-
باسلام و احترام
به نظرم دست رو دست گذاشتن شماهم کار زیاد درستی نیست.
بهرحال پیشگیری از درمان همیشه بهتره .
من هم برادر دارم درکتون میکنم ، خب باتوجه به این که مسله به صورت مستقیم هم جلوی شما اتفاق نیوفتاده نمیشه بصورت مستقیم با برادرتون صحبت کنید
.از طرفی غیر مستقیم متوجه مسایلی شدید.
البته من که مشاور نیستم باز هم بهتون در وهله ی اول پیشنهاد میدهم که همان راه مشاور و که در بند آخر گفتم پیش برید ، راه مطمعنتری برای شما و خانوادتون هست.
اما درکل باز هم به عنوان یک خواهر اگه جای شما بودم ، اگه خودم با برادرم روردواسی داشتم به مادرم میگفتم به طور غیر مستقیم در خصوص مسایل ازدواج و این که هر دختری با هر ویژگی مناسبشون نیست و.... با برادرم صحبت کنند . البته بنظرم پدرها معمولا بیشتر روی پسر نفوذ دارند و بهتر میدونند چطوری باید با پسرشون صحبت کنند بهرحال از یک جنس هستند ، پسرها هم معمولا حرف پدرشون و بعنوان بزرگتر و سرپرست و مدیر خانواده بیشتر گوش میکنند و تاثیرش بیشتر خواهد بود اگه در خانواده ی شما هم همینگونه است به مادرتون بگید با پدرتون صحبت کنند و ازشون بخواهند با برادرتون صحبت کنند.
خودتون هم میتونید گاهی طرح موضوع مشابه در خانه داشته باشید ، مثلا میتونید مشکل خودتون و از زبان دوستتون یکبار برای برادرتون تعریف کنید. و مثلا از برادرتون طلب راه حل داشته باشید. یعنی این مشکل شماست، اما مثلا شما دوستی دارید که خانوادشون با همچین مشکلی مواجه شدند میتونید برای اینکه برادرتون شک نکنند کلیت موضوع و تعریف کنید اما جزییات و تغییر بدهید. اما درکل از برادرتون به عنوان بزرگتر یک همجنس برادر دوستتون راه حل بخواهید ببینید چی میگند ! و چه راه حلی ارایه میدهند! اصلا واکنششون چگونه است.
اینطوری هم میتونید حرف هاتون و بصورت غیر مستقیم به برادرتون بزنید هم برادرتون اگه خدایی نکرده طبق حدسیات شما پاشون لغزیده باشه ، کمی فکرشون درگیر خواهد شد مطمعنا فکر میکنند که کارشون درسته یا خیر.
حتی میتونید از پدرتون بخواهید که در حرفاشون با برادرتون این نکته هم متذکر بشوند که،بالاخره در آینده ایشون ازدواج خواهند کرد ،بنابراین بهتره برای اینکه در آینده آسیبی به روابط آینده اشون با همسرشون نخوره در روابطشون با دختر عموشون کمی تجدید نظر کنند و از میزان صمیمتشون بکاهند. کمی کمتر احساس مسولیت کنند ایشون که همسر و برادر دختر عموتون نیستند این حمایت ها رو برای اینکه حرف و حدیثی هم در فامیل ایجاد نشه بهتره از طریق یک واسطه مثله مادرتون یا پدرتون انجام دهند.
حتی دختر عموتون ممکنه به عنوان یک دختر با این حمایت های بیش از حد ، فکر اشتباهی بکنند و برداشت نادرستی داشته باشند ، خب برادرتون که از روی دلسوزی اینکارو انجام میدهند اما ممکنه اشتباه برداشت بشه برای همین بهتره حمایت ها بصورت واسطه انجام بشه تا مستقیم تا اشتباه هم برداشت نشه. به برادرتون بگید ما میدونیم از روی دلسوزیست اما دیگران و دختر عموتون که نمیدونند خدایی نکرده اشتباه برداشت میشه و برای خودشون هم این برداشت های اشتباه ضرر هایی خواهد داشت بنابراین بهتره کمی بیشتر مراعات کنند.
**********************************
البته ممکنه تمام حدسیات شما هم اشتباه باشه اما باز هم دیگرانی که از دور شاهد این ماجرا هستن هم ممکنه مثله شما و خانوادتون برداشت کنند این برای آینده برادرتون بد میشه.
من خانواده ای و میشناسم که عموی و زن عموی آقا پسری از هم طلاق میگیرند و دخترشون از خونه فرار میکنه ، این آقا پسر همراه با پسر عموشون که میشه برادر همون دختر، تمام وقت و زندگیشون و میذارند تا این دختر و پیدا کنند ، حتی مدتی هم دختر عموشون میارند خونه خودشون تا مدتی اونجا زندگی کنه!
این پسر از روی دلسوزی و حس تامین کنندگیشون و فرشته نجات بودنشون این کارو کرده بودن اما تمام خانوادشون به اشتباه فکر کرده بودن این آقا پسر قصد ازدواج با دختر عموشون داره . که گویا به ظاهر که اینگونه نبود و فقط حس دلسوزی بود و الان هم دختر عموشون با شخص دیگری ازدواج کرده .
همین آقا پسر اینقدر حس دلسوزی و تامین کنندگی نسبت به دختر عمه اشون نشون دادن که دختر عمه اشون خودش شخصا به این آقا بخاطر رفتارهای دلسوزانه اشون علاقه مند میشوند و دختر عمه اشون به اشتباه فکر میکنند حس دلسوزی ایشون هم بخاطر علاقه مندیشون نسبت بهشون هست بنابراین خود دختر عمه اشون میرن و به این آقا میگند که دوستشون دارند!(که همین مسله تلنگری برای ایشون نسبت به دلسوزی های بی موردشون شد.)
از آخر پدر اقا پسر باهاشون صحبت میکنند که نباید رفتارهای دلسوزانه بیجا نسبت به جنس مخالف داشته باشند تا مبادا سو برداشت بشه ، این وسط دختر های مردم هم گناه دارند و آسیب میبینند.
حتی یک اتفاق مشابه بخاطر همین حس دلسوزیشون بی موردشون نسبت به دخترها ، جلوی دختر مورد علاقه اشون که قصد ازدواج باهاشون داشتند برایشان پیش آمد .
در آخر بخاطر یک اتفاق که تلنگری در زندگیشون بود ، کمی بهتر شدند، علاقه مند به دختری شدند ، این دختر بعد از فهمیدن ماجرای دختر عمه و عموی این آقا و یک ماجرای دیگری که خود دختر خانم از نزدیک شاهدش بود، از ازدواج با این آقا پشیمون شد. چون میدونست تحمل این شایعات و این حرف ها و نداره. تحمل اینو نداره که هر دفعه بخاطر حس دلسوزی همسرش نسبت به سایر خانم ها ، شاهد ابراز عشق خانم های دیگه به شوهرش باشه.
************************************************** ****
میتونید همین ماجرا و برای برادرتون تعریف کنید تا شاید از این تجربه این آقا درس بگیرند و برای زندگی خودشون هم شده حریم روابطشون کمی حفظ کنند. بنظر من آقای همین داستان واقعی که براتون تعریف کردم اگه همون موقع بعد از اولین ماجرایی که برایشان پیش اومد حرف پدرشون و گوش میکردند الان ازدواج با دختر مورد علاقه اشون و الکی ازدست نمیدادند و حسرت نمیخوردند.