وای خدا رو شکرررررر
قشنگ معلومه که شوهرت از کارش پشیمون شده و میخاد دلتو به دست بیاره. نیم ساعت زودتر اومدن و پیشنهاد تغییر مبل علی رغم وضع بد بازار از طرف اون ینی ی حرکت خیلی بزرگ! حالا شاید از نظر تو کوچیک باشه اما اون در درون خودش معتقده که حسابی داره جبران میکنه... بنظر من اصلا و ابدا نه نگو و تو ذوقش نزن ... اتفاقا ذوق و شوقت رو هم نشون بده و نظر هم بده و اگه ی مبل گرون رو خودش پیشنهاد داد تو نگو گرونه و وضع بازار خرابه و این حرفا. این همه کار کرده که این وقتا خرج کنه دیگه. :d
میدونی بنظرم شوهر تو خیلی شبیه پدر منه.
بابای منم مغازه داره و سال ب سال به زووور ما رو مسافرت میبره. من ارزوی ی شمال رفتن از بچگی تو دلم مونده. بابام فقط دوس داره بره شهر خودش خونه ی برادرش اون هم نهایتشششش 2 روز بمونه. حتا مشهدم که ما پارسال بعد عمری با بابام رفتیم و 1000 کیلومتر راه رو طی کردیم، فقط دو روز موند و تازه میگفت که ادم باید بیاد ی سلام ب امام رضا بده و برگرده. :311: ما نمیدونیم این مغازه چی داره که بابام اصلا دلش نمیخاد ازش دل بکنه. فقط دوس داره کار کنه.
با این که ما وضعمون خداروشکر در حد خودمون خوبه اما مامان من تا حالا نه کربلا رفته نه مکه ... همش ب خاطر این اخلاق بابامه که دل مسافرت رفتن نداره. حتا برای ازدواج من با راه دور هم همینو دائم میگه که ما ادم مسافرت رفتن نیستیم و شاید سالی ی بار بیایم بهت سر بزنیم!
و بابای منم اتفاقا وقتی خیلی از دست مامانم عصبانی میشه ی حرفایی میزنه که واقعا نباید زنه. ی بار دعواشون شد و من تو دلم اصن نتونستم پدرمو ببخشم اما مادرم میگفت که خوب اون مرده من یکی بگم ده برابرشو جواب میده. چن روز سرسنگین بود اما بعد بابام با همین شیرنی خریدن و شام بردن و اینا نشون داد که پشیمون شده و مامانم هم بخشید.
من ازش پرسیدم چطوری تونستی ببخشیش؟ گفت دیگه نمیتونم ی عمر قهر کنم یا بخاطر ی دعوا زندگیمو از هم بپاشم. اون نشون داد پشیمونه و خب مرد خوبی ام هست حالا ی دعوا بود ... بقیه ی خوبیاش که پاک نمیشه! همیشه هم میگه که بابام یکی از بهترین شوهرای دنیاس.