مرسی بچه ها:72:
شهرزاد جان یادم رفت بگم، نه اینطور نیست که مراعات شرایط من رو نکنه. البته من هم اگه شرایطش رو نداشته باشم اصلا تلفن جواب نمیدم.
مرسی سوگند جان. حتما تاپیک هات رو می خونم.
خب الان که فکر می کنم، می بینم من ناراحت میشدم، اگه به خواست خودش تماس نمی گرفت. البته سعی می کردم منطقش رو درک کنم. و اگه درک می کردم، ناراحتیم از بین می رفت.
اما حالا که خودم میخوام، اگه تماس نگیره معنیش اینه که سیستم من رو درک کرده، یا حداقل به خواسته ام اهمیت داده. مثلا امروز از صبح فقط همون مسیج صبح بخیر بوده و من خیلی آروم و خوشحالم.
تخته داری؟ چشمش نزنم....:303:
راستی من فکر نمی کنم "بیش از حد" منطقی باشم. اصلا نمیدونم منطقی هستم یا نیستم. اما میدونم عاطفه و لذت در چارچوب عقل برام مفهوم پیدا می کنه.
=========
مرسی آبی جان:46: آره شخصیت شناسیت خوبه. چیزیکه نوشتی درسته و حرفی درش نیست. اما میشه اینجوری تکمیلش کرد:
از اونجائیکه ابعاد فکری و روانی من، یه مقدار بیشتر از حد معموله، مجبورم اول طرفم رو خوب بشناسم تا ببینم در کدوم لایه شخصیتم خوب جذب می شه. و ارتباط ثمربخشی برای هر دو طرف شکل می گیره. چون اگه در تشخیص لایه اشتباه کنم، اون رابطه به معنای حقیقی کلمه، خراب می شه... یعنی نارضایتی خودم خرابش می کنه، چون برای من خیلی مهمه که رابطم تنش زا نباشن، و مفید و آرامش بخش باشن.
بذار یه چیزی رو برات تعریف کنم. خونواده پدری من همیشه ی خدا با هم مشکل دارن. یعنی کمتر وقتی رو می شه به یاد آورد که این چند تا خواهر و برادر، با هم دوست باشن و رفت و آمد داشته باشن. همیشه یه چندتاییشون با هم مشکل دارن... ذهن من از بچگی خیلی درگیر این موضوع بود.
نتیجه این شد که (1) این روابط "ساختار" درستی ندارن. (2) اینها نه خودشون رو درست می شناسن، نه طرف مقابلشون رو.
به همین خاطره که در این روابط انتظارات برآورده نشده هست، نارضایتی هست، درک نشدن هست، درک نکردن هست، و ...
اینها باعث شده من خیلی به ساختار روابطم اهمیت بدم.
هیشکی من رو به اندازه خودم نمی شناسه، برای همین خودم باید تشخیص بدم که با کی چه نوع ارتباطی رو می تونم بصورت بهینه و پایدار برقرار کنم. البته اشتباه هم می کنما.
در هر حال من از "تنش" بیزارم... آرامش و صلح میخوام، آرامش در روابطم، و در همه چی. اینها راهکارهایی هستند که من برای اجتناب از تنش دارم.
=============
مینوش جان:72: آخه اونجا راجع به توقع حرف می زدم. البته چیزیکه عصبانیم کرده بود، همین بود که ایشون یه کنایه ای زد راجع به اینکه چرا وقتی تماس میگیره و من جواب نمیدم، بعدش مسیج نمیدم.
چون این مسئله رو قبلا هم با دوستام داشتم، اون تاپیک رو اونجوری نوشتم. اونجا فرقی نمی کرد طرفم زن باشه مرد باشه، دوست باشه پدر و مادرم باشه یا هرکس دیگه. مسئله توقع های نامعقول بود.
مرسی از لطفی که بهم داری.:72: من اینجوری که گفتی نیستم، فکرم پاکیزه نیست، ذهنم زلال نیست، سطح آگاهیم پایینه.... اگه یه روز به اینها برسم، دیگه هیچ آرزویی در این عالم ندارم... و باید بشینم آرزوهای جدید برای خودم طراحی کنم...