-
سلام
همدردی چه سناریوهای عاشقانه ای ایجاد کرده
سوده جان :72:
من از این فاصله دور عشق بین شما و همسرتون رو حس میکنم اونم دوطرفه .
یه دلتنگی شیرینی هم بینتون هست .
این جدایی یه فرصتیه که رو خودتون کار کنید و از نو شروع کنید .
همین آرامشی و طمانینه ای که بهش رسیدی خواه یا ناخواه همسرت رو جذب میکنه پس عجله نکن
قبلا هم تاپیکت رو دنبال میکردم حالا میبینم چقدر طرز بیانت عوض شده مثل یه خانم صبور ی که رو کاراش فکر میکنه و منفعل نیست خوب لحظه هاش رو مدیریت میکنه .
آفرین:72:
یاد این بیت افتادم:
از دست غیبت تو شکایت نمیکنم تا نیست غیبتی نبود لذت حضور
-
سلام دوستای خوبم، ممنونم که منو تشویق میکنید و بهم انرژی میدید،منم تمام سعی ام رو میکنم تا شرمندتون نباشم! :72::72::72:
جناب آقای آونگ محترم خیلی ممنون از موجعای مثبتی که واسم میفرستید، داستش همین امروز یه نامه از صاحب خونه امده توش نوشته چون پارسال مصرفتون زیاد بوده باید 100€ روی اجاره این ماهتون بیشتر پرداخت کنید و از ماه بهدش 30€ به اجارتون اضافه میشه،حالا من چطوری اینو به علی بگم،بخدا اصلا روم نمشه! علی بهم میگه من دیگه نمیکشم بعد حالا من بیام بگم تازه اجاره بالا رفته؟! باید زودم بهش اطلاع بدم تا دیر نشده،البته خودش گفت بهت مهلت میدم فعلا! منم میخوام بخاطر اجاره بالای اینجا از اینجا برم ولی این خونه چیزای مثبت زیاد داره که خود علی هم میدونه! نمیدونم باید زود باهاش در میون بزارم تا فکر نکنه دارم لجبازی میکنم چون علی تازه بخاطر ما آنقدر نزدیک ما زندگی میکنه! وقتی فکرشو میکنم که این جابهجای بهد باید برم دنبال مهد جدید واسه پارمیدا سخت میشه،اون تازه به این مهد عادت کرده بود تازه دوست پیدا کرده ولی فکر کنم باز عادت میکنه و دوستای جدید... نمیدونم چطوری بهش بگم،میخوام با احترام فقط نظرشو بدونم،حتماً میگه من نمیدونم،مشکل هودته،شایدم کمکم کنه،نمیدونم،فقط باید زود بهش بگم چون تا اجاره بدی چیزی نمونده!!! شایدم برم دنبال یه کار تا جواب دانشگاه نیاد کمی کمک خرج بشم! بالهای صداقت مهربونم منتظر پستتونم!!!
آقای خاله غزی چشم تمام سهعم رو میکنم من اصلا نمیخوان باهاش لج کنک و میدونم که غرورش جریحهدار شده و زمان میبره تا آرومتر بشه،ولی جای شکرش باقیه که الانم آرومه،دفعه قبل گفت من بهت نفرت ندارم سوده،خیلی با این حرفش بهم امید داد،کمکم کنید تا بهتر رو خودم کار کنم، ممنونتونم :72:
فرشته اردیبهشت خیلی ممنونم از این همه تعریف که از من کردید،ای کاش واقعا لایقش باشم،مرسی که همراهیم میکنید:72:
-
درود
بنظر من بهش بگو که میری یه منزل با اجاره کمتر اینجوری حس میکنه همسرش به فکرشه و براش اهمیت داره که شوهرش توی چه وضعیتی هستش مردا وقتی تحت فشار مالی قرار میگیرن روی اعصابشون فشار وارد میشه و توی تصمیم گیری و حرف هایی که میزنن تاثیر منفی داره.فکر کنم بهتر باشه بیشتر از این بهش فشار وارد نشه هم فشار مالی هم فشار روحی میترسم خارج از توانش باشه.حتما باهاش مطرح کن و صادقانه باهاش حرف بزن.
والا زمان ما بچه بودیم فقط یکی از آبجی هام رفت مهد :311: بچه ها زودی عادت میکنن به همه چیز نگران نباشید خیلی زودتر از اونی که فکرشو بکنید.
-
من هی این پستای موفق رو میخونم و اشک شوقم جاری میشه:54::54::54::54:
دمت گرم
باریک الله...
ایشالا هرچه زودتر آقاتون بیاد خونه که دیگه استرس اجاره رو هم نداشته باشی گلم
-
سلام سوده عزیزم
خیلی آروم وبدون استرس باهاش صحبت کن...بدون هیچ سرزنش یاکنایه ای...بگوکه مجبورم ازاینجابرم...صاحبخونه اینجوری گفته...منم ازپسش برنمیام...بگوخیلی ناراحتم که میخوام ازاینجابرم...بگوتموم امیدم این بودکه بهمون نزدیکترشدی حالابایدبرم...خودتکه دیگه استادشدی عزیزم ...میدونی بایدچطوربگی که حس مسولیت رودرش زنده کنی...
بهش بگوعلی جون میبینی بدون توچقدرمشکل دارم...بهش بگوتوتکیه گاهم بودی وهستی...بدون تومن ازپس این همه مشکل برنمیام
خداروچه دیدی شایدپیشنهادکردکه بریدپیشش!!من دعامیکنم اینجوری بشه ایشالا
راستی نگوبه خاطرمهدپارمیدانمیخوای ازاینجابری...فقط بهش این روبفهمون که به خاطراون دوست نداری ازاینجابری...
مثلابگوپارمیداهم خیلی خوشحاله که نزدیک ماهستی...بگووقتی ماشینت رومیبینیم کلی خوشحال میشیم ازبودنت...هم من هم پارمیدا...
نگران نباش به خداتوکل کن.
-
دوستای گلم دیروز واسش pm زدم چون.سر کار میره و بعدش استراحت میکنه تو خونش دیگه نخواستم مزاحم استراحتش باشم:sleeping:!!!
نوشتم: سلام علی جانم، خسته نباشی! امروز نامهای از صاحبخانه گرفتم و واسش همه نامه رو توضیح دادم...بعد نوشتم متاسفم که تو این وضعیت اجاره خونه هم کمی بالارفته،اگه لطف کنی و امروز یا فردا بیای و نامه رو ببری و زحمتش رو بکشی ممنونت میشم مهربونم! من دارم دنبال کار میگردم تو تا حالا هم خیلی مردونگی کردی و چیزی نگفتی تا حداقل تا وقتی کارام جور بشه کمی بتونم با حقوق کار سنگینی از رو اجاره بردارم...
اگرم بتونیم یک روز باهم صحبت کنیم ممنونت میشم، چون من واقعاً نمیدونم باید با خونه چیکار کنم،چون اجارش بالاست و خوب مهد پامی نزدیکه و من و پارمیدا تازگیها کلی زوق میکنیم که تو نزدیکمون زندگی میکنی،احساس میکنم انقدر بهت نزدیکم که صدای نفسهاتو میشنوم ولی چاره چیه باید از اینجاهم بریم،نمیخوام اذیت بشی واسه همین میگردم دنبال خونه کوچیکتر،ایشالا بتونم همین نزدیکها یکی پیدا کنم ولی زمان بره تا یکی پیدا کنم و دوست دارم قبل از هر کاری نظرتو بدونم عزیزم!
بعد جواب داد: اگه مثل همیشه که خودشون از رو حساب بر میدارن که دیگه احتیاج نیست بیام نامه رو بگیرم، ولی میام میبرم! واسه خونهام که خودت میدونی که اول که نمی یان بهت همینجوری خونه بدن یا باید پول از شهر بگیری بعدشم اگه بخوای خونه بگیری اول باید یه جا رو پیدا کنی واسه 3ماه دیگه چون تازه 3ماه دیگه میتونی از اونجا بری( چون تو آلمان اینجوری هستش وقتی از خونه میخوای پاشی و نامه استعفا خونه رو میدی تازه 3ماه بعدش میتونه پاشی یا بهتر بگم باید تا 3ماه دیگهاش اجازه رو بدی) بعد گفت نمیتونی که به این زودی از اونجا بلند بشی!!!
من یکم دیر جوابشو دادم چون با پارمیدا رفته بودیم پارک، وقتی لرگشتم واسش نوشتم: ببخشید دیر جواب میدم آخه با پارمیدا رفته بودم پارک مورد علاقش! نوشتم، بله حق با تو، واسه همین نمیدونم چیکار کنم،تازه با پارمیدا خوشحال بودیم امدی نزدیکمون،باور کن خودمم موندم،دیگه هم نمیخوام ازت درخواست زیادی داشته باشم که تو اجاره بدی،فعلا. دارم دنبال کار میگردم تا بتونم کمی هم خودم از این بار وزنی کم کنم،نمیدونم دیگه چیکار کنم!بازم ممنونتم، تو واقعا بهترین مردی هستی که تا حالا دیدم عزیزم، ایشالا هر چی از خدا میخوای بهت بده و خوشبخت بشی...بخاطر من خیلی عذاب کشیدی، شرمندتم، ای کاش بتونی یک روزی منو ببخشی،تو تمام وجودمی،روزت خوش مهربونترینم...:43: ( و چون سر کار موبایلش تو دسترس نیست جواب نداد)
دو ساعت پیش دیدم پارمیدا داره با تلفن حرف میزنه،دیدم علی زنگ زده و داشت میگفت تو هنوز نخوابیدی، فردا تعطیل لالای ولی برو مسواک بزن و بعد بوس و لالا،پارمیدا م گفت باشه بابای الان این فیلم تموم میشه بعد میخوابم( فکر کردم زنگ زده با من حرف بزنه ولی میدونم چون تازه از کار امده بود و تو قطار بود به طرف خونه، صداشم خسته بود) هیچی بهش گفت فردا قبل از کار بابای میاد دنبالت، باشه برو بخواب! بوس بهم دادن و قطع کردن!!!
حالا فردا میخواد بیاد اینجا،خدایا کمکم کن تا بتونم درست رفتار کنم و درست فکر کنم...اگه گفت خوب برو پول لز شهر بگیر چی،وای چقدر متنفرم از اینکه محتاج پول شهر باشم ولی چارهای ندارم، چون بخاطر پارمیدا نمیتونم ساعت زیتث ور دارم واسه کار! خدایا توکلم به تو!!!
هفته دیگه هم تولدشه، دوستان خوبم بنظرتون من براش کادو بگیرم، حتماً اگه الان بالهای صداقت مهربونم:72: بود میگفت آره ولی غیر مستقیم یعنی با پارمیدا بریم بگیریم و پامی بده به باباش،درسته؟! بالهای صداقت عزیزم کجای:43:؟! دوستان گلم براش کیک درست کنم،اگه نگرفت چی؟! چطوری کیک بهش بدم،بزارم. رو ماشین بهش زنگ بزنم،حضور ی شاید نگیره؟!
آقای خاله غزی بنظر شما که یک آقاید چیکار کنم؟!:72:
ققنوس گلم ممنون از شما، واسمون دعا کنید با این دل آیینه وارتون:43:
پاییز مهربونم:43: خیلی دوست داشتم حضوری تمام حرفامو بهش بزنم ولی نشد،تمام حرفاتونو که یادم دادید واسش نوشتم حالا دیگه امیدم باز به خداست تا قدمی از علی ببینم!!! میدونم هنوز خیلی زوده و من باز با مقاومت صبر میکنم چون تازه اول راهم!
اگه بدونید چقدر دلتنگشم:302:،چقدر خاطرات گذشته رو مرور میکنم و باز مقاومت میکنم تا اشکام سرازیر نشن! امروز چقدر دخترم واسه باباش دلتنگی کرد:47:،روزی 10تا نقاشی واسش میکنه،شکلشو میکشه در کنار من و خودش و باربیهاش،دختر قشنگم خدا همیشه با تو که قلبت پر از عشق به بابا علی! من که نماز میخونم بعد از من چادرم رو سرش میکنه و مثلا نماز میخونه، دعاهای که میکنم رو تکرار میکنه و کتاب قرآن رو جلوش میزاره و یواش یواش واسه خودش یه چیزای زمزمه میکنه!
خدایا خداوندا شکرت میکنم از هر چه که به ما دادی، ندادی و خواهی داد یا نخواهی داد، چون خیر و صلاح ما رو فقط خودت میدونی و بس...:323:
-
انصافا خیلی خوب برخورد کردید عالی بودید :72::104:
خدا را شکری دخترت پیشته این باعث میشه بیشتر همدیگه را ببینین و باعث اتصال بیشتر شما دونفر به همدیگه میشه.تا اینجاش خوب بودی واسه هدیه هم همان با دخترت بگیری خوبه پیشنهاد خوبیه مردا کمتر بروز میدن احساسی که دارن ولی مطمئن باش خیلی زیاد خوشحال میشه
-
سوده جان سلام
کارت خوب بود...فقط زیادبهش نگوشرمنده و...یانگوخیلی زحمتت دادم...نزارفکرکنه دیگه درقبالت مسول نیست اتفاقاجوری صحبت کن که بهش این حس روالقاکنی که هنوزمردزندگیت اونه...تکیه گاهت اونه...همینطورادامه بده...این آرامشت داره کمکت میکنه
واسه کادوهم آره بخر..بعدمثلابگوپارمیداداره گریه میکنه میخوادتوروببینه...یاتومیری یااون میاد...یاشایدهم توی پارک قراربزاری خوب باشه وبگی پارمیدامیخوادباهات بیادپارک...وقتی رفتیدغافلگیرش کنید..کادوروبده پارمیدابده ازطرف دوتاتون...
اگه هم اومدخونه چه بهتر...کیک هم درست کن...
من فکرمیکنم همسرت هم داره ازآرامش توآروم میشه...خیلی خوبه
توکلت بیشترازقبل به خداباشه.همه چی داره درست میشه
-
سلام دوستای گلم،
نمیدونم چرا باز انقدر بیتابی میکنم،همش قران میخونم وای باز اشکام جلوی دیدم رو مهو میکنن!!! خدایا تو خودت علی رو بهم دادیش خودتم دوباره بهم برگردونش!!! وای خدایا چقدر دیگه باید طاقت بیارم،میونم تازه سر"ب" بسمالله هستم!
راستش امروز چون تعطیل بود واسه نهار مامانم گفت بیاید اونجا منم چون دیروز علی گفته بود که مییاد منتظر بودم که خبری ازش بیاد،پارمیداهم هی دم به ثانیه میگفت چرا بابای زنگ نمیزنه؟! هیچی دبگه خود پامی زنگ زد گفت بابای چرا نمیای پیشم، بعد پرسید میخوای میای پیشم. اخه من تا دو ساعت دیگه میرم سر کار که! پارمیدا گفت نمییای؟! گفت نهار خوردی بعد پارمیدا به من نگاه میکرد من بگم،گفت بابا نهارتو بخور میام دنبالت،باشه؟ پارمیدا جواب نمیداد، منم گوشی رو گرفتم بعد از احوال پرسی گفتم راستش ما امروز نهار چون تعطیل خونه مامانم هستیم اگه کار داری اشکال نداره یه روز دیگه؟ گفت نه منم میخوام ببینمش،گفتم پس اگر مایل هستی من که دارم این راهو میام طرف خونه مامان سر راه پارمیدا رو میارم پیشت،گفت چه بهتر باشه بیارش! منم بردمش زنگ درو که زدم باز کرد و گفت من بالای پله ها واستادم پارمیدارو بفرست بالا( منظورش این بود که تو بالا نیا فکر کنم) گفتم باشه فقط لطف کن دیگه تا ساعت 3 بیارش که هم پارمیدا غذاشو بخوره هم تو قبل از کارت یه استراحتی داشته باشی و دیرت نشه! گفت باشه! همون طرفای 3آوردتش!!! اصلاً نمیدونم چرت نمیخواد منو ببینه دفعه آخرم پایین پلهها واستاد و پارمیدا خودش تنها امد بالا!!! من هنوز به توصیه واحد گلم pmهای عاشقانه میدم واسش،اون روز زن پسر خالش گفته بهش سوده خیلی دوست داره،گفته بله میدونم از شعرهای عاشقونش معلومه!!! چرا پس اذابم میده؟!
خدایا تو خودت علی رو بهم دادی چه اتفاقی درست کردی که اون از یه کشور دیگه و منم از اینجارو باهم ما کردی حالا هم ازت میخوام خودت دوباره بهم برگردونش،همه توکلم به تو خدا،خدایا یه کاری بکن خوب اونم به اشتباهاش پی ببره!!!
واسه خونهام که درست حسابی چیزی نگفت،فقط گفت به این زودی که نمیتونی از اونجا بری،بعد هم جریان 3ماه بعد از لقو قرارداد گفت که باید 3ماه اجاره بدیم! چیکار کنم بازم گیجم!!!
دوستای مهربونم بازم محتاج راهنمایی سما هستم و ممنونم از پشتیبانی تک تک شما مهربونهام...
-
فکر می کنم نمی خواد ببیندت چون داره در مقابل دلش و خواسته اش مقاومت می کنه.
می ترسه ببیندت نتونه تحمل کنه و برگرده.