سلام
چیزی که واقعا دلم و به درد میاره اینه که اون خیلی سریع قبول کرد که رابطه رو قطع کنیم کسی که می گفت بدون من زندگی و نمیخواد!! اما حرفش آینه که داره تلاش میکنه. میترسم مهر من از دلش رفته باشه:(
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
چیزی که واقعا دلم و به درد میاره اینه که اون خیلی سریع قبول کرد که رابطه رو قطع کنیم کسی که می گفت بدون من زندگی و نمیخواد!! اما حرفش آینه که داره تلاش میکنه. میترسم مهر من از دلش رفته باشه:(
دوستان بهم کمک کنید، شرایط سختی رو سپری میکنم، من عاقلانه ترین کارو انجام دادم، اما همش دارم زجر میکشم و بی قرارم،بخاطر اینکه احساس میکنم اون آقا خیلی سریع من و کنار گذاشت، حرف خودش اینه که یه روز با دست پر برمیگرده،اما من فکر میکنم دیگه دوسم نداره:( چیکار کنم که دلم آروم بگیره؟ آخه اون سه سال تمام به من ابراز عشق و علاقه کرد،اما حالا فقط گفت قطع رابطه تا من مستقل بشم و شاید یه روزی برگردم.. منتظرتون هنوز من و دوس داره؟؟ خیلی ناراحتم
نجمه جان میدونم روزای سختی رو میگذرونی میدونم کنترل احساسات اونم تو این شرایط خیلی سخته ولی به این فکر کن که اگر این رابطه هنوز ادامه داشت و
این آقا مدام امروز و فردا میکرد بعد به خودت میای میبینی سه سال شد چندین سال ولی هنوز تکلیفت مشخص نیست و فقط یه دوستی ساده است..
چه اهمیتی داشت اگر تا ده سال دیگه هم با این اقا رابطه داشتی ولی نه یک رابطه رسمی؟ تو فقط به بودن این اقا رضایت داری و قانعی؟؟
پس بدون بودن یا نبودن این آقا تو زندگی تو هیچ فرقی نمیکرد!!
اصلا نترس از روزی که بفهمی دوستت نداشته اتفاقا باید خوشحال باشی که حقایق الان برات رو شد ..اگر خدای ناکرده این آقا تحت فشار وابستگی و علاقه مقطعی
باهات ازدواج میکرد بعد میفهمیدی بهت علاقه نداشته میخواستی چکار کنی؟
مردها رو باید گذاشت به حال خودشون..بذار خودش تصمیم بگیره...در هر صورت تو چیزی از دست نمیدی باور کن...
من نمیدونم که الان تو ذهن اون آقا چی میگذره فقط میدونم هرچی که باشه به نفع تو تموم میشه....
نجمه جان،
برای این که فشار روحی و ناراحتی این درد برات کمتر بشه باید کامل دل بکنی. به امید شاید و وعده وعید نشین.
چون این انتظار و ناامید شدن بعدش بیشتر آزارت می ده و آثار این درد تا مدتها تو روحت می مونه.
پس با یک اراده قوی بذارش کنار.
سعی کن باور کنی که تمام شده و برنمی گرده.
به حرفهای اون آقا زیاد توجه نکن. ممکنه از شرمندگی، وجدان درد، غرور ... یا هر چیز دیگه ای، نتونه حرفش را کامل بگه. نمونه اش را توی این تالار دیدم، که آقا پسر می گه من نمی خوامش اما نمی تونم بهش بگم، حالا یواش یواش بگم خوبه؟
توی تالار مقاله ها و تاپیکهایی در مورد این که بعد از جدایی چه کارهایی بکنید که راحت تر از این مرحله عبور کنید، هست. سرچ کن و بخونشون.
سلام.
آفربن که تونستی چنین قدم مهمی برداری:104:امیدوارم در ادامه ی راه هم بهترین تصمیم هارو بگیری.
اصلا هدف از قطع این رابطه بیشتر شدن وابستگی شما به اون آقا نیست . یا اینکه یک ماه ازهم دوری کنید و بعدش با علاقه صدچندان سمت هم برگردید و دوباره اشتباه کنید !!!
دراین تالار هم بهتره قبل از اینکه به دنبال جواب دوستان باشید که چه می گویند،به دنبال تحلیل هایشان باشید یعنی به دنبال این باشید که چرا می گویند نه؟یا چرا می گویند رابطه قطع شود؟ درزمینه علت کارکنید تا حداقل خودتان قانع شوید.
اگر دراین زمینه کارکردید بازهم مقداری کشش طبیعی است امیدوارم این دوران رو به خوبی بگذرونی. هرچه باآگاهی بیشتری رابطه رو قطع کنی زودتر با این مساله کنار میای.
توی این تالار هم مقاله های خوبی دراین طمینه پیدا میشه حتماااا پیگیری کن و مطالعه کن.
موفق باشی:72::72:
مرسی حرفاتون آرومم کرد رزای عزیز
فقط یکم دیدم به دنیا منفی شد وقتی احساس میکنم انقد راحت گذشت... چرا من فقط باید احساس درد و دلتنگی بکنم ولی اون نه؟ در صورتی که یه روزی دوست داشتن بین ما 50 پنجاه بود... چیزی که الان زجرم میده همینه.. برام دعا کنید بتونم فراموش کنم
نجمه جان اونم داره عذاب میکشه به هرحال شما یه مدت باهم وقت گذروندید و خاطرات مشترک دارید..
ولی الان این که اونم به اندازه من زجر میکشه مهم نیست...هرکس یه جوری با مسائل زندگیش کنار میاد..
فقط الان تو این شرایطی که داری سعی کن تنها نباشی که زیاد فکر و خیال نکنی...
سلام . به نظر من بهترین کارو کردی . اگه بعد از یه مدت دلت آروم شد و باز برگشت برید مشاور اگه واقعن مستقل بود قبول کن ادامه ی ارتباطو . خانواده ای که از روز خواستگاری مخالف کنن تا آخرش اذیت نکنن و سنگ جلو پات نزارن تا یکی ۲ سال اینکارو میکنن چند ماه غم و غصه و ناراحتی می ارزه به این که بقیه زندگیت موفق باشی
سلام دوستان ببخشید من باز به راهنماییتون نیاز دارم
من بهتون گفتم که رابطه رو قطع کردم و هنوز هم دارم تلاش میکنم برای فراموش کردن و بازیافتن روحیم.. فقط من الان درگیر یکسری افکار هستم، اینکه دلیل این رابطه 3 ساله فقط احساس نبود و ما از لحاظ روحی و اخلاقی منطقن باهم خیلی سازگاری داشتیم و فقط مشکلات مالی و عدم استقلال این آقا دلیل اصلی مخالفت ها و بهم خوردن این قضیه بود! من شناختی که از این آقا طی این سه سال داشتم این بود که از لحاظ اخلاقی خیلی پایبند و متعهد بود و داشت تمام تلاششو بخاطر من و رسیدن به من انجام می داد و هیچوقت قصد سواستفاده از من و نداشت، و اینو قلبا میدونم که آدم صادقی بود و من تو این سه سال پی بردم که خیلی باهم تفاهم داشتیم و همدیگرو درک میکردیم هردومون... الان احساس میکنم این موقعیت و هردو از دست دادیم فقط بخاطر اینکه مستقل نبود، البته نمیدونم اونم الان مثل من فکر میکنه یا نه؟! ولی من خیلی دارم اذیت میشم، کمکم کنید عزیزان ممنونم
دوست خوبم من کامل نظرای دوستا رو نخوندم ولی کاملا درکتون میکنم کلا مردا از خانومها منطقی تر هستند تو تصمیم گیریشون....ایشون شما رو دوست دارند ولی مسلما هزار جور فکر دیگه گوشه ذهنشون هست همه ما میدونیم ازدواج با عشقو عاشقی نتیجه ای نمیگیره بعد از مدتی احساسات میره کنار وواقعیتها جای اونو میگیره...احتمالا دلیل تردید ایشونم این هست...کاملا مشخصه شما شخصیت احساسی ووابسته ای دارید...سعی کنید قوی باشید..کمی به خودتون
وفکرتون استراحت بدین...شما همه تلاشتون رو برای این رابطه انجام دادید حالا نوبت ایشون که نقشش رو بخوبی بازی کنه...به ایشون فرصت بدید روی رابطه شما کمی فکر کنه وتصمیمشو بگیره...امیدوارم هر چی صلاحه برای شما دوست خوبم پیش بیاد.....:72: