-
سلام
چرا کسی دیگه به تاپیک من سر نمیزنه؟:47:
متاسفانه نمونه دیگه ازقدرنشناسی که تازه برام اتفاق افتاده رو میخوام بگم ونظرتونو بدونم
1ماه پیش بحثی بین من ومادرشوهرم پیش اومدوازاون به بعدمن خونشون نرفتم وهیچ تماسی باهم نداشتیم روزتولدم هم ازمادرشوهرم خبری نشدکه خب طبیعی بودبااین اتفاقی که افتاده اماخواهرشوهرم که من هیچ مشکلی باهاش نداشتم وهمیشه تولدخودش وبچه هاشوتبریک میگفتم وهدیه میدادم هم ازیه پیام تبریک هم دریغ کرد
اماخواهرشوهردیگه ام که تاحالابهم تبریک نگفته بودتواین چندسال وهدیه هم نداده بوددوتاکادو داد به شوهرم که به من بده گفته بودیکیش ازطرف خودشه ودیگری ازطرف بچه هاش چون 3ماه پیش من کادوی تولدبچه هاشو داده بودم حتی مال اون پسرش که هنوزتولدش نیومده بود
من خوشحال شدم که یادمن کرده وکاری به رابطه من ومادرش نداشته بهش پیام زدم وازش تشکرکردم امافرداش متوجه شدم که لباسی که بهم کادو داده بوی عطرمیده دقت که کردم دیدم دوجاش دوتالکه کوچیک هم هست بیشتردقت کردم دیدم لباسی که شوهرم برام خریده یه مارک داره این اماهیچی نداره تازه متوجه چروک هاش شدم انگارچندساعت توتن کسی بوده باشه راستش اصلامناسب سن من نیست وحدس زدم شایدبرای دختر17ساله خودش گرفته اونم 1-2 بارپوشیده وخوشش نیومده وبعدتصمیم گرفتن به من کادو بدن
این درحالیه که وضع مالی خواهرشوهرم ایناواقعاخوبه نمیدونم چکارکنم؟ ندیده بگیرم وچیزی به روش نیارم بگم بازم معرفت داشته وبهم تبریک گفته یانه یه جوری بهش بفهمونم که فهمیدم لباس استفاده شده اس؟
میبینید وقتی میگم کارهای من حقیرو بی ارزشه برای دیگران این یه نمونه اش
- - - Updated - - -
خواهرشوهرم به مادرو خواهرش هدیه های خوبی میده چون وضعیت مالیشون خوبه حالاکه بعداز4سال به من هدیه دادچرااین کارو کرد؟یعنی من لایق یه لباس دست دوم بودم؟
-
سلام خانم شاپرک
خیلی خوبه با محبت وصمیمیت وکمی ازخودگذشتگی بادیگران رفتارکرد.طبیعی دراین صورت مانیاز داریم دیگران هم قدرمحبت های ماروبدونن وجواب مثبت بدن وماهم همین روال رو با اونا ادامه بدیم..همیشه اینطورنیست همه کسانی که بهشون محبت کردی عیناجواب محبتت رو نمیدن مگرکسی که شخصیتش مثل خودت باشه این طورشخصی میشه دوست صمیمیت. ..
چندتامسأله هست،نیازبه تأییدشدن ازطرف دیگران تاحدودی طبیعیه ولی اگراین نیاز درحدی باشه که نیاززه تأییدیاعدم تأیید اطرافیان باعث کنترل کردن توبشه اونوقت یه جای کار داره میلنگه.ریشه این نوع تأییدجویی برمیگرده به ترس ازطرد شدن وترس ازطردشدن ریشه در خلأهای درونی داره مثل اینکه فردخودش روقبول نداره خودش رودوست نداره.مدام احساس گناه داره. باشناخت درمانی یعنی با بالابردن شناخت ومهارتها تاحدودی میتونی به رضایت نسبی برسی.
همیشه محبت وصمیمیت جواب نمیده بسیاری نکته ها ومسائل پیچیده تر دربین انسانها هست که بایداونارو هم درنظربگیری.
.تو محبت میکنی بدون درنظرگرفتن تناسبات اجتماعی؛مثلا رفتی درخونه همسایه ای که تاحالاباهاش غریبه بودی ودرعرض ۵دقیقه یا۲۰دقیقه رفتاری ازخودت نشون دادی که دو دوست پس ازسالهایاماهها دوستی انجام میدن!معلومه اون همسایه بعدش هزارتافکر میکنه اگر رازی هم پیشت گفته باشه بعدازرفتن تو پشیمون میشه چون میبینه درصدصمیمیت درحدی نبوده که اون راز روبگه.فرداش رفتارعجیب ومتغیری نشون میده.
بازتو محبت میکنی بدون درنظرگرفتن مواضع وجوانبی که دیگران نسبت به تو قرار دارندمثل خواهرشوهر،مادرشوهر،برادر، مادر:انتظار داری اندازه یاحتی کمترش بهت محبت کنن حق داری اینطورفکرکنی چون بقیه جوانب ولطافتهای رفتاری رودرنظر نگرفتی همین انتظار باعث میشه دیگران روکنترل کنی =تازمانی که رفتاری که باید درجواب رفتارت انجام بدن روانجام ندادن کنترلشون میکنی،نتیجه چی میشه؟ازدستشون عصبی میشی فکرمیکنی تو رو نادیده گرفتن اگه بروزش ندی خودخوری میکنی اگه بروزش بدی جنجالی درست میشه و پشیمون میشی.
حالابایدچکارکنی:توقرارنیس یک دفعه تغییرکنی قرارنیست فکرکنی تمام رفتارهات اشتباهه.اونجاکه داری خودتو اذیت میکنی وخوبی بیش ازحدمیکنی روبایداصلاح کنی.گفتم اذیت چون اگه دقت کنی اون لحظه که داری خودتو نادیده میگیری داری اذیت میشی ولی بازبیشترفداکاری میکنی: زیاد درحق همسایه ت محبت میکنی خودتو نادیده میگیری_سرسفره زیاد حواست به غذا خوردن خودت نیست داری خودتو نادیده میگیری واذیت میکنی همه ماگاهی سرسفره فداکاری میکنیم ولی نه همیشه ؛جاوتناسب داره_
یه مثال ازهدیه خواهرشوهرت:احساسی داره تو روآزارمیده چطورحلش میکنی به عنوان مثال توی فرصت مناسب به خودش میگی:ازاینکه برام هدیه فرستادی خیلی خوشحال شدم،البته دندون اسب پیش کشی رو نمیشمارن ولی وقتی دیدم بوی ادکلن میده وپوشیده شده ناراحت شدم ارزش مادیش برام مهم نبود برای من ارزش معنویش مهم بودنتونستم درک کنم بعدش ببین چی میگه. خب گفتن این حرفاجرأت +منطق+درک+احترام میخواد.این رفتارها کم کم اون ترس غیرمنطقیت روکه باعث تأییدجویی افراطی میشه اصلاح میکنه.گفتن این به شرطیه که احساست ازاون هدیه تو روآزارمیده ودچارچالش میکنه
-
تا حدی درکت می کنم. البته من از خودم نمی زنم به یکی دیگه بدم. اما رعایت مکان و ادما و این چیزا رو نمی تونم بکنم بیشتر وقتا و با همه به یه اندازه مهربون و صمیمی میشم. بعدش هم بعضی وقتا طرف می بینم یه چیزی هم بدهکار شدم و فکر کرده براش تله چیدم ترسیده!! چیزایی که امین گفت درستن. خودم ولی فکر که کردم درباره ی خودم دیدم مهربونی کردنم از بی نیازی و غنا نیست. از نیازمندیه. بی قراری درونیم باعث میشه توی مهربون بودنمم بی قرار باشم. چیزی که از بی نیازی نباشه شاید به راحتی قبول نشه. و البته وقتی هم که در درونت کامل باشی و غنی دیگه نمی دونم مثلا چه اهمیتی می تونن داشته باشن ادم ها به طور خاص. اما دلیل این مشکل برای من از نظرخودم اینه که از پر بودن از غنی بودن نمیاد مهربونیم. شاید واسه تو هم همینطور باشه. :72: