندارن
-
غزاله گرامی سلام
نادیا به خاطرات تلخ گذشته بر نگرد ..... خدارو شکر الان خوشبختی .....من به شخصه صبوری شما رو و احیاء دوباره زندگیتو به بهترین شکل ممکن تحسین میکنم و برای خودم الگو برداری کردم ....انشالله پسرت رو هم خواهی دید و مطعا باش کلمه دوستت دارم رو فارسی بهت خواهد گفت ........:203:
غزاله خانم ....
.... تو برامون شوهرتو معرفی کردی از بدی هاش تا دلت خواست گفتی .....نظر اکثر بچه ها رو هم دیدی ...
ولی تو زندگیت لحظات خوشی هم حتما بوده .....و خودت هم بی عیب نبودی... جسارت تلقی نکنی هاااا منظورم عیب های مدیرتی و کنترلی شماست در کاهش تنشها و اصلاح معایب به شکل صحیحه...
بهت بگم بخشی از حرفات حمل بر معرفی همسرت نیست بلکه با یادآوری دعوا های گذشته و شخم زدن به تلخی ها داری به نوعی خودتو برای جدایی توجیه میکنی ........
نتیجه = تکرار میکنم .... از هر گونه تخریب همسرت در هر جلسه ای حتی در کنار دوستانت حتی خانوادت دوری کن ... حتی تو تالاریکه الان توش هستی ....
خودتو گول نزن خودتو توجیه نکننن........ بدی ها رو از خوبی ها کم زیاد کن ....
غزاله ... منم میگم برو طلاق بگیر ..... ولی نه امروز اول باید در تلاشتو برای نجات همسرت که در فاصله هفت متری از تو قرار داره بکوشی .....
همسرت مشکلات شخصیتی .... حس حقارت نسبت به تو ....شکستن غرورش .... و خیلی مشکلات روانی دیگه رو با خودش داره ... که حتی خودشم متوجه نیست .........
درکت میکنم .. که صبرتو هم لبریز شده از ساختنت گذشته صبری برات نمونده ....ولی ازت میخوام طلاق بذاری برای بعد سوختن .... شاید بخندی باخودت بگی پارسا دیونست ولی بدون سوختن هم جزعی از تلاش تو برای حفظ زندگیت خواهد بود ... و حفظ شوهرت ..........
اما چگونه ؟ .... کمی دیر شده ولی بازم فرصت هست ...... بهت گفتم از اقوام نزدیکت مثل عمو یی دایی کسی پیدا کن با خانوادت صحبت کنه ... راوی بشه پادر میونی کنه ....هر طور شده با هر مصلحتی شده تو رو برگردونند خونه خودت ... حتی اگه شده خانوادت برن خونشون ... ولی کار تو و تلاشتو از اونجا شروع میشه از جاییکه بتونی بیمارتو لمس کنی باهاش صحبت کنی و با روشها و مشاوره ها اونو به زندگی برگردونی .....
غزاله این راه سخت و تلخ با مدیریت خودت و نه خانوادت پیگیری کن ... تا به سر منزل مقصود برسی تلاشتو برا بهبودش بکن با توجه به درس هاییکه خواهی اموخت پیش برووو خوب نشد ........
طلاق بگیر .. جداشو ... برو دادگاه .... در خواست متارکه بده ..... اون وقت منم موافقم .... ولی امروز نه .... هر گونه اقدام در این خصوص بعدا باعث عذاب وجدانت خواهد شد بخصوص اگه خوشبختی آیندت به تاخیر بیفته ......
غرورش شکسته از خانواده زنش کتک خورده ........ به بیماریش افزوده شده ............. علت این هفت ماه جدایی همینه ....... من به شما و خانواده شما حق میدم... ولی کدومیک از خانواده تو میتونند خوشبختیی تو رو تضمین کنند ...نفر بعدی از این بدتر خواهد بود ... چون تو اون دختر مجرد اولیه نیستی ....
به اشتباهات گذشته برنگرد به امروز فکر کن .......موفق باشی.............
-
در تکمیل فرمایشات پارسای عزیز
من هرگز نگفتم طلاق بگیر و جدا شو
طلاق در کشور ما برای یک خانم،همچین چیز آسونی نیست که راحت کسی بتونه اینکارو بکنه
مخصوصا با اینهمههههههههههههه قانون و تبصره ای که به نفع آقایون توی این جامعه هست و هیچکس نمیتونه بگه نیست.
زنی که میخواد توی این جامعه طلاق بگیره رک بگم: باید کفشای آهنین به پا کنه و گرز و زره داشته باشه
اگر توجه داشته باشید
من گفتم نشانه ها بارزه و داره هشدار میده
قبل از رفتن به زیر یک سقف باید از مشاوره قبل از ازدواج هم خودش و هم شوهرش استفاده کنه
هیچ عجله ای هم در وارد شدن به زندگی متاهلی نکنه
اینم برای برطرف شدن سوءتقاهمی که برای شما ایجاد شده بود گفتم
ولی همچنین روی حرف خودم هستم که:
منفعلانه عمل کردن = شکست روحی و روانی و جسمی و جنسی
از دعای خیرت ممنون پارسا جان بخاطر رسیدن به پسرم
راستش خودم دارم کم کم امیدم رو از شنیدن حتی یک کلمه فارسی " سلام" از پسرم از دست میدم
چه برسه یک جمله " دوست دارم"
من الان خیلیییییی وقته ازش خبری ندارم و دلشکسته ام
یاحق
-
نادیا جون ازت تشکر میکنم بابت همراهی و نصیحت های ارزشمندتون
من جریان زندگی قبلی شما رو نمیدونم اما تا این جا که خودتون اشاره داشتید تقریبا مثل زندگی من بوده با این تفاوت که شما یه بچه هم داشتید . ان شا الله خدا بهتون صبر بده که الان از بچه تون دور هستید
من هم همیشه ازین میترسم که اگه الان تکلیف این زندگی رو روشن نکنم در اینده با این شکسته شدن حرمتها و اگه بچه ای هم وسط باشه من چطوری میتونم خودمو نجات بدم ؟ شاید محال باشه .چون میدونم ادم ها هیچوقت عوض نمیشن این ماییم که اگه بخوایم کنارشون زندگی کنیم باید خودمونو عوض کنیم
پارسای گرامی
بله درسته من هرچی گفتم از بدی های همسرم گفتم اما الان خوبیهاشو بگم
آدم کاری هس ....اما نمیدونم چرا تا الان هیچی نداره فقط یه ماشین ..شاید بخاطر اینکه مدام از این شاخه به اون شاخه پریده و شاید هم بخاطر کمک کردن به خانوادشه
قیافه نسبتا مناسبی داره .
اهل دود ودم و اعتیاد نیس
رفیق باز نیس
با زنا رابطه نداره/ تا جایی که من میدونم . شایدم قبلا داشته/ یعنی نجیبه
خاطرات خوب من با ایشون : یسفر سه چهار روزه با خانوادش رفتیم که اون جا اصلا دعوامون نشد . خوب بود
و وقت هایی هم که فقط من واون کنار هم بودیم و هیچ دغدغه ای نداشتیم هم خوب بودیم
نمیدونم .دیگه اصلا یادم نیس که چطوری بودیم با هم
نکته ای که هس من بگم و شما بگید درسته یا نه
اینه که ایا این شوهر تکیه گاه مناسبی هس؟؟؟؟ من یه زنم با رو حیات لطیف و قدرت بدنی کم اگر هم اشتباهاتی داشتم شوهرم باید از من حمایت کنه
فردا پس فردا اگه وارد زندگیش بشم و اقا غرورش بخاطر یموضوعی بشکنه اون وقت ول کنه بره ......من چیکار کنم ؟
توی زندگی هزار و یک مشکل ممکنه اتفاق بیفته ...من شاید نتونم همه اتفاقو رو مدیریت وکنترل کنم که یوقت اقا ناراحت نشه ......منم شاید همیشه به سلامتی و شادابی الان نباشم
الان که دوران عقد هس و به قول معروف خوش خوشانمه .اینه ....وای بحال بعدا
راستش یه زن اگرم تصمیم به طلاق بگیره معلوم نیس کی بتونه
شوهرم میگفت طلاقت نمیدم ......خونه بابا تو ول کن بیا سر زندگیت
خدا وکیلی دخترا که عقد میکنن رو با هزار سلام و صلوات و جشن و قربانی یا هر چیز دیگه میبرن خونه بخت
اون وقت من باید خودم برم خونه بخت
بخدا دخترای عاشق که به عشقشون رسیدن هم اینجوری نمیرن
شوهرم میخواد منو خوار و ذلیل کنه . خودش همیشه کنار من احساس حقارت میکرده که با کوچکترین رفتار من عصبانی میشه . من هیچوقت به اون فخر نفروختم و خودمو بیشتر از اون ندونستم اما خودش احساس حقارت میکنه
با این جور ادم چطور میشه رفتار کرد؟؟؟؟
-
غزاله جان
همسر قبلی من کلا یه معجونی بود واسه خودش.
من یک مطلقه هستم
http://www.hamdardi.net/thread-22637.html
این لینکو برای این هی میذارم که با خوندنش دخترای عزیزمون چشم و گوششون رو باز کنن و انتخاب صحیح رو داشته باشن و قبل از وارد شدن به زندگی مشترک برن پیش مشاوره متخصص.
وگرنه خودم خوشم نمیاد قبرستان مرده بشکافم
غزاله جان شماهم حتما حتما حتما قبل از وارد شدن به زندگی متاهلی برو مشاوره
هم خودت و هم شوهرت
تکی رفتن فایده نداره
یاحق
-
غزاله جان سلام
همه گفتنی ها رو نادیای عزیز گفتند
ولی سعی کن واقعا از موضع قدرت و اکاهی تصمیم بگیری نه ترس از تنهایی و حرف مردمو ....
هر زندگی ای تلاش دو طرف را میخواهد.
تو هر زندگی ای باید به ظرفیت خودت هم توجه داشته باشی.
امیدوارم با مشاوره تخصصی بهترین انتخابت را انجام بدهی
-
سلام غزاله جان
نمیدونم چی بگم کاش میشد حرف های همسرت رو هم شنید تا راحتتر قضاوت کرد
همه ما در رفتارمون کم و کاستی داریم هم شما هم همسرت. ظاهرا خانوادها هم ونستن راهنمای خوبی براتون باشن
نظر من اینه یک واسطه معتمد پیدا کنی و مزه دهن همسرت و خانوادشو بفهمی برای ادامه زندگی یا..
با توجه به اخلاقای همسرت این دعوا همه چی و خراب تر کرده برای زندگیت تا جایی که توان داری دفاع کن اما منفعلانه برخورد نکن و از حقت دفاع کن تلاش کنک خدای نکرده حسرت به دل چیزی نمونی
عاقبت به خیر بضبشی به امید خدای مهربون
-
غزاله خانم ....
به سوالی که پرسیدی فکر کردم .... ولی جوابش به در امروزت نمیخوره چون شرایط تو تغییر کرده .... تو الان زنشی.... و در موقعیت متفاوتی از مجردی قرار داری .....
گفته خانوادتو رها کن همینطوری بیا سر زندگیت؟؟؟؟؟؟؟بدون هیچ صلواتی.... ؟؟؟؟؟ به خدا که هدفش همینه و دوستت داره ولی شکر به این دوستاشتنش........
(لعنت خدا بر شیطون ) .......غزال نظر شخصی مو میگم ......:97:
برووو بهش بگووو باشههههه ... :302:..... خانوادمو رها میکنم ... بدون هیچی میام باهات زندگی میکنم ... ولی شرط داره ... باید قبلش کاری رو که باید زمان ازدواج میکردیمو نکردیم انجام بدیم ... باید باهم بریم مشاوره ......باید باور کنم که تو ارزش این همه گذشت رو داری و مرد زندگی هستی .... (گذشت از خانواده گذشت از عروسی و جشن )گذشت از آرزو ها....
باهاش شرط کن اگه مشاوره گفت زندگی زندگی میکنیم گفت جدایی باید از هم جدا شیم .....
غزال.... مهریه شما چند تا ست ... همسرت تو این هفت ماه به شما پولی داده یا به حساب شما پولی زده ؟؟؟
نیت ندارم فعلا در موارد حقوقی باهاتون صحبت کنم ولی اگه همسرت شرط فوق قبول نکرد .... نگران جدای نباش ... سختش بیرون کردن مهرشه از دلت .... تبدیل کردن عقد نامه به طلاق نامه راحته ....
متاسفم ولی چاره ای نیست برو باهاش صحبت کن ... به قول دوستانم مزه دهنشو بسنج .....
موفق باشی..
حرفی زدم عذر میخوام ....