-
آرامین مشکلت واضح نیست.
اگه بخوای دوستان بیشتر کمکت کنند باید بیشتر اطلاعات بدی یا مشاوره حضوری بری.
همسرت چند سالشه؟
تحصیلاتش؟ کار و مشغولیت و زندگیش؟
چطوری آشنا شدید؟
چطور به این جا رسیدید؟
ایشون واقعا بیکار و بی برنامه، تمام زندگیش را صرف اعتیاد و قمار می کنه؟ از اول همینطور بود؟
-
کارشناسی هست تحصیلاتش. ۳۵ سال سن داره. بیکار نیست، شاغل هست و شغل بسیار مناسبی داره و پر تلاش هست.اما از ۶ عصر که از کار برمیگرده، خودش رو مشغول اون داستانها میکنه. قبل از ازدواج هم همینطور بود، فقط اینکه داخل ایران نمیتونست قمار کنه اما اینجا میتونه.
درمورد نحوه آشنایی، دورادور خانوادهها با هم اشنا بودن، همسرم یک بار من رو دید و همون روز خواست بیشتر اشنا بشیم و پس از دو ماه ازدواج کردیم
-
سلام
داستان زندگیت خیلی شبیه سروین هست!!! اصلا انگار خود سروینی :325:
من واسه شما هم همون پیشنهادای سروین رو دارم.
که البته گفتین اون تاپیک ها رو خوندین.
اگه ممکنه دقیق بگو انگیزه ات از ادامه این زندگی چیه یا چی مانع میشه نتونی به جدایی فکر کنی؟
-
مرسی از شما. بله تاپیک سروین رو اتفاقا خوندم شاید راهی پیدا کنم.
راستش من تمام این مدت نتونستم یک قدم کوچیک برای خودم بردارم. یعنی سبک زندگی همسرم طوری هست که من رو هم درگیر میکنه. الان ساعت یک ظهر شنبه هست. دیشب اول مثل یک بچه که کاردستی درست میکنه، با ابزاری که خریده بود، یک بافور درست کرد و مواد استفاده کرد باهاش، اونوقت ساعت ۷ غروب به اصرار من رو کشونده کازینو (برای قمار) و امروز صبح ساعت ۷ بر گشتیم خونه. توی سرمای -۴۰ که فکر کنین در ماشینمون از سرما یخ زده بود و باز نمیشد، نتیجه اینکه ۲۰۰۰ دلار باخت و اومد. من هم یا باید باهاش میرفتم یا اینکه شب رو تنها خونه میموندم و فکرم همش پیشش میموند که تو شب تاریک و برفی تو جاده طوریش نشه.
اما حالا اگر دست خودم بود، غروب میرفتم باشگاه. بعد درس و آخر شب یا مینشستم کتاب میخوندم مثل مولوی یا با دوستم بودم یا میومدم همدردی.. اینهارو گفتم ببینین دنیامون چقدر متفاوته و چقدر من باید بر خلاف میلم مثل اون زندگی کنم
-
آرامین جان چرا؟
چرا باید با همچین آدمی زندگی کنی؟
چه اجباری وجود داره؟
نگران خراب شدن چهره همسرت یا خودت پیش خانوادت هستی؟
چی مانع میشه این همه بی اخلاقی رو تحمل کنی؟
-
صبا جان سالهاي اول باهاش موندم به اين دليل كه دوستش داشتم و فكر ميكردم ميتونم كمكش كنم سالم باشه و در كنار هم خوشبخت باشيم، اما الان فقط و فقط به اين دليل باهش موندم كه ميترسم تنهاش بذارم و خودش رو غرق كنه و بلايي سر خودش بياره. به هر حال فقط من رو داره.. اما خودم هم خسته شدم. حس يك زندوني رو دارم.
-
آرامین تو اگر قادر به نجات همسرت بودی تا الان باید این اتفاق می افتاد، اما تو قادر به نجات خودت هستی، نیستی؟
تو در برابر خودت مسئولی،در برابر جسم خودت، روح خودت، آینده زندگیت، ادامه تحصیلت، پیشرفت شغلیت و سلامت روانی خودت.
همسرت علاوه بر خودش شما رو هم داشته تو این مدت 8 -9 سال ازدواجتون. ولی شما فقط خودتون رو دارید.
اگر قراره نقش فرشته نجات رو بازی کنی، فرشته نجات خودت باش که حداقل تاثیرش رو ببینی.
- - - Updated - - -
راستی ارامین تا حالا از مشاوره روانکاو استفاده کردی؟
من حس میکنم برای شکنجه هایی که این مدت دیدی و فشارهایی که تحمل کردی خودت هم آسیب هایی دیدی و همین آسیب ها مانع میشه که نتونی به جدایی فکر کنی و به همسرت وابسته باشی.
می دونم که هزینه مشاوره اونجا زیاد هست ولی فکر میکنم سنترهایی باشه که از خانواده افراد الکلی یا معتاد و ... حمایت کنه و بهت مشاوره بده. تا حالا همچین سنترهایی رو تست کردی؟
-
ممنون عزيزم. مشاوره نرفتم. اما خيلي مطالعه و تحقيق كردم توي اين زمينه. نميدونم اسيب ديدم يا نه، اما واقعا وابسته نيستم. دلم نمياد توي اين وضعيت رهاش كنم، اما ميتونم بذارم و برم. شايد با تعريف هاي من فكر كنين همسرم انسان بد و عجيب و غريبي باشه، اما واقعا اينطور نيست. شايد از نزديك باهاش اشنا باشيد خيلي هم به نظرتون دوست و همراه خوبي بياد و واقعا هم همينطوره. فقط فكر ميكنم به دليل ذهن نا ارومي كه داره، براي فرار از افكارش سراغ اين قبيل مشغوليات ميره. به هر حال شايد روزي ترك كنم همسرم رو، اما الان با شرايطي كه داره فكر نكنم كه بخوام برم.
ميدونم شايد حتي راهنمايي دادن به موردي مثل من سخت باشه، اما به عنوان اخرين راه خواستم اينجا مطرح كنم شايد فكري به ذهن كسي رسيد و تونست كمي از نظر مديريتي ايده به من بده. شايد من ذهنم بسته شده و نميتونم درست برنامه ريزي كنم. واقعا احتياج دارم كمي واسه خودم باشم و كارهايي كه دوست دارم رو انجام بدم. اما نميدونم بعد از كار كه ميام خونه، از كجا شروع كنم كه هم زياد همسرم تنها نمونه و هم مزاحمت براش نباشه.
-
آرمین جان،
بهتره بری پیش مشاور. رفتار خودت هم عادی به نظر نمی رسه.
شما خودت را اذیت کنی، رفتارهایی که به نظرت درست نیست تحمل کنی،
از مطالعه و تفریح و کار و علایق خود بگذری و به روش دیگری تفریح و زندگی کنی ... که؟!
حتما برو مشاوره.
بهت کمک می کنند مشکلت را پیدا کنی.
تصمیم ندارید بچه دار بشید؟
برنامه تون برای زندگی چیه؟ شما هنوز خیلی جوان هستید و راه طولانی در پیش دارید.
کار ؟ ادامه تحصیل؟
برخورد همسرتون با برنامه های شخصی شما چطوره؟
-
ممنون شيدا جان. مادر كه نميخوام بشم. به ادامه تحصيل و كار علاقه زيادي دارم. همسرم هم با برنامه هاي شخصي من اصلا مشكلي نداره.
حقيقتش نميدونم كدوم قسمت رفتارم غيرعادي هست. كاملا قبول دارم كه موندن با مردي با خصوصيات همسر من اصلا و ابدا منطقي و عقلاني نيست، اما رفتار غير عاديم رو نميتونم شناسايي كنم. حدس ميزنم از اين جهت كلمه غيرعادي رو به كار ميبرين كه به نظرتون خونسرد و اروم ميرسم، يا اينكه مثل ساير دخترهايي كه شرايط مشابه من رو دارند، جيغ و داد و شكايت نميكنم. خوب مساله اين هست كه از نظر من وضعيت كاملا واضح و روشن هست. همسر من دوست داره اين مدلي باشه، من هر كاري تونستم كردم، الان هم تنها كاري كه باقي مونده اين هست كه ترك كنم ايشون رو. يعني فكر كنم يك دو دو تا ٤ تاي ساده باشه. فقط اينكه الان نميخوام برم، شايد كمي ديرتر، نميدونم كجاش غيرعادي هست واقعا...