-
سلام
نمیخوام سرزنش و ناراحتت کنم.ناراحتیت رو از پدرت درک میکنم.
ولی وقتی رفتارت رو با مامانت خوندم و وقتی خوندم اون بعدش چطوری باهات رفتار کرده و به روی خودش نیاورده گریه ام گرفت.
تا دیر نشده برو مامانت رو ببوس و از دلش دربیار.هر چقدرم از دست بابات عصبی بشی حق نداری با مادرت همچین رفتاری کنی.
به خودت قول بده دیگه این رفتار رو تکرار نکنی.
بازم میگم بهت حق میدم از دست پدرت ناراحت باشی.
الان از مادرت معذرت خواهی کن بعدا باز با هم حرف میزنیم.
-
http://www.hamdardi.net/thread-9318.html
http://www.hamdardi.net/thread-5351.html
http://www.hamdardi.net/thread-7083.html
یاسی جان این نوشته ها رو بخون حتما ...
همونطور که گفتم مشاوره حضوری برید ، برای رهایی از این حالتی که دارید فکر نمیکنم یه جلسه کافی باشه ، باید پله به پله آموزش های لازم رو ببینید .
-
دوستای عزیزم من با ی نام کاربری دیگه امدم چون نمیتونستم با ان یکی پست بزارم...
مینوش جان میدونی بحث ی چیزدیگست بحث مامانم و ناراحتی و دق کردن من از رفتارم..وگرنه مشکل مالی نیست به انصورت..همیشه هرکنسرتی میادشهرمون ماولین نفریم که بلیطشومیگیرم.همیشه ازطرف شرکت میریم بهترین هتل مشهدبهترین منطه مشهد.همیشه سفرامون تهران کرج و شهرای بزرگ..لباسامون اکثرا مارک..هم منو هم خواهرم بهترین جاها درس خوندیم..من کلاس گیتاروزبان میرم وخیلی چیزای دیگه..مامانم میخواست نخره چون میگفت بعدعید میخرم..بحث اینکه من دارم از دست میرم..
خیلی دوست دارم برم پیش روانپزشک قبل ازایناهم خیلی دوست داشتم برم ولی امکانش نیست..دکترخوب میشناسم توشهرمون و بخاطراینکه شرکتی هم هستیم مجانیه دکتر ولی امکانش نیست...
مهردخت جان ممنون از شما ولی من توشرایطی نیستم که بتونم تندی های شمارو هم تحمل کنم..شما عمق درد من رو میتونید حس کنید؟میتونید حس کنید چقدر دارم زجرمیکشم وقتی مامانمو میبینم ازدیشب خیلی کم حرف شدم تاکسی باهام حرف نزنه ساکتم..فقط دوست دارم تنهاباشم..میدونم خیلی بد کردم میدونم چقدربدم ولی سرزنشای شما و تندی های شما منو بیشتر میسوزونه..من واسه سرزنش نیمدم واسه راهکارامدم...
asemaneabi222حرفای شماهم درسته ومن میدونم که بدکردم ..پشیمونم..فکرکنم این غمی که ازدیشب تو دلمه..غمی که داره منو ذره ذره اب میکنه کافی باشه..حق مادرم ان رفتارنبود ولی من که دست خودم نبود.مگه ادمی که توحال خودش باشه مامانشو میزنه؟من توحال خودم نبودم ازشدت عصبانیت و اتیش گرفتن داشتم منفجرمیشدم..اصلا نمیفهمیدم چی میکنم جی میگم..شاید خودمم میشکتم متوجه نمیشدم..من دختری نیستم که اهل بی حرمتی باشم..بخاطرگذشته خیلی عصبی شدم.حساس بودم بدتر شدم..جواب همه رو میدم.واسم فرقی نداره کی باشه.وقتی بهم بگه تو جوابشو میدم.لوسم نکردن دلیلش ی چیزدیگست دلیلش اینکه بابام انقد به مامانم بی حرمتی کرد اینقدر زدش اینقدر بهش حرفای زشت زد اینقدر تحقیرش کرد اینقدراذیتش کرد که من و خواهرم ناخوداگاه این رفتارا رومون اثرگذاشته..دست خودمون نیست..و من ازاین به بعدمیخوام درست کنم همه چیزمیخوام جبران کنم..
اسمانی ابی عزیز حرفای شما یکمی به من امیدداد که میتونم جبران کنم..حداقل شما درک میکنید چقدر وضعیتم بده و دارم داغون میشم هرلحظه بیشترازلحظه قبل..متاسفانه امکانش نیست برم روانپزشک وگرنه خودم توفکرش بودم..میدونم اه مادر چقدربده..میدونم بدون دعای مادرم خوشبخت نمیشم.اماازاین به بعد میخوام جبران کنم..این عقده و نفرت ها از خانواده نیست..بخاطر ان عوضی که تنهام گذاشت و رفت..تو اوج باورهام ازپشت بهم خنجر زد.میتونید درک کنید عشقت بهت بگه دارم بابا میشم یعنی چی؟من اینقدر صبور بودم که گاهی بقیه حرصشون میگرفت میگفتن چقدر صبوری چقدر واسه هرچجیزی تحمل میکنی..فهمیدم دروغ میگفت از دلم کردمش بیرون اما ازخمی که روی دلم مونده هنوزخوب نشده..تاپیک هم زده بودم واسه جریان عشق سابق مرده..بعضی دوستان شایدیادشون باشه ان موقع هم چقدر حال من بدبود..اما خداکمکم کرد وزندگیموازنوشروع کردم.درسامو بهترین نمره هاگرفتم..گیتارموپیشرفت کردم..سعی کردم امسال تمام تلاشمو بکنم مامانم خوشحال بشه..هم مامانم هم خودم اما ی مدته زخم گذشته داره منو میسوزونه
انیتا جان ممنون از حرفات یکمی اروم شدم..میدونم چی مامانمو خوشحال میکنه میخوام همون کاروبکنم...در مورد بابام حرفی ندارم.رهاش کردم و کاری به کارش ندارم..وقتی دیشب انکارو کرد قلبی رو که ی بارشکسته بود دوباره تیکه هاشو شکوند و خوردشد قلبم..
اسمان ابی عزیزم ممنونم ازت..حتما میخونم وقتی کامل اروم بشم و بتونم بادقت بخونم...
من انقدراهم که فکرمیکنید بدنیستم.همه بهم میگن خیلی مهربونم..من همیشه کتابای روانشناسی میخونم .از قانون جذب گرفته تارمزموفقیت..وقتی باکسی حرف میزنم..خیلی زود بهم میگه بیشتر از سنم میفهمم و خیلی پخته و عاقل ترم نسبت به اطرافیان..بااینکه اجیم ازم بزرگتره ولی اصلا کارنمیکن هتو خونه ولی من کمک مامانم میکنم.گای وقتاشم رو خودم درست میکنم..یاحتی.....اما الان اینجوری شدم..بخاطر گذشتست.فشار عصبیم زیادشده..
از دیشب ی حواب درست نداشتم.اصلا نخوابیدم که درست پاشه.همش سردرد وحشتناک..
-
1- چند سالته؟گفتی مدرسه می ری؟
2- چرا امکان مراجعه به روانشناس یا روانپزشک را نداری؟
3- با توجه به تاپیکهای قبلیت به نظر من (که تخصصی نیست) اینجا نمی تونی نتیجه زیادی بگیری.
لازم هست یکی از نزدیک و طولانی مدت روی شما کار کنه.
بعد از یه مدت که حالت بهتر شد، خودت از آرامش و سبکی روحت لذت می بری.
4- قوانین تالار را رعایت کن. اگر گفتند 24 ساعت یک پست، درست نیست که با تقلب و اسم جدید، قانون را زیر پا بذاری.
-
فکرمیکنم این تاپیک بسته وحذف بشه بهتره
من مجبورشدم بااسم جدیدییام.درست نیست بگیدتقلب.من توشرایطی نیستم فکرتقلب باشم
ازدوستای عزیزم خواهش میکنم گزارش بدن این تاپیک حذف وقفل بشه.دوستان ممنونم ازتون.دیگه پست نزارید مهربوونا
منتطرم هرچه زودترقفل وحذف بشه
-
سلام دختر خوب
چرا حالا که دوستان میخوان بهت کمک کن، باهامون قهر میکنی:47:
من می فهمم که دوست نداری سرزنشت کنیم و اومدی اینجا دنبال راهکار.
خب اولین راهکار اینه که قوی باشی دیگه.
از مامانت یاد بگیر، فردای اون روزی که اونقدر باهاش تلخی کردی و ناراحتش کردی، هیچی بروت نیاورد چون می فهممه که شما تو دلت هیچی نیست و قلبا دوسش داری.
بچه های اینجا هم اگر حرفی میزنند که قصد آزردن شما رو ندارن می خوان بیشتر به خودت بیایی و هر چه سریعتر یه راهکار اساسی و عملی واسه مشکلت پیدا کنی. پس به عنوان اولین تمرین، قهر نکن باهامون. اینجوری واسه صبوری تمرین کردیا:104:
اگر تصمیم گرفتی که باهامون آشتی کنی و فکر میکنی که ممکنه ما بتونیم کمکت کنیم اعلام امادگیت رو تو پست بعدی بگو.
بگو اگر یه نفر دیگه غیر از تو اینجا پست گذاشته بود خودت چه راهکاری بهش می دادی. مثلا اگر دوستت تو مدرسه واست درد و دل میکرد و می گفت اینجوری با مامانش برخورد کرده خودت چی بهش میگفتی و چه جوری کمکش می کردی که هم اشتباهش رو جبران کنه هم کنترل بیشتری رو خودش داشته باشه.
-
با خوندن این پست بدجور دلم گرفت
نه بخاطر شما بلکه بخاطر رفتارای خودم
واقعا مادر مظلوم ترین فرد تو خانواده است، منم خیلی وقتایی که با بقیه اعضا مشکل داریم به نشانه اعتراض سر مادرمون خالی می کنیم ،اگه بچه ها با هم یا پدر از دست بچه ها ناراحت باشن دیواری کوتاه تر از مادر نمیبینن،و وقتی دلگیر میشم که مادر حتی به خودش اجازه نمیده حرف بدی بزنه ،فقط زل میزنه تو چشات ،اونوقت تو دلت میگی الان با چی میتونی جبران کنی ولی مگه غرورت میزاره،بهش بگی غلت کردم.
بعد از نیم ساعت میبینی مادرت میات باهات حرف بزنه از دلت دربیاره در صورتی که تو مقصر بودی و دوست داری آب شی بری تو زمین.
مطمئن هستم خدا چیزی را به زیبایی دل یه مادر نیافریده ،مادر منو بخاطر اشتباهاتم و جوونیم ببخش
-
منم شبیه تو ام ولی تو حداقل مامانت همراهته ولی من همونو هم ندارم
راستی راست گفتی پرتوقعی و دانشگاه آزاد و اینا؟خوشبحالت واقعا
من که به تو حسودیم میشه
تبلتم که داری من گوشیم ارجینالش 200 تومنه
حالا الان بابای من از تو بزرگتره و میره سرکار ولی چ فایده وقتی چشش پیش زنای دیگس و
موقع های دیگه که تو خونس عین بابای تو هست حتی بدتر
تو واقعا دیوونه ای
- - - Updated - - -
بمیری کنسرتم میری؟هتل؟من تاحالا تو عمرم هتل نرفتم کنار خیابون چادر میزدیم عین سگ میلرزیدم چون مامانم میگفت من حیف نونم....من جرات دارم اسم کنسرتو بیارم؟جرم میدن......
گیتارو زبان؟من دو سال سرمو کوبیدم به دیوار نزاشتن برم...باورت نمیشه از مشاورم بپرس
تاحالا چند بار خودکشی کردم دوبارش تا تهش رفت خدا خواست زجرم بده زنده شدم!!!!
بابا تو دیگه کی هستی تو مشکلت روحی نیست خوشی زده زیر دلت
خل دیوونه
-
سلام
1 - عجب ... !!!
2 - خواهر گرامی اولین قدم برای اینکه شما در راه درست قدم بزاری اینه که به نحوی از پدر و مادرت عذرخواهی کنی . اگر می توانی به صورت مستقیم وگرنه لااقل به صورت غیر مستقیم به گونه ای بهشان احترام بگزار که متوجه این بشوند که شما از کرده خودتان پشیمان هستید .
3 - هیچوقت خودت را با خواهرت یا هیچ کسی دیگر ، مقایسه نکن .
4 - سعی کنید قناعت را بیشتر درون زندگیتون وارد کنید .
و حرف آخرم و مهمترین حرفی که می خواهم بزنم . حضرت علی (علیه السلام ) توی خطبه قاصعه رفتار شیطان را حلاجی می کنند . در آنجا می فرمایند (دقیقا یادم نیست خودتان مراجعه کنید) : شیطان ابتدا انسان را نا آرام کرده و سپس بر او مسلط شده و بینی اش را به خاک می مالد .
حالا این نا آرامی هر دفعه به یک شکل است ، یکبار به صورت عصبانیت ، حسادت ، دچار هوس کردن ، خیالبافی و آرزوهای پوچ و ... .
پس بیاییم همه مان درهای ورود شیطان را به درونمان ببندیم تا بفهمیم که چگونه دل با یاد خدا می تواند آرام شود (اینا شعار نیست بهشون فکر کنید متوجه می شوید).
با تشکر ، موفق باشید
-
سلام یاسی
ببین من نگفتم شرایطت عادی بوده گرفتی پدرو مادرتو زدی،من میگم با این جمله که (دست خودم نیست)مهر تایید نزن به کارت چون مجاز نیستی توی عصبانیت هر رفتاری کنی،خشم خودتو کنترل کن،آدم توی عصبانیت شخصیت و رفتارش باید حفظ و کنترل بشه،تو حالت عادی که داستان کلا عادیه،تو اگه به فکر برطرف کردن نباشی بعدا بدتر میشه،من بحثم اینه اصلا پدرت بدترین مرد روی زمینه (البته عذر میخوام فقط جنبه ی مثال داره)برات گوشی نخرید،پس تو پول نداری حالا در این حالت یا نمیخری یا تلاش میکنی مثل هر انسان بالغ و توانایی خودت کار کنی،اتفاقا روی پای خودت ایستادن و فعالیت مفید اجتماعی داشتن به روحیه و شکست عاطفی که خوردی کمک میکنه و همینطور نیازهای کوچیک مثل همین گوشی رو میتونی خودت به راحتی و بالذت رفع کنی،تو شرایط بد داشتی و توی دعوا و تنش بزرگ شدی بسیار خب الان دو راه داری یا به همین روند پرخاش و عصبیانیت ادامه بدی و با زور به خواسته هات برسی و توجیه کنی کارتو که مثل پدرم بوده و شکست داشتم و .... یا همت و اراده رو بیشتر کنی تلاش کنی کار و زندگی رو باهم کنار هم داشته باشی حتی گوشه ای از ناراحتی و دلشکستگی مادرت رو تو با موفقیت و مفید بودن جبران کنی،نه اینکه روند اشتباه خواهرتو رو در پیش بگیری و با زور به خواسته هات برسی .
موفق باشی