نوشته اصلی توسط
راوك٢٠
اينكه چرا تو رابطه موندم اينه كه واقعا دوسش دارم و اونم آدم قابل اعتماديه منظورت از قابل اعتماد چیه؟ جایی این را عملا نشون داده؟
چند سالي ميشه كه به يه پسر درست و حسابي بر نخوردم و از تنهايي خيلي ميترسم و جدايي واقعا برام سخته اونم تو سن ٣٠ سالگي. اتفاقا در این سن باید خیلی بیشتر دقت کنی و وقت و احساست را پای رابطه ی نامعلوم تلف نکنی. هم فرصتت نسبت به ده سال پیش برای خطا کردن و زمین خوردن و بلند شدن کمتره. هم شکست عاطفی تو این سن خیلی سخت تره. پس جدی تر و عاقل تر باش.
از طرفي وقتي باهاش جدي صحبت كردم گفت من درباره تو با خونوادم صحبت كردم ولي فعلا وضعيت مالي درستي ندارم. شاید ده سال دیگه هم درست نشد. بعد؟
گفتنش به خانواده اش چه سودی برای شما داره؟ چه ضرری برای اون؟
يعني هيچ اميدي يا حتي راهكاري براي اينكه جدي بشه و تصميم بگيرن نيست؟ وقتي به اين فكر ميكنم كه نباشه داغون ميشم.
تنها چیزی که ممکنه جدیش بکنه و بهش تلنگری بزنه قطع رابطه است. اونوقت ممکنه بشینه فکر کنه که شما را می خواد یا نه و اقدام کنه.
تا زمانی که دم دستشی، نه.
واقعا آدم بدي نيست، ولي بلاتكليفيش با خودش زياده������������� ���� این خیلی نقطه ضعف بزرگیه. رو این آدم سرمایه گذاری کردن ریسک بزرگیه.
يه راهكار نميتونيد بديد تا باعث بشه خودشو تكون بده، اونم منو دوست داره شايد تصميم بگيره������������ یک شوک !