RE: راهنمایی در نجات زندگی
خانمی چی بخواهید چه نخواهید یه سر ماجرا این آقا هستند اگر ایشون نخوان نمیشه
عشقه یه طرفه مایه دردسره
این رو باید بارها و بارها شنیده باشی به نظر من زودتر وضعیتت رو مشخص کن نذار این وابستگی بیشتر از اینی که هست بشه سنگهاتو باهاش وابکن اگر به این نتیجه رسیدی که نمی خواد یا نمی تونه باهات ادامه بدهخ از زندگیش برو بیرون برو دنبال سرنوشت و زندگی خودت و به این بار به دنبال یه مرد زندگی باش نه عاشق پیشه که امروز عاشق میشه و فردا فارق
در پناه حق
RE: راهنمایی در نجات زندگی
اگه منو نمیخاست چرا اوایل بهم نگفت چرا منو اینقدر وابسته کرد بچه ها میدونین رابطه جنسی چقدر زنو وابسته میکنه چرا با من اینکارو کرد؟ نه این یه تصمیمه عجولانه بوده که حالا هم همون غروره زیادش اجازه برگشت بهش نمیده و بی تفاوتش کرده ولی من کوتاه نمیام باید بیاد همرو قانع کنه که چرا یهو زد زیرش مگه مردم آبروشونو از سر راه آوردن بخدا حاضرم تا آخر عمر تنهایی بکشم ولی نذارم راحت از این قضیه بگذره باید بیاد راضیم کنه وگرنه واسه مهریه خودش میدونه تو چه حچلی میوفته 1014 تا سکه که شوخی نیست یه ریالشم واسه من ارزش نداره ولی باید بهش نشون بدم تعهد به زندگی یعنی چی؟ من به این راحتی دست از سرش بر نمیدارم بذار همه بگن عشق زورکی که نمیشه ولی من عاشقشم و اونم حتما میخاسته که اومده خاستگاری حالا باید مرد باشه پاش وایسه. ببخشید دوستان بخدا دارم دیوونه میشم برام دعا کنید خدایا بهم صبر بده تمنا میکنم
RE: راهنمایی در نجات زندگی
عزیزم فقط می تونم برات دعا کنم که هر چی به صلاحت هست همون بشه...
بهت حق می دم که از حق خودت نگذری،
پدر و مادرش چی می گن؟ اونها احساس شرمندگی ندارن؟
نمی تونید یه روز با برادر یا پدرتون برید منزل اونها (البته نه برای التماس، برای اینکه تکلیفتون مشخص بشه) و باهاشون صحبت کنید؟
RE: راهنمایی در نجات زندگی
سلام شاد عزیزم امروز همش تاپیکای شما رو خوندم خوشحالم که بهم سر زدی اتفاقا منم به همین نتیجه رسیدم اگه تا آخر این هفته ازشون خبری نشد حتما بابامو میفرستم خونشون البته رو بابام خیلی حساب میکنن دیگه نمیتونن طفره برن خودمم به باباش زنگ زدم گفت که خیلی ناراحته از اون روز تا حالا با پسرش حرف نزده گفتم بابا برو باهاش صحبت کن اگه مرد زندگیه بیارش خونمون من همرو راضی میکنم تا اختلاف حل شه باباش خیلی دوسم داره با اینکه من از فامیل مامانش هستم حتی یه روز بهم گفته بود که چرا بابام هر روز بهت زنگ میزنه تو بهش مسج میدی ولی به مامانم محل نمیذاری بخدا اینطور نبود من مامانشم خیلی دوست داشتم ولی موبایل نداشت که بهش مسج بدم خونشون که میرفتم با همه هم یه جور بخورد میکردم خودم تعجب میکردم چرا به رابطه منو باباش حساسن حتی مامانش به مامانم گفته بود من از فامیل خودم گرفتم که به من برسن ولی همش دور پدر شوهرشه ولی برا هردوشون عزیز بودن فقط باباش چون هرروز احوالم میپرسید منم جواب میدادم اونا هم مسجامو تو گوشی باباش دیده بودن و شوهرمو حساس کرده بودن بخدا آدم نمیدونه چه جور رفتار کنه با اینکه همه فامیل میدونن من دختری نیستم که به کسی بی احترامی کنم یه جورایی به آرومیو مهربونی معروفم ولی نمیدونم چرا اونا میترسیدن که در آینده من بهشون بی اعتنا بشم بخدا همین پیش بینیای بیخودشون شوهرمو مجبور به این تصمیم کرده حتی فرصت ندادن من بیشتر خودمو بهشون نشون بدم آخه 3 ماه عقد اونم هفته ای یه بار بری خونشون چرا اینقدر زود بریدنو دوختن البته مامانش خودش روزای اول یه جورایی بهم گفت که دختر دوران عقد زیاد نباید بره خونه پسره از نظره اونا خودشو سبک میکنه ولی ما اصلا اینطور نیستیم همه فامیل به من میگفتن تو چرا کم میری خونشون چه میدونم هر چی بود حرفو حدیثای خاله زنک داره این زندگیو بهم میریزه نمیدونم چرا خودش نمیخاد اینو بفهمه فقط به همه میگه من با این مادرو خاهرا دیگه نمیتونم زن بگیرم راستی شوهرم تک پسره
RE: راهنمایی در نجات زندگی
عزیزم بذار یه چیزی بهت بگم، نمی دونم مشکل من رو خوندی یا نه، من با پدر شوهرم مشکل دارم ولی پدر شوهر من جزء استثناعاته، یعنی معمولا پدر شوهرها عروسشون رو دوست دارن، حالا هر چقدر که رابطه عروس و مادرشوهر بد باشه، همیشه پدر شوهر طرف عروسش بوده، (در مورد من این قضیه کاملا برعکسه)
به خاطر فرهنگ اکثر خانواده های ایرانی، که متاسفانه حساسیت زیادی روی فرزند پسر دارن، و با توجه به اینکه همسر شما تک پسر خانواده اس این قضیه می تونه عامل اصلیه مشکل به وجود آمده باشه. احتمالا مادر و خواهران همسر شما، نگران از دست دادن پسر و برادرشون هستن و با این قضیه مبارزه می کنن، همسرتون هم به همان علت ذکر شده احتمالا فردی وابسته به خانواده می باشد، (البته امکان داره خلاف نظر من باشه). بهتر بود شما، همونطور که روی ارتباطتون با پدر همسرتون کار می کردین با مادر همسرتون هم ارتباط برقرار می کردین، درسته که موبایل ندارن اما هر از چندگاهی بهشون تلفن می کردین و با ایشون صحبت می کردین، بیشتر آقایونی که روحیه تأثیرپذیری دارن، بیشتر تحت تأثیر مادرشون قرار دارن تا پدرشون.
البته تمام اینها اشتباه همسر شما رو توجیه نمیکنه. وقتی که کسی مسئولیت یه زندگی رو قبول می کنه باید تا آخرش بایسته و سخت ترین مشکلات رو پشت سر بذاره چه برسه به اینکه بی خود وبی جهت تغییر عقیده بده.
عزیزم، وقتی با پدرت به منزل اونها رفتی به هیچ وجه از خودت ضعف نشون نده، در ضمن سعی نکن برای به دست آوردن همسرت از حربه مهریه استفاده کنی، اگه همسرت به خاطر مهریه به زندگیت برگرده ارزشی برای شما نخواهد داشت. سعی کن طوری عمل کنی که زندگی مشترکتون بی اساس و بدون علاقه و منطق آغاز نشه.
از همسرتون دلیل کارش رو بپرسین، اگه دیدید دلیلش غیرمنطقیه یا میشه حلش کرد ازش بخواین که چند جلسه با هم به مشاوره برین و همونطور که با هم تصمیم گرفتین این زندگی رو شروع کنید برای باقی مسائل هم با هم تصمیم بگیرید.
منتظر شنیدن خبرهای خوبی از شما هستم.
امیدوارم که مشکلت حل بشه عزیزم.
RE: راهنمایی در نجات زندگی
امروز دیدمش داشت باباشو میرسوند سرکار هر دوشون اخمو دپرس نشسته بودن تو ماشین باورتون میشه بعد از 2 ماه امروز دیدمش ولی اونا منو ندیدن میخاستم همون موقع دربست بگیرم برم دنبالشون ولی گفتم بعدا میگن رفته محله کار بابام آبروریزی شده اومدم سرکار داشتم واسه دوستم تعریف میکردم کلی هم گریه کردم دوستم گفت بذار من بهش زنگ بزنم باهاش صحبت کنم ببینم حرف حسابش چیه البته نگه از طرفه منه خدایا بهم صبر بده
RE: راهنمایی در نجات زندگی
خدا بهت کمک میکنه عزیزم
بذار هر چی صلاح و مصلحتته اتفاق بیفته
RE: راهنمایی در نجات زندگی
ای کاش می تونستی مشکلاتت رو از طریق خانواده ات و در جمع خانواده ات حل کنی به هر حال از دید من تماس دوستتون کار غلط و اشتباهیه باز هم خودتون میدونید این نظر منه
اجازه بدید پدرتون مشکل شما رو حل کنن
مشکل وقتی بزرگتر و لاینحلتر دیده میشه که شما به خودتون تلقین بکنید که این مشکل حل نخواهد شد یا مصیبت بزرگی بر شما نازل شده ولی اینطوری نیست حداقلش شما به خودتون این اطمینان رو دارید که خطایی از شما سرنزده و خانوادتون پشتیبان شما هستند چه کنن کسانیکه اشتباهات زیادی انجام دادن و پلهای پشت سرشون رو هم خراب کردند و بدون حامی هستند؟
صبر پیشه کن بذار زمان از روی این قضیه بگذره این فرصت خوبی برای شما هست که دوباره همه چیز رو از سر مرور کنید شاید این بار به این نتیجه برسید که حتی اگر او هم بخواد با شما زندگی کنه شما تمایلی برای ادامه زندگی با ایشون نداشته باشید!!!
به جای سرزنش خودتون و بعضا خودخوری به گذشته تون بیندیشید و ازش درس بگیرد و با تجربه گذشته و با چشمانی بازتر و آگاهی و علم بیشتر به ادامه زندگیتون بپردازید
در پناه حق
RE: راهنمایی در نجات زندگی
مرسی از لطفتتون دوستم هنوز تماس نگرفته بهش گفتم فعلا صبر کنه با خونوادم مشکلی ندارم اونا از همه چی اطلاع دارن اگه تا آخر این هفته خبری نشد بابام میره خونشون اگه دیگه واقعا پسرشون نمیخاد همون مراحل قانونی طی بشه خدای منم بزرگه برا خوشبختی همه دعا میکنم شاید خودمم روزی طعمشو بچشم. یا حق
RE: راهنمایی در نجات زندگی
امیدوارم به نتیجه مثبتی برسی عزیزم
:72: