شما یک مورد اورژانس هستید و حتما باید با روانپزشک و روانشناس مشاوره کنید، در ایران متاسفانه تلفنی برای کمک به کسانی که میخواهند خودکشی کنند و به اونها مشاوره بده وجود نداره.
سریع اقدام کنید یا به نزدیکان خود اطلاع بدید.
نمایش نسخه قابل چاپ
شما یک مورد اورژانس هستید و حتما باید با روانپزشک و روانشناس مشاوره کنید، در ایران متاسفانه تلفنی برای کمک به کسانی که میخواهند خودکشی کنند و به اونها مشاوره بده وجود نداره.
سریع اقدام کنید یا به نزدیکان خود اطلاع بدید.
من سگ سیاهی داشتم که نامش افسردگی بود
هر وقت که این سگ سیاه ظاهر می شد ، من احساس تهی بودن می کردم و زندگی به نظرم بسیار کند می آمد
او در هر زمان و مکانی ممکن بود بی دلیل ظاهر شود
سگ سیاه مرا به لحاظ ظاهری و احساسی پیرتر از سن و سالم کرده بود
وقتی انگار همه دنیا در حال لذت بردن از زندگی بودند ، من تنها میتوانستم زندگی را از دریچه سگ سیاه ببینم
فعالیت هایی که قبلابرایم شادی آوربودند ناگهان همگی با حضور او لذتشان را از دست دادند
سگ سیاه دلش میخواست اشتهایم را کور کند
او حافظه و قدرت تمرکزم را خراب کرده بود
انجام دادن هر کاری و رفتن به هر جایی با وجود سگ سیاه ، نیازمند قدرتی فرا انسانی بود
در موقعیت های اجتماعی ، او به شدت اعتماد به نفسم را از من می گرفت
بزرگترین ترس من این بود که مردم وضعیت مرا بفهمند و مرا قضاوت کنند
به خاطر شرمی که از انگ سگ سیاه داشتم مدام نگران این بودم که کسی آن را ببیند
برای همین انرژی زیادی را صرف مخفی کردن آن می کردم
مخفی نگه داشتن یک دروغ حسی بسیار سخت است
سگ سیاه باعث میشد فکرها و حرف هایم همه منفی باشند
او مرا کج خلق می کرد و باعث میشد بودن در کنارم برای دیگران سخت شود
او احساس عشق را در من به کلی نابود کرده بود
او بیشتر از همه دلش میخواست مرا هر روز با افکار منفی تکراری بیدار کند
او همچنین به من یادآوری میکرد که قرار است چه روز سخت و خسته کننده ای در پیش رو داشته باشم
داشتن یک سگ سیاه درزندگی ، به معنای کمی غمگین بودن ، بی حوصله بودن و دل گرفتگی های گذرا نیست
بلکه بسیار بدتر و مجموعه ای از همه این حس هاست
هر چه سنم بالاتر می رفت ، سگ سیاه بزرگ و بزرگتر می شد و به تدریج دیگر همیشه با من بود
من با هر آنچه که از دستم بر می آمد، سعی میکردم او را از خودم دور کنم ، اما او بر من غلبه می کرد
و مغلوب شدن در مقابل او هر بار از تلاش برای غلبه کردن بر او راحت تر میشد
به همین خاطر من به استفاده سرخود از دارو و الکل دست زدم که هرگز حقیقتا کمک کننده نبودند
سرانجام من به طور کامل از همه چیز و همه کس ایزوله شدم
سگ سیاه موفق شده بود زندگیم را از من بگیرد
وقتی تو تمام لذت های زندگی را از دست میدهی ، کم کم سوالی در ذهنت ایجاد میشه که : اصلا زندگی چه فایده ای داره ؟
خوشبختانه ، این نقطه زمانی بود که من از کمک تخصصی استفاده کردم
این اولین قدم بهبود و نقطه عطف بزرگی برای تغییر من در زندگی بود
من یاد گرفتم که مهم نیست که باشی ، سگ سیاه میلیون ها نفر را دچار مشکل می کند و احتمال دچار شدن به این مشکل برای همه یکسان است
همچنین من یاد گرفتم که هیچ قرص و داروی جادویی وجود ندارد . دارو درمانی می تواند تا حدی کمک کننده باشد و برخی هم در کنار آن نیازمند رویگردهای رواندرمانی دیگری هست
من همچنین یاد گرفتم که باز و صادق بودن با اطرافیان در مورد احساساتم می تواند در تغییر این روند بسیار کمک کننده باشد
از همه مهمتر من یاد گرفتم که از سگ سیاه نترسم و مهارت هایی را به او بیاموزم
هر چقدر ذهن شما خسته تر و بیشتر تحت فشار باشد، توانایی شما کمتر است پس من آموختم چطور ذهنم را آرام کنم
از نظر بالینی اثبات شده که ورزش منظم برای درمان افسرگی خفیف و متوسط به اندازه داروی ضد افسردگی موثر است
پس قدم بزنید ، بدوید و بگذارید سگ سیاه از شما عقب بماند
برای خود دفترچه ای تهیه کنید . نوشتن افکار بر روی کاغذ موجب تخلیه و همین طور اغلب باعث بدست آوردن بینش میشود
همچنین مواردی که می توانید به خاطرشان خوشحال و قدردان باشید را ثبت کنید
مهمترین موضوعی که باید به خاطر داشته باشید این است که هر چقدر هم اوضاع بد شود ، اگر مسیر درستی در پیش بگیرید و با افراد درستی مشورت کنید ، روزهای سیاه سگی خواهند گذشت
نمی توانم بگویم از بابت وجود سگ سیاه خوشحالم اما او برایم معلم بی نظیری بود
او مرا مجبور کرد که زندگیم را دوباره ارزیابی و از نو ساده کنم
من آموختم که به جای فرار کردن از مشکلاتم بهتر است با آنها موجه شوم
سگ سیاه ممکن است همواره بخشی از زندگی من بماند ، اما دیگر هرگز آن هیولای سابق ، نخواهد بود
ما با هم کنار آمده ایم. با آگاهی ، صبر ، نظم و شوخ طبعی می توان بدترین سگهای سیاه را شفا بخشید
اگر دچار مشکل هستید هرگز از کمک خواستن نهراسید
کمک خواست به هیچ وجه مایه خجالت نیست
تنها چیزی که مایه خجالت است از دست دادن یک زندگی است ...
World Health organization
- - - Updated - - -
من سگ سیاهی داشتم که نامش افسردگی بود
هر وقت که این سگ سیاه ظاهر می شد ، من احساس تهی بودن می کردم و زندگی به نظرم بسیار کند می آمد
او در هر زمان و مکانی ممکن بود بی دلیل ظاهر شود
سگ سیاه مرا به لحاظ ظاهری و احساسی پیرتر از سن و سالم کرده بود
وقتی انگار همه دنیا در حال لذت بردن از زندگی بودند ، من تنها میتوانستم زندگی را از دریچه سگ سیاه ببینم
فعالیت هایی که قبلابرایم شادی آوربودند ناگهان همگی با حضور او لذتشان را از دست دادند
سگ سیاه دلش میخواست اشتهایم را کور کند
او حافظه و قدرت تمرکزم را خراب کرده بود
انجام دادن هر کاری و رفتن به هر جایی با وجود سگ سیاه ، نیازمند قدرتی فرا انسانی بود
در موقعیت های اجتماعی ، او به شدت اعتماد به نفسم را از من می گرفت
بزرگترین ترس من این بود که مردم وضعیت مرا بفهمند و مرا قضاوت کنند
به خاطر شرمی که از انگ سگ سیاه داشتم مدام نگران این بودم که کسی آن را ببیند
برای همین انرژی زیادی را صرف مخفی کردن آن می کردم
مخفی نگه داشتن یک دروغ حسی بسیار سخت است
سگ سیاه باعث میشد فکرها و حرف هایم همه منفی باشند
او مرا کج خلق می کرد و باعث میشد بودن در کنارم برای دیگران سخت شود
او احساس عشق را در من به کلی نابود کرده بود
او بیشتر از همه دلش میخواست مرا هر روز با افکار منفی تکراری بیدار کند
او همچنین به من یادآوری میکرد که قرار است چه روز سخت و خسته کننده ای در پیش رو داشته باشم
داشتن یک سگ سیاه درزندگی ، به معنای کمی غمگین بودن ، بی حوصله بودن و دل گرفتگی های گذرا نیست
بلکه بسیار بدتر و مجموعه ای از همه این حس هاست
هر چه سنم بالاتر می رفت ، سگ سیاه بزرگ و بزرگتر می شد و به تدریج دیگر همیشه با من بود
من با هر آنچه که از دستم بر می آمد، سعی میکردم او را از خودم دور کنم ، اما او بر من غلبه می کرد
و مغلوب شدن در مقابل او هر بار از تلاش برای غلبه کردن بر او راحت تر میشد
به همین خاطر من به استفاده سرخود از دارو و الکل دست زدم که هرگز حقیقتا کمک کننده نبودند
سرانجام من به طور کامل از همه چیز و همه کس ایزوله شدم
سگ سیاه موفق شده بود زندگیم را از من بگیرد
وقتی تو تمام لذت های زندگی را از دست میدهی ، کم کم سوالی در ذهنت ایجاد میشه که : اصلا زندگی چه فایده ای داره ؟
خوشبختانه ، این نقطه زمانی بود که من از کمک تخصصی استفاده کردم
این اولین قدم بهبود و نقطه عطف بزرگی برای تغییر من در زندگی بود
من یاد گرفتم که مهم نیست که باشی ، سگ سیاه میلیون ها نفر را دچار مشکل می کند و احتمال دچار شدن به این مشکل برای همه یکسان است
همچنین من یاد گرفتم که هیچ قرص و داروی جادویی وجود ندارد . دارو درمانی می تواند تا حدی کمک کننده باشد و برخی هم در کنار آن نیازمند رویگردهای رواندرمانی دیگری هست
من همچنین یاد گرفتم که باز و صادق بودن با اطرافیان در مورد احساساتم می تواند در تغییر این روند بسیار کمک کننده باشد
از همه مهمتر من یاد گرفتم که از سگ سیاه نترسم و مهارت هایی را به او بیاموزم
هر چقدر ذهن شما خسته تر و بیشتر تحت فشار باشد، توانایی شما کمتر است پس من آموختم چطور ذهنم را آرام کنم
از نظر بالینی اثبات شده که ورزش منظم برای درمان افسرگی خفیف و متوسط به اندازه داروی ضد افسردگی موثر است
پس قدم بزنید ، بدوید و بگذارید سگ سیاه از شما عقب بماند
برای خود دفترچه ای تهیه کنید . نوشتن افکار بر روی کاغذ موجب تخلیه و همین طور اغلب باعث بدست آوردن بینش میشود
همچنین مواردی که می توانید به خاطرشان خوشحال و قدردان باشید را ثبت کنید
مهمترین موضوعی که باید به خاطر داشته باشید این است که هر چقدر هم اوضاع بد شود ، اگر مسیر درستی در پیش بگیرید و با افراد درستی مشورت کنید ، روزهای سیاه سگی خواهند گذشت
نمی توانم بگویم از بابت وجود سگ سیاه خوشحالم اما او برایم معلم بی نظیری بود
او مرا مجبور کرد که زندگیم را دوباره ارزیابی و از نو ساده کنم
من آموختم که به جای فرار کردن از مشکلاتم بهتر است با آنها موجه شوم
سگ سیاه ممکن است همواره بخشی از زندگی من بماند ، اما دیگر هرگز آن هیولای سابق ، نخواهد بود
ما با هم کنار آمده ایم. با آگاهی ، صبر ، نظم و شوخ طبعی می توان بدترین سگهای سیاه را شفا بخشید
اگر دچار مشکل هستید هرگز از کمک خواستن نهراسید
کمک خواست به هیچ وجه مایه خجالت نیست
تنها چیزی که مایه خجالت است از دست دادن یک زندگی است ...
World Health organization
- - - Updated - - -
دوست عزیز منم حالم زیاد خوب نیست ، منم روزای سختیو دارم سپری میکنم ، من شدیدا احساس تنهایی میکنم ، یه احساسی که هیچکس نمیفهمه چی میگم ، ولی حتی فکر خودکشی رو هم به ذهنم نمیارم چرا که بدم میاد از کم آوردن بدم میاد از ضعیف بودن ، وقتی یاد زحمتایی که پدر و مادرم برام کشیدن و همینطور زحمت هایی که خودم تو زندگیم کشیدم به خودم میگم حیف منه که بخوام بمیرم ولی میدونی میفهممت منم یه موقع هایی خسته میشم یه شبایی میشه که وقتی میرم تو رخت خواب میگم خدایا یعنی میشه امشب بخوابم فردا صبح دیگه بیدار نشم میگم خدایا دیگه نمیتونم یه کاری کن امشب تموم بشه ، ولی مطمئنم این روزام میگذره میدونم که خدا بنده هایی که دوستشون داره بیشتر امتحانشون می کنه .
من حرفی ندارم فقط دوکلمه : کم نیار
هاپوهای سیاه! ...... نازی هاپو حیوون خوبیه چرا افسردگی به سگ سیاه تشبیه کردید؟:-)
راستی دوستانی که افسردن چرا یه حیوون خونگی نمیارن؟تا با رسیدگی و نگهداری تزش و عشق محبتی که به یه موجود زنده دیگه میدن روحشون تغذیه کنند ...... برید موسسه وفا و یک هاپو مهربون به سرمرستی قبول کنید.
شوهر قبلیت و همین شوهرت ظاهرا از نظر خودت چندان مشکلی نداشتن. خودت احساس رضایت رو نداشتی و نداری. روی احساس خودت به خودت کار کن.
اینحا هم می تونی اشتراک ازاد بگیری تاپیک خصوصی هم بزنی کنار این تاپیکت که کارشناسا راهنماییت کنن.
ورزش مناسب ملایم (درمان اولیه افسردگی ورزشه)
تغذیه سالم
کارایی که دوست داشته باشی و جدید هم باشن بکن
ازمایش خون بوده که کم خونی نداشته باشی
ویتامین بخور
روانپزشک خوب و با تجربه برو اگه افسردگیه ساده باش با دارو درمان می شه
اینحا تاپیک خصوصی بزن مشورت بگیر از کارشناسا + همین تاپیک های عمومی و مشورت های دوستان تالار
:72:
- - - Updated - - -
بیا یه روز یه کارایی کن که روخیه ات بهتر شه بعد بنویس اینجا احساست رو
مثلا برای خودت گل بخر بذار رو میزت جلو چشمت
حتما صبح که بیدار شدی به خودت لباست و ظاهرت برس
اگه رنگی نمی پوشی بپوش. رتگایی که دوست داری
اگه بارون دوست نداشتی هیچوقت می تونی زیر نم نم بارون چند دقیقه راه بری
اگه به حیوونا غذا ندادی می تونی بدی
کارایی بکن که کوچیک هستن اما برات خوشحال کننده ات
ایتطوری اروم اروم انرزیت رو پیدا می کنی
بعد فکر اساسی رو با کمک مشاور و متخصص بکن واسه زندگیت
سلام
به همدردی خوش امدی:72:
میشه یک فهرست از مواردی که بهشون علاقه دارید، برامون بنویسید؟
مواردی که بهتون انرژی میده و خوشحالتون می کنه؟
تفریح تون چیه؟ چه چیزی بهتون هیجان میده؟
موسیقی و فیلم و کتاب و ورزش مورد علاقه تون چیه؟ به طبیعت علاقه دارید؟
ارزوهای شیرین دوران کودکی تون چه چیزایی بود؟ به کدامشون رسیدین؟ و کدامشون هنوز محقق نشدند؟
میشه یک لیست از توانمندی ها و مهارتها و تحصیلات و نقاط مثبت تون برامون بنویسید؟
- - - Updated - - -
شماره 1480، شماره مشاوره تلفنی سازمان بهزیستی است.
می تونید تماس بگیرید و باهاشون صحبت کنید و ازشون راهنمایی بگیرید.
و اگه دوست داشتید یک زنگ هم به خدا بزنید و کمی با خالق تون صحبت کنید.
برید وضو بگیرید و دو رکعت نماز بخونید و ببینید چه احساسی پیدا می کنید و از احساس تون به ما هم بگید.
:72::72::72:
سلام
میشه یه چیزه خوب بنویسی؟ یه چیزه قشنگ مثله شعر یا یه خاطره خوب، بالاخره کل زندگی که درد نبوده.
خانومی :72::72:
شما خیلی افسرده هستین میتونی به روانپزشک مراجعه کنی؟
گذشته ها گذشته گفتنش آسونه ولی با فکر کردن به گذشته و غلت خوردن دراون فقط خودتو اذیت میکنی
ولی همین که به تالار همدردی اومدی یعنی اینکه میخای یه تغییر مثبت ایجاد کنی
دوست خوب داری ؟یه آدم شاد که با اون حالت بهتر بشه ؟
همه ما یه وقتایی به بن بست میرسیم ولی باز هم روزگار همیشه به یک منوال نیست یه روز شاد یه روز ناراحت
از افکاری که ناراحتت میکنه بنویس واز چیزایی که تو رو می رنجونه تا سبک بشی:72:
دوست عزيزم من بارها اقدام به خودكشي كردم اما يبار اين اقدام بلايي به سرم آورد كه همه خانواده و فاميل واسه خداحافظي و ديدار آخر ميومدن خونمون اون دوران هيچ واسه اولين اشك و التماس پدر و مادرم و واسه اينكه برگردم به زندگي ديدم شايد باورت نشه ولي الانم وقتي يادش ميوفتم اشك توو چشمام پر ميشه قبل از هر چيزي فقط فقط به خانوادت فكر كن حتي اگه بدترين اونا با رفتن تو بد بخت ميشن اين و بدون خودكشي هيچ چيز و هيييييچ چيز و درست نميكنه فقط اوضاع رو از ايني كه هست بدتر ميكنه من بعد از اون ماجرا باره توو شرايط بدتري قرار گرفتم اما ديگه به خود كشي فكر نكردم فقط همه تلاشم و كردم انقدر با خدا حرف زدم دعوا كردم گريه كردم و التماس خالقم و كردم كه كمكم كرد به روح پدرم قسم كه
خانووومی کجایی
منتظریم بیای واسمون درد و دل کنی
اینجا گوش درد و دل شنیدن زیاده
خ
خانوووومی کجایی
منتظر شنیدن حرفاتیم
بیا بنویس تا کمی سبک بشی