نوشته اصلی توسط
شیوا65
ممنون از،همه ی دوستان ک لطف کردن و نظر دادن.
ابی بیکران ارشد ک رتبه م خوب بود با توجه ب شرایطم و شبانه تهران
قبول شدم ولی بخاطر شاغل بودنم نتونستم ثبت نام کنم.
خواستگارم رو هر کی دیده گفته ک قیافش متوسطه ولی من به این جور قیافه ها حس خوبی ندارم(خدا میدونه چقققققدر دارم عذاب میکشم بخاطر این حسم)
از اولش خوشم نیومد ولی بخاطر ترس خانواده هیچی نگفتم.
الان دارم اذیت میشم.بخاطر کلافگی حتی دیکه حوصله حرف زدن ندارم باهاش.امشب فقط ب رسم ادب ب حرفاشون گوش دادم.
خیلی دارم اذیت میشم.شبا اصلا خوابم نمیبره.چرا من اییییقد منفی فکر میکنم ب این قضیه وقتی همه موافقن!
چرا نمیتونم این همه خوبی رو ببینم و بیخیال بشم.
امشب دیگه تصمیم گرفتم جواب منفی بدم .ولی از عواقب این تصمیم میترسم....
خییییلی..
از سرزنش ها.. حرفای ک ته دل ادم خالی می کنن.
از اینده ی مبهم ..
از تنهایی..