-
فاطمه جان نظر شخصی من این هست که نگذارید همسرتون به خاطر این اتفاق همه زندگیش رو زیر و رو کنه . یعنی خونه رو عوض کنه و وسایل رو عوض کنه و شغل مورد علاقه اش رو عوض کنه . این همه زیاده روی اصلا منطقی نیست . حالا که ایشون همه هم و غمش راضی کردن شما و به دست اوردن دلتون هست ممکنه با رضایت اینکار رو بکنه ولی بعدها ممکنه متوجه بشه این کارها زیاده روی بوده و توی دلش شما مسبب این کار بدونه . مثلا اگر الان ایشون شغل مورد علاقه اش رو از دست بده ممکنه بعدها غصه اینو بخوره . پس شما مانع این کارها بشید . به نظر خود من این همه زیاده روی لازم نیست همینکه اون زن دیگه اونجا کار نکنه و با همسرتون در ارتباط نباشه کافیه . ولی اگر خودش هم گفته قسمتی از داراییش رو به نامتون کنه حتما اینکار رو بکنید . این موجب اعتماد بیشتر شما میشه . و راحت تر مرحله بحران رو طی میکنید . و البته شاید این همه زیاده روی هم از وسواس شما ناشی میشه . وسواستون رو حتما و حتما درمان کنید . وسواس علاوه بر رنج و عذابی که برای خودتون ایجاد میکنه . اطرافیانتون بخصوص همسرتون رو هم به شدت عذاب میده . هر وقت وسواس به سراغتون میاد حتما خلاف اون وسواستون یعنی برخلاف وسوسه شیطان عمل کنید . مثلا اگر به خودتون میگید که ممکنه دختره از این فروشگاه خرید کرده باشه و دیگه شما نمیتونید خرید کنید . به خودتون بگید به جهنم که خرید کرده من خرید خودم رو میکنم .
به همسرتون بگید که شما دارید با خودتون میجنگید که اون اتفاق رو فراموش کنید . این زمان لازم داره و ازش انتظار دارید که درکتون کنه . بهش بگید که نمیخواهید به خاطر این اتفاق کل زندگیتون رو زیر و رو کنید همین که اون زن رو از زندگیش و از ذهنش بیرون کرده براتون کافیه . شما هم سعی دارید همین کار رو بکنید ولی به زمان نیاز دارید . به لحاظ جسمی و جنسی سعی کنید به همسرتون نزدیکتر بشید . ایشون هم مثل شما اسیب دیدند و به شما نیاز دارند . فکر کنید ایشون سرش به سنگ خورده سر شکسته هم به مراقبت نیاز داره .
-
سلام دوست خوبم.من همیشه گفتم ومیگم : مهمتر ازعشق، اعتماد است. شما باخیانتی که همسرت کرده اعتمادتو به ایشون ازدست دادی. ولی من میگم لذتی که درگذشت هست درانتقام نیست.اگه واقعا همسرتون اینکاره نبوده و همین یکبار اینکارو کرده و بخاطرشما اینقدر داره جانفشانی میکنه و پشیمانه بهتره ببخشیش و بزرگی خودتو نشون بدی مطمینا زین پس بیشتر قدرتو میدونه...پیروز باشی
- - - Updated - - -
باز خوبه شوهر شما پشیمان شده ...شوهرمن هرسری خیانت میکنه عذرخواهی میکنه وبازم تکرار.....من دیگه عملا پذیرفتم که ایشون بیماره ولی بخاطر تنها فرزندم مجبورم ماسک به صورت بزنم و ادای یک زن متعهد ووفادار رو دربیارم...اگه اینکارو نکنم چیکارکنم؟مثلا قانون ازمن حمایت میکنه؟ نه...من فقط باید بسوزم وبسازم
-
سلام به همه دوستان مهربان
آقای فدایی یار شما درست فرمودید این وسواس فکری و عملی از قبل بود ولی خیلی خیلی خفیف .آقای شجاعی رو هم گوش دادم عالی بود ممنون. تصمیم گرفتم که انشاءالله وسواس و کنار بزارم .
آسناد جان ممنون از همدردیت
راستش حال اونم بهتر از من نیست ،می دونم که عذاب وجدان داره ،انشالله ذکری که گفتی رو می خونم شما هم برام دعا کن.
Hosini852
خیلی ناراحت شدم گریه ام گرفت.
واقعا تحسینت می کنم ،خیلی خانم قوی و با اراده ای هستی ،امروز میرم مسجد برای مراسم شهادت حضرت فاطمه(س ) همه دوستان گرامی رو دعا میکنم که برام وقت میزارن و برای شما هم که انشاءالله خدا به حق این بانو زندگی تون رو پر عشق و پاکی کنه.
واحد جان سلام
در مورد تغییر شهر اول به خاطر من بود ولی الان خودش هم می خواد اینو جز قدمهایی می دونه که واسه تغییر حال و هوایه زندگیمون لازمه .از این به بعد سعی می کنم که به گفته شما بر خلاف وسوسه شیطان عمل کنم اما مطمئناً کم کم چون یه دفعه ای برام سخته.
مثلا یه ساعت پیش همسرم اومد خونه و یه نامه رو ازم خواست وقتی بهش دادم دستم بهش خورد بلا فاصله می خواستم دستم و بشورم چون تو همون چند ثانیه با خودم گفتم که اون از کارش اومده و دستشو به میز و صندلی که فروشنده ازش استفاده کرده زده و دستش عطر و بو اون زن و داره ولی با خودم گفتم نه من می خوام عوض شم و آب و باز نکردم.
خیلی دوست دارم دوستانی که تجربه خیانت و داشتن یا با افراد خیانت دیده ارتباط داشتن به من بگن که آیا اونا هیچ حساسیتی به همسرشون و به لباس و وسایلش پیدا نکردن؟؟؟؟ یا فقط من اینطوری هستم....
خیلی از تجربه های کسانی رو که خیانت دیدن و خوندم ولی هیچ کس همچین مشکلی رو بیان نکرده.
آیا این طبیعی نیست که من لباسهایه همسرم و که تو این چند ماه استفاده کرده و می دونم که با بعضی هاش خونه اون زن رفته رو دور بندازم؟؟؟
آخه هر چی فکر میکنم بعضی از رفتارمو جز وسواس نمی دونم مثل همین.
به همین خاطر از شما دوستان می پرسم امیدوارم جواب بدین چون خیلی کمکم میکنه.
-
فاطمه جان چه اهمیتی داره که همسرت با چه لباسی رفته ؟ مهم اینه که اون با قلب و روحش به طرف شما برگشته . این خیلی خیلی مهمه . لطفا از اهمیتش غافل نشو . علاوه بر اون شما که خانم مومنی هستی و میدونی که با یکبار شستن هر چیزی تمیز میشه . از اون اتفاق تا حالا لباسهای همسرت چندین بار شسته شده . پس مطمئن باش که تمیزه . ولی برای تنوع اگه امکانش رو داشتید میتونی چند تاش رو عوض کنی . ولی بازم زیاده روی نکن . اسلام دین میانه رویه . و افراط و تفریط رو پسندیده نمیدونه . هر کجا افراط کردی بدون که دچار وسواس شدی . مثلا همه ما وقتی از بیرون توی خونه میاییم بهتره که دستهامون رو یکبار با اب و صابون بشوییم ولی بیشتر از اون دیگه افراط محسوب میشه .
-
سلام به همه دوستان محترم
واحد جان هر چی روم فشار میارم میبینم وسایل شوهرم و نمی تونم تحمل کنم .
خیلی دوست داشتم نظر خانم هایی که متاسفانه خیانت دیدن رو در این مورد بدونم،مطمئنا خیلی کمکم میکرد ولی متاسفانه تا الان کسی از تجربه خودش ننوشته.
تو این 2 روز که با وسواس می جنگم تونستم بعضی از لباس هایه بچه ها رو که هنوز تو انباری مونده بود دوباره بیارم که استفاده کن. (بیشتر لباس ها رو دور انداختم )
متاسفانه کمی از لباسهای خودم که هنوز تو انباره رو نتونستم هر چی به خودم فشار آوردم دیدم بیشتر اون افکار آزار دهنده میان سراغم.
باورم نمیشه که نوشته هایه شما دوستان اینقدر روم تاثیر مثبت گذاشته تا جایی که تو این چند روز گریه نکردم.
امیدوارم که این تاثیر طولانی باشه و فقط به خاطر مشغولیت ذهنی من با این نوشته ها تو این چند روز نباشه.
تا چند روز پیش هر بار چشمم به همسرم می افتاد یاد اون زن می افتادم و.....چیزهایی که براتون گفتم.
ولی این چند روز که بهترم، سعی می کنم یاد مثبت هاش بیفتم و خوشبختانه بیشتر وقتها موفق بودم.
البته خیلی آسون نیست و من هنوز خیلی به راهنمایی و تجربه دوستان نیاز دارم که زمان مورد نیاز برای از بین بردن افکار منفی رو کوتاه کنم.
دیروز با خودم گفتم که همسرم که تصمیم داره رو اخلاق و رفتارش کار کنه من هم باید خلا هایی رو که در وجودم هست پیدا کنم و روش کار کنم.
اولین چیزی که پیدا کردم و فکر میکنم که مهمترین عامل سازنده زندگی هم هست مهارت بیان کردنه که من به خودم از 20 نمره 5 میدم.
مثلا وقتی ناراحت شدم فقط ظاهری نشون دادم و وقتی همسرم ازم پرسیده همش گفتم هیچی و این عقده ها رو هم جمع میشد تا جایی که دیگه نمی تونستم تحمل کنم و وقتی که می خواستم اونو طرح کنم که حل شه فقط رو جمله اول کنترل داشتم و بعد از اون با گریه و صدای بلند...
در حالی که همسرم هم بارها خواهش کرده بود که تا صبح هم صحبت کنی من گوش می دم ولی آروم.
این مشکل رو با وجود این همه مشکلاتی که مطرح کردم الان گفتم چون اصلاح اون مستقیما به زودتر حل شدن مسئله کنونی ربط داره.
همین الان هم که باید باهاش حرف بزنم تا سبک شم می ترسم.می خوام از ناراحتی ها و آزردگی هام بگم تا اون از دلم در بیاره ،ولی اصلا رو خودم نمی تونم حساب کنم.
میترسم باز اینقدر اعصابش و خط خطی کنم که اونم کنترل از دستش بیرون بشه و یه چیزی بگه که بدتر ناراحتم کنه.
خودش هم چند بار می خواسته باهم صحبت کنه ولی من به بهانه ای قبول نکردم.می دونم به احتمال زیاد از دلجویی و موضوعات آینده ساز میرم به سمت گذشته و خیانت ....
ولی این هم که غیر ممکنه، صبر کنم که چند سال رد شه تا این خیانت کمرنگ شه.
شاید هم باید این مشکل رو در قسمت مشکلات رفتاری مطرح کنم.
ببخشید که طولانی شد.