-
فبول دارم توی قهرمون من نقش
داشتم.اما شوهرم حتی زمانی که من
زنش نبودم با پدرش مشکل ذاشته
وحتی شده بوده سه ماه با پدرش
قهر بوده.چه بسا بیشتر حس منفی
که من نسبت به خانوادش پیدا کرده
بودم و شوهرم در من به وجود اورده
بود.مثلا بارها به من تعریف کرده بود
که فلان جا انقدر به پدرم پول دادم
ولی اون من و تنها گذاشته می
تونست خیلی از مساءلی که تو
گذشتش بوده رو به من نگه و من
وحساس نکنه.شوهرم خودش بارعا
می گفت که پدرش میخواد ما عین
موم تو دستش باشیم همون طور که
زنش و دو تا بچه دیگش
مطیعشن.بیشتر باز می کنم پدر
شوهرم می خواست ما با اونا
مسافرت بریم.بیشتر با اونا رفت و
امد داشته باشیم تا خانواده من.می
خواست سیزده بدرها سال تحویل با
اونا باشیم.انتظار داشت تو تک تک
مراسم های ازدواج برادرم از قبیل بله
برون ساده اونها رو دعوت
کنیم.انتظار داشت زمان عقد هربار
بیرون میریم خواهر شوهرمم ببریمو
خیلی چیزای دیگه اینا من و ازار
میداد مادرشوهرم هم در مورد تمام
خواسته های شوهرش کوتاه میومده
و بهتره بگم تنها یه کنیز تو اون خونه
بود و عقده هاش و سرمن خالی
میکرد.شوهرم هم از دخالت های
بیجای پدرش خسته بود من دیگه
کشش نداشتم تمام اعضای خانوادم
هم می گفتن خیلی داری کوتاه
میای.در مورد اینکه شوهرم
مسءولیت پذیره مخالفم شوهرم
فوق العاده ادم ترسو و
دروغگوییه.همیشه تلاش می کرد
مورد توجه پدرش باشه اما پدرش
اون و بی عرزه خطاب میکرد.پدرش
حتی به من گفته بود شوهرت اندازه
خر هم نمی فهمه.اون برای
اینکه مورد توجه پدرش باشه خرجشون و
میده اخر هم کلی منت می
ذاره.شوهر من به بچه شیر خوار ش
رحم نکرد ادمی که می گفت حاضرم
واسه بچم کلیه هامم بدم حالا اون
بچه رو توله حطاب میکنه.اینم بگم
شوهرم اصلا قدرت تحلیل نداره و
میشه خیلی راحت نظرش و عوض
کرد من همین الان شاید بتونم اون و
با خودم همراه کنم اما هیچ موقع این
کار و نمی کنم من احتیاج به یکی
دارم بهش تکیه کنم اما اون خودش
اویزونه.به نظرم
این ازدواج از اولش اشتباه بوده بگذریم
ححالا هر چی شده گذشته فکر کردن
به گذشته چیزی رو عوض نمی کنه.به
نظرتون من تو این شرایط باید چی
کار کنم؟خودم یرای طلاق اقدام
کنم؟اگه این کار و کنم و میفهمن
خسته شدم و سعی می کنن بیشت
ر اذیتم کن.چی کار کنم؟