با توجه به تاپیکها و پست های قبلیت می شه این جمله را توضیح بدی؟
اگه ما تو را شوهر بدیم، باید تو همدردی یه جشن بزرگ بگیریم.:58:
نمایش نسخه قابل چاپ
خب شما که همه جا رفتید، از بیمارستان و امام زاده و رستوران و ....
کجا نرفتی که می خوای بری؟
از شوخی گذشته، نامزد نکن. زوده.
چرا اینقدر عجولی دختر.
کارهایی را مصباح الهدی عزیز، گفتن انجام بده.
با کمک مشاور، با صبر و حوصله، وقت بذار و خوب فکر کن.
حرف یک عمر زندگیه.
این همه سال رو دست ما بودی و خرجت گردنمون بود، این دو ماه هم روش. عجله نکن.
عزیزم شما با 4 ماه اشنایی یه جوری میگی شناخت دارم که زوجها بعد از ده سال نمیگن. زیاد عجله نکن .حالا اونا باید یکی دو جلسه دیگه بیان خونه شما . بعد شما باید برید منزلشون و بعد هم تحقیق و مشاوره و .... که دراصل اینا بیش از 2 ماه طول میکشه.
اگر هم فکر میکنی خانوادش با طولانی شد ن ماجرا منصرف میشن که خوب به هر حال اوناهم نیاز به زمان دارن واسه تحقیق راجع به شماو خانوادتون. و همه چیز دوطرفه هستش .
آره گلاره جان حق با شماست کمی طول میکشه من میدونم اما شما منظور من رو شاید درست متوجه نشدید ... من میگم حسم بهم میگه مامانم همین یه بار برای اینکه من ساکت شم اجازه داد که بیان شاید دیگه نزاره هیچ وقت بیان
سلام مائده خانم
ببین این ناشی از اشتباه و استرس خودته
قطعا مادرتم با این تجربه می دونه که با اومدن آنها وضعیت بدتر میشه و فشار تو بیشتر
ضرب المثل میگه : سر چشمه شاید گرفتن به بیل چو پرشد نشاید گرفتن به پیل مادرت تا حالا روشش این بوده
اینقدر شلوغ بازی در نیار:311:
نگران نباش
یه شوخی میکنم ناراحت نشی:
کار و زندگی نداری :58:؟؟؟؟ نشد یک دفعه موس رو ببریم رو اسم مائده بنویسه کاربر آنلاین نیست:311: (شوخی کردم ناراحت نشی:81:)
موفق باشی:323:
-------------------------------------------
یعنی از همون اول سخت میگرفته و کسی رو مادرت راه نمی داده
ماجرای اون بچه هست که بهش میگن بگو: الف
میگه : نمی گم
میگن :چرا
میگه : آخه بعد باید بگم ب و ... تا ی برم
مادرتم همین استراتژی را داشته
حالا که کوتاه اومده
تو نگران نباش
-------------------------------------
قرار شد ناراحت نشی
اما مواظب باش می ترسم آخرش اون چیزی که قضیه رو خراب کنه استرس خودت باشه نه مخالفت مادرت
سلام
من در جریان داستان شما نبودم اما رفتم تاپیکات رو یه نگاهی انداختن حقیقتا دستگیرم نشد ایشون که میخوای نامزد بشی باهاش کدوم خواستگارته آخر !؟؟
اونی که اولین تاپیکت راجبش هست؟
چون واسم جالبه که دوستان چرا همشون میگن 4ماه آشنایی کافی نبوده ؟؟؟
مگه چند ماه دوران خواستگاری باید طول بکشه؟!
تازه بعدشم نامزدی هست نه عقد...
حالا بهتون میگم کدومشون ..... الان به یه سری دلایل نمیشه بگم ...به خاطر یه سری کاربرا ...
ریحانه جان منم همینو دارم میگم میگم اگه طولانی بشه منجر به پشیمونی نشه
آره منظور منم نامزدیه ...
خب من چون در جریان موضوع شما نبودم نمیتونم نظر خاصی بدم.حالا وقتی توضیح بیشتر بدی متوجه میشم !
در مورد اینکه اونا یا مادرت هم پشیمون بشه باز فعلا نظری ندارم!
ولی حرف من اینه که 4ماه دوران خواستگاری برای شناخت واقعا کافی نیست؟؟!!!
البته بستگی به شخص و موقعیتش داره.
اما خب دلیلی هم نداره آدم وقتی به شناخت نسبتا کافی رسیده بخواد مراسم رو به تاخیر بندازه مگر اینکه دوستان یه جورایی حدس میزنن که شناخت شما کامل نیست...
اما در مورد نامزدی هم ماعده جان نظر شخصیم اینه که بدون محرمیت باشه بهتره
شما که راحت همه جا میرید!
پس نیازی به محرمیت نیست.مادرتم که نگفته میخواد. پس به نظر من بی خیالش شو
بذار این آقا هم امتحان پس میده یه جورایی تو این مدت!
ولی اگه محرمش شدی ممکنه راحت تر از چیزی که باید تو نامزدی باشه ،بشید.
فرصت خوبی هم هست برای محک زدن. بهتر از دوران خواستگاری حتی
مرسی ریحانه جان ...
تا دا چه خواهد ....
راستی به نظرت دیگه از چیا بپرسم ازش؟؟؟فردا شب اومدن من تو جمع حرف بزنم نزنم ...
اصلا چایی رو چطوری بچرخونم که به کسی بی احترامی نشه؟؟؟