-
سلام.
شیدا جان نگرانی دوستانه شما رو درک میکنم.
متن طولانی که مینویسم نشون دهنده ی میزان شلوغ بودن ذهن منه. واقعا معذرت میخوام.
من برای خودم برنامه ریختم که فقط شب ها ساعت 2 تا 4 اگه بیدار بودم حق دارم کتاب روانشناسی بخونم چون به خاطر حجم کارام خسته میشم اصولا و خواب خوابم. اما متاسفانه اونقدر
برام جذاب شده که تمام کارام رو انجام میدم و برنامه هام رو به صورت منظم میرسم و حتی ورزشم میکنم!!! تا بهانه ای برای سرزنش خودم دست خودم ندم که باز جو گرفتت و داری به
سلامتیت لطمه میزنی آخرشم که هیچیه و تصمیم دارم حتی برنامه ی زبان رو هم به روزهام اضافه کنم به صورت کاملا جدی.
ولی انگار ثانیه ها رو میشمرم که به مطالعه ام برسم. من کتاب که میخونم هیجان زده میشم و کلا خواب از سرم میپره!!! انگار خستگی از تنم در میاد.
نیاز به خوابم کمتر شده و انرژیم بیشتر شده!!! مثل اون موقع ها که برا المپیاد و کنکور میخوندم شدم. یه چرت میزنم و دوباره بلند میشم انگار 10 ساعت خوابیدم.
اصلا متوجه گذر ساعات نمیشم و غرق میشم تو کتاب.
بنابراین امیدوارم عمق خواسته ی من و جدیتم تو کارم رو متوجه باشید. باور کنید من برای تنبیه خودم قرار گذاشتم تغذیه ام رو که فکر میکردم هیچ وقت امکان نداره بتونم تنظیمش کنم!!!!!!
رو درست کردم. به خودم گفتم اول غذا بعد کتاب . به صورت کاملا اتوماتیک تغذیه ام درست شده!!. حتی بدون اینکه خودم متوجه باشم سر ساعت غذا میخورم. قبلا مدام با خودم درگیر بودم
که غلط میکنی غذا نمیخوری ولی حالا اصلا مشکلی ندارم.
من تازه تازه دارم بازی های کودکیم و فیلم های مورد علاقه ی کودکیم و فکرایی که اونوقت داشتم و کلا هر آنچه یادم میاد رو مینویسم تا بعدا صادقانه بشینم تحلیلشون کنم. بدون دروغ و
پیش فرض. الان تو اوج پراکندگی و ابهام ذهنی ام. حس میکنم خیلی چیزا رو قاطی کردم.
فکر میکنم بهتره تا به یه حداقل نتیجه ای برسم کارم رو ادامه بدم.
قول میدم به محض فهمیدن دیگه ولش کنم. ممنونم که نگران من هستید. سعی میکنم دیگه تو تالار کمتر بیام.
هر ثانیه که داره رد میشه عمریه بی نهایت ارزشمند که هیچ کس نمیتونه برش گردونه. آرزو میکنم برای تمام هم وطنام و خودم که ثانیه هامون رو بفهمیم و به دست باد و نا امیدی نسپریم.
بدرود.