آقای زندگی جدید سلام دوباره.:72:
من هم موافقم شما یه مدتی فاصله بگیرید و این بار تو جلسات آشنایی عکس نبرید. ان شاالله با یکم فاصله احساستون درست میشه.
ولی جالبه ها. شما هنوز فرایند خواستگاری را شروع نکردین و در همین حد بوده این قدر تحت تاثیر قرار گرفتین.
ببینید من خودم دو تا برادر داشتم.هر دوشون هم الحمدالله الان ازدواج های موفقی کردند.ولی تو خواستگاری هاشون بساطهایی داشتیم...
گاهی باید خیلی راحت از کنار برخی مسائل گذشت و روش توقف نکرد.
داداش من این قدر بااعتماد به نفس خواستگاری می رفت. قبلش به من به شوخی می گفت: به خانواده دختر بگین چاقو برای پذیرایی نیارن. می گفتم چرا؟ می گفت برای اینکه من اگر وارد بشم ممکنه دستهاشون را ببرن!!! (مثل ماجرای یوزارسیو) :311:
تازه برادر من که فکر کنم ظاهرشون از نظر خودم متوسط هست. شما که ماشاالله طبق گفته خودتون یه جوان خوش سیما هستین! پس با اعتماد به نفس جلو برید...
قبل رفتن به خواستگاری جلوی آینه از خودتون تعریف کنید... بگید چه قدر همسر آینده من باید خوشحال باشه منو انتخاب کنه.
اگر جواب منفی هم شنیدین این قدر اعتماد به نفس داشته باشید که بگید خیلی هم دلشون بخواد. پسر به این خوبی از کجا می خوان پیدا کنند! (البت حواستون باشه فقط تو دلتون بگیدها!:) )
چه ده جا خواستگاری برید چه صد جا هیچ فرقی نداره. فقط باید همسر آیندتون شما را بپسنده.
یادتون باشه خواستگاری ها مستقل از هم دیگه هستند و وقوع یک خواستگاری بر روی خواستگاری دیگه تاثیر نداره! (جبر و احتمال خوندین دیگه. نه؟)
لطفا این لینک را با دقت بخونید:
شما مثل این ماهی ها نباشید. دیوار شیشه ای ذهنتون را بردارید. ناسلامتی شما مهندس هستین ها.جبر و احتمالات بلدین:) )
این مورد شما را به دلیل خودش نپسندید ممکنه دقیقا مورد بعد شما را با همون دلیل اتفاقا بپسنده.
شما اگر چند مورد را نپسندین ممکنه مورد بعد دقیقا شخصی باشه که شما بپسندینش. ولی با این دیوار شیشه ای ذهن این فرصت را به راحتی از خودتون گرفتین!
هیچ چیز معلوم نیست. مهم اینه که توکلتون به خدا باشه همین جوری روندتون را ادامه بدین و ناامید نباشید.
چه یک خواستگاری برید چه صد جا. مهم اینه که شما خودتون رفتارهاتون درست باشه.کار به بقیه هم نداشته باشید. و از این جلسات به عنوان تجربه کسب کردن و حتی شناختن آدم های مختلف و حتی محکم شدن استفاده کنید.
من خودم این هایی که به شما می گم را البته باید اول به خودم بگم. شما اول راهید ولی من خسته از این راه...
چند وقت پیش ها این قدر خسته شده بودم که داشتم با خدا درد و دل می کردم آخه چرا با من این جوری می کنی.انگار خیلی هم دلت نمی خواد من ازدواج کنم....
ولی می دونید به خودم گفتم خدا می خواد منو با مساله ازدواج امتحان کنه ولی داره به من لطف می کنه این امتحان را قبل از ازدواجم تو خواستگاری ها ازم می گیره. قطعا امتحان شدن تو خواستگاری خیلی راحت تر از امتحان شدن با همسر آیندم هست. و این لطف خداست که از من امتحانی می گیره که جبرانش برام کاری نداره.ولی فرض اگر بعد از ازدواج بعضی مسائل برام پیش میومد چه جوری می تونستم جبران کنم.
و حتما شما خودتون بهتر می دونید گاهی ما فکر می کنیم خیرمون یه چیزیه بعد با اصرار بهش می رسیم و می فهمیم دقیقا شر ما بوده و تازه از خدا طلبکار هم می شیم خدایا من نمی دونستم.درست. ولی تو که می دونستی.چرا گذاشتی من با فلان شخص ازدواج کنم! چرا با یه بهانه ای کنسل نکردی. چرا گذاشتی این همه جلسات بگذرونم و وابسته بشم و و و
اگر واقعا از خدا همسر آیندتون را می خواهید و اگر به خدا اعتماد دارید ؛پس از این زاویه هم نگاه کنید اگر موردی قسمتتون نشد حتما خدا صلاح شما را می خواسته و معلوم نیست ازدواج شما با اون دختر در آینده برای شما چگونه تمام می شد. الان با یه جواب منفی یکم دلتون می شکنه. یکم ناراحت می شید ولی عوضش از یک شکست بزرگ تو زندگیتون جلو گیری میشه که ناراحتی اون موقعتون قابل مقایسه با ناراحتی الانتون نیست... این جوری بهتر نیست؟ آیا اینجوری نباید بیشتر خدا را شکر کنید که از یک ضرر بزرگ شما را نجات می ده؟
دعا می کنم ان شالله بهترین انتخاب راداشته باشید.
دیر و زود بودنش این قدری اهمیت نداره که خوب بودن شریک زندگی آیندتون مهمه!
موفق و خوشبخت باشید :72: