نوشته اصلی توسط
tarannome ghazal
ممنون دوستان.از همتون ممنونم.راستش خیلی فک کردم به این نتیجه رسیدم به مامانم بگم.میدونین ما کلا با خالهامو داییام خیلی صمیمی هستیم.اونم مثه داداشمه.ولی بچست و تازه اول راهه.پسره خوبیه ولی احساس میکنم نمیتونه ب نفسش غلبه کنه.پارسال که قبول شد به اصرار پدرو مادره خودم خالم خوابگاه نگرفت.چون مثه پسره خودشونه.ولی میدونم ک به احتمال زیاد باتذکر درست میشه.وای نگید شب یواشکی که دیگه خوابم نمیبره.پدرم خیلی تعصب داره.اگ بو ببره کشتتش.الانم اگ خیلی نشون نمیده چون من خیلی بیرون نمیام از اتاق.