خیلی ممنون ویس جان. اسم کوچیکشم میشه بنویسی؟
قیمتش خوبه خیلی ممنون که معرفیش می کنی.
نمایش نسخه قابل چاپ
خیلی ممنون ویس جان. اسم کوچیکشم میشه بنویسی؟
قیمتش خوبه خیلی ممنون که معرفیش می کنی.
مینوش جان اسمش دکتر علی قاسمی هست عزیزم.
ممنون ویس :72:
----------------------
خوب. من دیگه دلم نا نداره. دست و پاهایی که می تونستمو زدم. ناشیانه بود اما تلاشمو کردم. به نتیجه هم نرسید.
دیگه خسته شدم. ترجیح می دم حرف صبا رو قبول کنم. اینکه همه که ازدواج نمی کنن. البته دو تا جمله دیگه هم نوشته بود که نمی خوام اونا رو قبول کنم وگرنه سرمو باید بذارم بمیرم چون دیگه هیچ کار نداری تو دنیا :))
مرور که می کنم هیچوقت یادم نمیاد کسی واقعا دوستم داشته باشه. یه استاد داشتم خیلی سال پیش که پایه بود مثلا اونم صد بار گفت من شبیه یکی دیگه ام. تازه خواستگاری هم نه. یعنی اصلا من رو ندید. یکی دیگه رو می دید.
همسایه. از بچگی اینجام همسایه ها مارو دیدن می شناسن. هیچوقت یه خواستگارم من ندیدم بیاد از سمت همسایه ها.
فامیل که نداریم.
من رفتارم ایرادی نداره.
خواستگاری و ازدواج یه جور معامله است. فکر می کردم عشق عاری از معامله است که این اقا برعکسشو به من نشون داد. اما برای ازدواج باید یه چیزایی بدی و بگیری. باید چیزایی داشته باشم در دستم وگرنه چرا یکی بیاد باهام زندگی کنه؟ حالا اینا می تونه هر چیزی باشه اعتبار ثروت زیبایی دلبری هر چیزی. اما باید مجموعه داشته هام و نداشته هام طوری باشه که کسی بیاد معامله. اینهمه بحث از معیارهای ازدواج شرایط منطق و این چیزا هم همینه. خوب اینا رو نداشتم. و سیاست و برنامه ریزی زنانه هم ندارم این نیازه. خواستگار دیگه چرا بیاد؟
به هر حال. ظاهرا سهم من نیست عشق یا ازدواج. تلاشمو کردم. دیگه می خوام برگردم به مود تا 17 سالگیم. ارام بودم و هیچ توقعی نداشتم. کارهایی هم که باید می کردم رو می کردم. اگه کسی هم جیغ می زد بیخ گوشمم انگار نه انگارم بود اب تو دلم تکون نمی خورد. اما محو بودم. کسی منو نمی دید. الان بعد از سالها اسیب که بهم وارد شد افسردگی که بود کاهلی ها و تصمیمات نادرستی که گرفتم تنهایی هام و همه چی مقرون به صرفه است که برگردم به اون زمان.
در هر حال یا تنها می مونم و دنیا اینو درست دونسته یا الان همین باید باشم که هستم. دست و پای اضافی هم دیگه جون ندارم بزنم.
قبلا فکر می کردم نمی تونم همسر خوبی باشم الان می دونم اب نبود وگرنه خوب شنا می کنم :)
قبلا فکر می کردم باید ادم از هر نظر کامل بشه بعد ازدواج کنه الان می دونم وقتی با یکی زندگیت رو تقسیم می کنی اون هم معایبت رو می پذیره و کنار هم رشد می کنین و کامل می شین. لازم نیست صبر کرد تا تنهایی کامل شد و زمان زیادی از دست داد.
قبلا نمی فهمیدم بچه دار شدن از کسی که دوسش دارمو. الان درک می کنم لحظات گذرایی داشتم این درک رو و اینو می فهمم.
این سال خیلی راجع به زن بودن و این چیزا خوندم که به هیچ دردم نخورد. واسه وقتی به درد می خوره که طرف مقابلم هم اهمیتی بده به من و براش مهم باشم. حالا نمی دونم اگه روزی ازدواج کردم این مطالب به دردم می خوره دیگه اگه هم که نه دونستن هر چیزی بهتر از ندونستنشه
فکر می کردم حتی عشق با وصال هر قدر کوتاه مدت هم عالیه بهتر از هیچیه. اما الان دیگه حوصله ندارم.
قبلا فکر می کردم مردم چرا مهربان نیستن. الان می دونم مردم میان بیرون برای رقابت. و من که در رقابت دلرحمم همیشه می بازم و طبیعی ترین نتیجه است زمانی که همه دندان نشان می دن مهربانی و عدالت کار یه احمقه و من این احمق هستم تغییر نمی کنم و باید بپذیرم خودم رو.
ذهنم بسامان نیست برای برنامه ریزی کردن . باید مشاوره برم البته نمی دونم مشاور کمک می کنه برای برنامه ریزی زندگی کردن یا نه
و دیگه هدف های کوچکم رو با انسان ها برنمی دارم. هدف های فردی برمی دارم که در دست خودم باشه
--------
عشق دو طرفه و پیوندش مخصوصا با ازدواج واقعا یه نعمت بزرگه. نصیب من نشد فعلا. دیگه هم براش دست و پا نمی زنم. نشه.
دیگه مینوش اروم میشه اروم اروم. مشاوره هم میره که یه کارایی واسه اینده برای خودش پیدا کنه که سرگرم باشه
سعی می کنم خوشبخت شم. البته شور و حسی ندارم دیگه. کرکره دلمو کشیدم پایین. به دردم نمی خوره فعلا
فقط به ظاهرم می رسم که محو نشم :72:
-
گلم اینجوری نگو. ازدواج کردن و عاشق شدن و عشق کمترین سهم هرکسی هست تو این دنیا. من خودم هم شرایط تو رو دارم. به قول تو نه کسی از همسایه ها ، نه فامیل ، نه دوست ، نه غریبهتازه همه کلی ام ادعا دارن که دوسم دارن. میخوام بگم تنها نیستی در مورد این موضوعو میخوام بگم همه ما واقعا دوست داریم اینجامینوش برو پیش مشاور و هرچه زودتر نتیجه رو برامون بنویس. بی صبرانه منتظرم
مینوش یکسری از ما خودمون خیلی باید به خودمون کمک کنیم. مشاور باید خیلی با تجربه باشه که بتونه مشکلامون رو حل کنه وگرنه ساعت ها میریم و میایم ساعتی خالی میشیم واخرش نتیجه نمیگیریم
مشکل ما ترس از از دست دادن زمان هم هست.مال من که هست
خودمون باید به خودمون کمک کنیم.بادی راهشو پیدا کنیم
همه ادمها حق ارزوداشتن دارن .حالا عق ازدواج یا هرچیز دیگه
حالم خوبه مشکلی نیست. حق ی چیزه واقعیت ی چیز دیگه. فکرم ذهنم طوری نیست ک تنهایی برنامه ریزی درست و بلند مدت کنم. نیاز دارم ب کمک. یکی ک مغزش درست کار کنه. من اولویت ها رو تغییر میدم. درست برنامه ندارم. وقتم تلف میشه.
سلام میخواستم یه حرف بی ربط بزنم و همینو گزارش بدم حذف بشه .
ببین مینوش من توی تایپیک قبلیت به مدیر پیام زدم که من هر چی دلم خواست و به ذهنم رسید به مینوش گفتم مینوش خانم هم لام تا کام جوابمو نداد. یعنی چیزی که میخواستم رو
نگفت. حالا بیا آقایی کن پستای منو حذف کن به صورت هدفدار و ازش خواهش کردم دو سه تا هم به من بگه که دیگه از این کارا نکنم که من با مدیر بحث کنم تا تو بخونی و رو تو تاثیر
مثبت بذاره. ولی فرشته ی مهربان تایپیکتو بست!! فقط گفت تایپیک منحرف شد بستیمش. من نمیدونم این تماس با مدیر که به مدیر میفرستیم رو کی میخونه!!! ولی من اعتراض دارم. من
تاکیدکردم که باید به من تذکر بدید!!! واقعا برام مهم بود!!! میدونم میخونید بعضی ها :)
به هر حال شاید تقصیر من بود که تایپیکت بسته شد. ببخشید. ولی لازم بود بهت توضیح بدم آخه توی جواب آخرت گفتی شکوه تو مهربون و عاقلی.ممنون ولی من میخواستم با من بحث
کنی.
بشینی گریه کنی، دعوا کنیم، ناراحت شی عصبانی شی تا بالاخره حرفاتو بزنی. همونا که هیچ وقت به خودت این جرات رو نمیدی که به کسی بگی . البته اگه از اون حرفا ته دلت داشته
باشی. میدونی وقتی آدم زیاد ناراحت باشه یا زیاد عصبانی حرفاشو میگه. قطعا من خوب هدایتت نکردم.
من هیچ نظری برای این تایپیکت ندارم چون روانشناس با یه جلسه هیچ تاثیری رو آدم نمیذاره باید زیاد بری و به نظر من تنها جایی که نباید فک کنی چی میگی همون جاست. همین جوری
حرفایی که میگی نابن و دارن درونت رو نشون میدن مثلا همین جمله که گفتی تو رقابت دلرحم میشی ، باید بگم منم این جوری بودم اما همین که آدم فضای ذهنی دیگران رو درست
میشناسه دیگه از دست مردم ناراحت نمیشه به هر حال ناخودآگاه میای مقایسه میکنی و میبینی که در عمل اونها به نتیجه میرسن اما خود آدم با اینکه دلرحمی میکنه نهایت هیچی
دستشو نمیگیره هیچ کلی هم ناراحت میشه و رو خودش عیب و ایراد میذاره و من یکی که کلا به خودم سرکوفت زیاد میزدم.وقتی با نگاه اونا نگاه میکنی اونا رو درک میکنی میفهمی که
اصلا منظوری ندارن و واقعا منافعشون رو میخوان. حق هر آدمیه که منفعت خودش رو ببینه. رفتار درست اینه که آدم باید تا جایی که امکان داره مبارزه کنه.
میدونی من فهمیدم که این منم که دوست دارم رفتار خودم رو !!!! برای طرف مقابل رفتار من اصلا دوست داشتنی نیست. میدونی بعضی ها تعجب میکنن که چرا آدم درک نمیکنه که باید الان
شدیدا رقابت کنه.
منم با این رفتار خودم اونقدر کلک خوردم و اونقدر اذیت شدم و اونقدر ناراحتی و گریه و غصه اومد سراغم که یه روز گفتم نکنه اونا درستن و من اشتباه و خوب به نتیجه رسیدم که خوب من
باید خودم رو تغییر بدم و یاد بگیرم چون دارم جلو چشمم میبینم اونی که به نتیجه میرسه اونان.قبول کردم یه مشکلی هست اما امتحان کردم که اگه بشه حلش کنم که خوشبختانه بهتر
شد.
میدونی مینوش من بعضی موقع ها فک میکردم که نباید منافع خودم رو دو دستی بچسبم اما فهمیدم که آدم همه جا باید منفعت خودش بگیره و بعد از اینکه تو دستش گرفت حالا میتونه
ببخشه.
مینوش واقعیت اینه که برای بعضی از آدما مهربونی هیچ وقت قابل درک نیست. من مطمئنم یه استعداد درونیه. از همون استعدادایی که یه عده آرزوشو دارن ولی خود ما نیبینیمش.
به هر حال اینکه به خودت گفتی احمق به خاطر مهربونی بدون که من یکی بیشتر ار 100 میلیون بار به خودم گفتم . میتونی راه من رو بری و سال ها به خودت بگی احمق اما آخر سر بفهمی
که با یه درک ساده از رفتار دیگران دیگه تو احمق نیستی . میدونی به نظر من شاید یه مکانیزم باشه چیزی در مودرش نخوندم. قطعا یه علت مشخص داره. وگرنه چرا یکی داره یکی نداره؟
استعداداتو از بین نبر بلکه با یادگیری تو جای درست ازش استفاده کن و بدون تو خوبی فقط خودتو درست نمیشناسی. یکم که نترسی و دیگران رو خوب ببینی و بشینی در مورد رفتارشون یه
دو دو تا چهارتا بندازی قدر خودتو بیشتر میفهمی.
میخوام گزارش بدم که مدیر اون پاراگراف اولمو بخونه :)
دیدم پایه نیستی و ناراحت شدی. من درک نمیکنم چه دلیلی داره به خاطر آدم مجازی ای مثل من ناراحت شی؟ من اگه جای تو بودم اونقدر بحث رو کش میدادم تا از توش یه چیزی برا خودم
دربیارم. مهم نیست من کی هستم مهم خودتی، مینوش میتونستی اونقدر بحث کنی که کل تالار بیاد نگاهشو بگه من هر بار که میومدم حداقل 7 نفر تو تایپیکت بودن اما کسی نظر مخالف
نمیده. از مردم حرف بکش خیلی استعدادشو داری. چرا استفاده نمیکنی؟ به من که فقط مهرااد جواب داد منم کلی با جوابش حال کردم.
مشکلاتتو به چالش بکش و بحث کن این یعنی منفعت طلبی.گریه کن داد بزن مظلون نمایی کن جلب توجه کن اما نتیجه بگیر. همیشه نتیجه بگیر. ولی اونقدر با خودت رو راست باش که
وقتی به یه توجیه منطقی رسیدی که دیگه ذهنت از حالت قبل بیرون اومد اینجا بگو و دیگه بحث نکن. تشکر کن ، معذرت بخواه، کلا احساس مثبتت رو بیان کن . لازم بود از حرفات دفاع کن.
ببین اینجا محیط مجازیه.
مینوش رفتی پیش مشاور هر حرفی زد نه نگو بذار کامل منظورشو بگه. خوب به حرفاش فک کن لازم بود که ازش حرف بکشی تاییدش کن تا ادامه بده یا خودت مسئله رو ببر یه جا دیگه
هدایتش کن. اگه دیدی خوب نیست برو پیش یه روانشناس دیگه. برا خودت ارزش قائل باش نه برا پول. پولتو واسه آدمش خرج کن.
موفق باشی و ببخشید که بی ربط بود.
نمیتونم بحث کنم از خودم دفاع کنم. اینم تو لیستم بذارم
دلرحمیه من بیجاست. حتی تو عاشقی هم دلرحم بودم
سلام مینوش جون:72::72: من فکر میکنم این تنهایی ونیاز تو به ازدواج یجورایی جلوت رو واسه درست فکرکردن گرفته درواقع همون عینک بدبینی معروف رو میگم برات توصیه هایی دارم که سعی کن حتمن اجراشون کنی:
1-یه باشگاه ورزشی ثبت نام کن .
2-به موسسه خیریه که مسیرش نزدیک باشه سر بزن و یه برنامه واسه خودت بریز که مثلن هفته ای یه بار واسه یه ساعت خاصی به اونجا رجوع کنی یه برنامه که نتونی از زیرش دربری وهدفمند باشه که نظم رو یکم برات درونی کنه اگه از اونجا خوشت نیومد یعنی به نظرت مثلن مدیرش آدم جالبی نبود یا هرعلت دیگه ای یه جای دیگرو پیدا کن ولی بیخیالش نشو.
3-به آرایشگاه سر بزن موهاتو یه رنگ دخترونه زیبا که به پوستت بیاد وسنت رو هم بالا نبره انتخاب کن اگه پوستت رو شنه که رنگ روشن خیلی بهت میاد وزیر نور آفتاب میدرخشی واگه تیرست عسلی دودی زیتونی ترکیب خوبیه ولی از آرایشگرت سوال کن منظورم اینه که یه تغییر محسوسی داشته باشی ومتفاوت از قبلت بشی.
4- قسمت آگهی روزنامه هارو بخونو دنبال شغل برو که وقتت رو پرکنه لا اقل دنبالش برو به عنوان یه تمرین برای پخته تر شدن بهش نگاه کن نه اینکه هرروز بری مایوس وناامید برگردی.
4-هر روز تاکید میکنم هرروز تواجتماع باش وبا آدمها ارتباط بگیر نه این که فقط تماشا کننده باشی وبرگردی خونه نیا به من بگو من خودم تو اجتماع هستم واینا قرار نیست همون راهی که تا حالا میرفتی رو بری ونتیجه متفاوت بگیری راه قرار گرفتن در موقعیت تعامل با افراد رو خودت باید پیدا کنی.
5-هرروز که به خونه برمیگردی احساسات وافکارت رو کاغذ بنویس احساسات منفی رو جدا کن به صورت 1 2 3 بنویس تحلیل کن که علت اون ناراحتی چیه اگر به ضعفی در تو میگرده راههای از بین بردن اون ضعف رو بنویس مثلن 10 تا راه بنویس به دوسه تا از بهترین ایده ها عمل کن واگر ناراحتی تو ضعفی در خودت نیس ومثلن میگی ناراحتم چون فلانی اون کارو کرد وچون همه آدمها خود خواه هسنتند علت ناراحتی تو میشه همه آدمها خودخواه هستند پس اون جمله رو با قرمز خط بزن وجمله مثبت رو جلوش بنویس مثلن همه آدمها خودخواه وبیرحم هستند روبه روش :در جامعه انسانهای رئوف ومهربان هم وجود دارند6- رنگ صورتی رو تو لباسات زیاد وزیادتر استفاده کن وهراز گاهی از رنگ قرمز هم استفاده کن.
7-مسیرهایی که به خونه میری رو عوض کن از مسیرهای دیگه برو جاهای جدید برو با آدم های جدید آشنا شو وتعدادآشناهارو زیاد کن اگر ناراحتی های در ارتباطات پیش میاد وحتمن هم پیش میاد از همون روش نوشتن استفاده کن.
:43::43: