به نظرم پا پیش بزارید تا بهفمن که واقعا می خواهید
نمایش نسخه قابل چاپ
به نظرم پا پیش بزارید تا بهفمن که واقعا می خواهید
مرسی بابت راهنماییتون آونگ خانوم.من اصلا عاشق این خانوم نیستم و فقط دو بار در حد سلام و خداحافظ دیدمشون.و اصلا فکر نمیکنم که از آسمون افتاده! کلی واسه خودم مطالعه دارم در مورد ازدواج و مشکلات ازدواج و حتی طلاق و معزلاتش و هم کلی درمورد ازدواج های نا موفق باهام حرف زده.حتی من و با خودش برد کلانتری دعواهای خانوادگی رو به چشم دیدم! من معتقدم اگر ازدواجم از سن بیست و پنج بگذره دیگه شور و شوق و انعطافی که الان دارم و میتونم در صورت مشکلات احتمالی انعطاف پذیر باشم و دیگه ندارم.در ضمن تحمل تنهایی و از لحاظ های دیگه تحمل سخت شده برام و کاملا خانواده من و درک میکنند و میدونن مسیری که میرم کاملا درسته.در مورد این خانوم نهایتا یک ماه صبر میکنم اگر نشد به مادرم میگم جای دیگه اقدام کنن.این دختر خانوم هم اگه تفکراتش با من متفاوت باشه چه بهتر که اصلا دوباره نبینمش.مرسی بازم از راهنماییاتون
- - - Updated - - -
مرسی بابت راهنماییتون آونگ خانوم.من اصلا عاشق این خانوم نیستم و فقط دو بار در حد سلام و خداحافظ دیدمشون.و اصلا فکر نمیکنم که از آسمون افتاده! کلی واسه خودم مطالعه دارم در مورد ازدواج و مشکلات ازدواج و حتی طلاق و معزلاتش و هم کلی درمورد ازدواج های نا موفق باهام حرف زده.حتی من و با خودش برد کلانتری دعواهای خانوادگی رو به چشم دیدم! من معتقدم اگر ازدواجم از سن بیست و پنج بگذره دیگه شور و شوق و انعطافی که الان دارم و میتونم در صورت مشکلات احتمالی انعطاف پذیر باشم و دیگه ندارم.در ضمن تحمل تنهایی و از لحاظ های دیگه تحمل سخت شده برام و کاملا خانواده من و درک میکنند و میدونن مسیری که میرم کاملا درسته.در مورد این خانوم نهایتا یک ماه صبر میکنم اگر نشد به مادرم میگم جای دیگه اقدام کنن.این دختر خانوم هم اگه تفکراتش با من متفاوت باشه چه بهتر که اصلا دوباره نبینمش.مرسی بازم از راهنماییاتون
- - - Updated - - -
مرسی بابت راهنماییتون آونگ خانوم.من اصلا عاشق این خانوم نیستم و فقط دو بار در حد سلام و خداحافظ دیدمشون.و اصلا فکر نمیکنم که از آسمون افتاده! کلی واسه خودم مطالعه دارم در مورد ازدواج و مشکلات ازدواج و حتی طلاق و معزلاتش و هم پدرم کلی درمورد ازدواج های نا موفق باهام حرف زده.حتی من و با خودش برد کلانتری دعواهای خانوادگی رو به چشم دیدم! من معتقدم اگر ازدواجم از سن بیست و پنج بگذره دیگه شور و شوق و انعطافی که الان دارم و میتونم در صورت مشکلات احتمالی انعطاف پذیر باشم و دیگه ندارم.در ضمن تحمل تنهایی و از لحاظ های دیگه تحمل سخت شده برام و کاملا خانواده من و درک میکنند و میدونن مسیری که میرم کاملا درسته.در مورد این خانوم نهایتا یک ماه صبر میکنم اگر نشد به مادرم میگم جای دیگه اقدام کنن.این دختر خانوم هم اگه تفکراتش با من متفاوت باشه چه بهتر که اصلا دوباره نبینمش.مرسی بازم از راهنماییاتون
آقا محسن منظورتون از اقدام کردن اینه که یهویی و بدون هماهنگی بریم در خونشون خاستگاری؟ فک نکنم صورت خوشی داشته باشه! راه بهتری نیست؟
سلام دوست محترم.اول از همه ارزوی خوشبختی برای شما دارم.انشالله هر چی خیر وصلاح شماست بشه.
دوم از همه گله ای که شما کردی رو من هم دارم ...بهتره چیزی نگم..بگزریم...
اما بعد
دوست من این احساسی که شما داری و خودتو قبول داری عالیه... جالبه هر کی خودشو خیلی قبول داره اگه بهش جواب رد بدند میگه لگد به بخت دخترش زد !! اما ببنید شما هنوز یه جا رفتی..اونم هنوز هیچی نشده و.. خلاصه دوست من ...یکی از دوستام اگه بدونی چقدر رفت خواستگاری تا ازدواج کرد..مورد داشتیم 30 جا رفته.. طرف تا پای عقد رفته... البته ببین تا حدی درگیر احساسات شدن طبیعی هست.
ولی به خودت بگو سینا تا مهر عقد طرف توی شناسنامت نخوره حس این که اون مال تو شده (اون میتونه هر کسی باشه) همسر تو نیست..پس نباید از این تریپ ها برداری و...
شما که شرایطتت نسبتا ثابت هستش... حالا میری خواستگاری مطمئن باش اگه جایی بری بخوانت با همین شرایط این حرفا رو نمی زنند..
ببین وقتی یه پسر میره خواستگاری اگه نخوان بهش دختر بدند شاید برای این که دل طرف نشکنه مشکل اصلی رو نگند..میگردند الکی یا عیب روی دختر مردم میزارند(اگه پسره نخواد) اگه دختره نخواد میگن میخواد درس بخونه و..
خلاصه دوست من... یه بار دیگه هم صحبت کنید البته چند وقت دیگه ببنید چی میشه..اگه اکی دادند باز بهش فکر کنید و.. اگه اکی ندادند بهتره به مامانتون بگید براتون موردهای دیگه ای رو زیر نظر بگیرند.
به هیچی هم غیر این فکر نکن.. مثل مرد خواستگاری کن..عاشق هم که نیستی... این قدر دختر خبو زیاد هست که مهرش از این خانم هم به دلت بیش تر بشینه شاید..که بگی خوب شد این شد ..خلاصه فقط به خدا توکل کن بگو هر چی صلاح میدونی خدایا خودت.
مرسی عزیز.آقای فدایی یار. جالبه انقدر شرایط من و شما شبیه همه که همدیگه رو راحت درک میکنیم با این تفاوت که شما تحصیلات داری و متاسفانه در جامعه ما تحصیلات یه چیز دهن پر کن شده و شده ملاک دختر های خیلی کوچک تا بالا. من با وجود هوش و ذکاوت بالا و دبیرستان مدرسه نمونه بودم و شاگرد اول باز بخاطر چند مشکل که خداوند سر راهم قرار داد کمرم خم شد و از ادامه تحصیل باز موندم! (کنجکاوی نکنید قضیه عشقی نیست اصلا! یه بیماری بود که کنترل شد)
من برای اینکه از زندگی بیشتر عقب نیافتم سریع رفتم سربازی(
خدارو شکر رفتم چون الان زیاد تر شده خدمت)
الانم که شاغل هستم و با پدرم شریکی کار میکنیم و دیگه دل و دماق درس خوندن و ندارم.
پدرم به من گفته هر وقت دوس داری میتونی ازدواج کنی من خونه بهت میدم تا پنج سال. از این نظر ها شرایطم فک کنم بهتر باشه ولی باز شما تحصیلات داری که متاسفانه تو جامعه امروزی ما دهن پر کنه و من ندارم.بگذریم مقایسه نکنم بهتره. در کل جناب فدایی یار امیدوارم هردومون به نتیجه برسیم و ازدواج کنیم.من آدم شدیدا احساساتی هستم و شدیدا نیاز به آرامش دارم در کنار همسرم. صبر میکنم و اگه نشد جاهای دیگه هم اقدام میکنیم ولی به خانوادم همیشه گفتم اگه ازدواجم از ۲۵ بگذره کلا شاید راه زندگیمو تقییر بدم.تا حالا به حرف دین و والدین و مشاورین افراد با تجربه گوش کردم اما دیگه حس میکنم کاسه ی صبرم تا دو سال دیگه لبریز میشه و اونوقته که منفجر خواهم شد و همه چیز حتی اگه تا آخر عمر به ضرر خودم باشه تقییر میدم. بقرآن از کشورم شاکیم از دولت شاکیم از اونایی که با افزایش ظرفیت دانشگاه فقط مدرک گرفتن و عادت بچه های این زمونه کردن شاکیم.سن ازدواج و دارن میبرن همینجور بالا! حالا من بدبخت از کجا پیدا کنم دختری رو که هم پاک مونده باشه هم مثل بعضی از خانومای این تالار بکارتشونو ترمیم نکرده باشن و دروغ نگفته باشن به خاستگارشون! یا دخترای دیگه که بکارتشون و حفظ کردن و با وجود داشتن چادر روی سرشون فکر کنم با چیزایی که به عینه از نزدیکان شنیدم چیزی نداشته باشن که نشون نامحرما نداده باشن!خدایا خودت به داد من برس.اگه تو نبودی و توکل به تو نبود چه کارهاکه نمیکردم! یادش بخیر روزایی که سرنماز از تنهایی گریه میکردم و میگفتم اوس کریم نه بخاطر بهشت وجهنمت بلکه فقط بخاطر رفاقتمون بازم صبر میکنم و صبر میکنم و صبر. فکر کنم نباید کلا پابه این تالارمیزاشتم .بدجور پوشوندن کارای زشت دخترا و همچنین پسرای هم سن و سال خودم اعصابم و ریخت بهم. از همه معذرت میخوام بخاطر گفتن این حرفا نمیخواستم تعریف کنم از خودم و یهو بغزم ترکید شرمنده
اگه لازمه پاک کنید
دانشگاهو حتمن،شده یک رشته پیش پا افتاده آسون،برو.فردا که بچت تو مدرسه گفت پدرم
دیپلمه ست،جز سرافکندگی براش چیزی نداره،موقعی که دکتر و ارشد عادی شده.
به نظر شما تحصیلات شخصیت میاره واسه فرزند آینده ی من؟ یا اینکه همه بگن پدرت مرد خوبیه و تو محل مشهور باشه به کمک کردن مردم؟ مدرک تحصیلی هیچ نفعی از لحاظ شغلی برا من نداره چون حتی دکترا و ارشد هم خیلیا دارن چون پارتی نداشتن الان رفتن مغازه زدن یا یه حرفه رو پیش گرفتن! فکر میکنم مدرک فقط بدرد همون دخترایی میخوره که دنبال شوهرن! و فقط برای همین درس میخونن!(توهین به بقیه نباشه اما زیاد دیدم)
آقای فرهنگ شما فرض کن من دکترا دارم آیا اگر با وجود دکترا مشکل اخلاقی داشته باشم و انگشت نمای بقیه باشم بدتر آبروی پسرم نمیره؟ یا تحصیلکرده باشم اما نتونم فرزندم و خوب درک کنم و مواقع خاص پشتیبانش باشم و نقش پدر خوب و نتونم بازی کنم فایده داره؟ یاد حرف یه آدم خشک مذهب افتادم که میگفت چرا نمیای نمازاتو تو امامزاده بخونی که همه ببیننت و بفهمن نماز میخونی!
سلام سینای عزیز
منم دقیقا شرایط شما رو دارم . بیست و چهار سالمه ، برای اولین بار خواستگاری رو همین یه هفته پیش بیرون از خونه مطرح کردیم و منتظر جوابیم که قصد شوهر دادن دخترشونو دارن یا نه ...
در مورد تحصیلات هم باید بگم که با اینکه لیسانس دارم ولی آدمای زیادی رو می شناسم با مدارک تحصیلی بالا ولی دریغ از یه ذره شعور و اخلاق .
به نظر من صبر کن ببین نظرشون چیه در مورد خواستگاری . اگه بله بود که فبها .... اگه نه بود ، عجله نکن . چند هفته ای رو صبر کن بعد دوباره از طریقی دیگه اقدام کن . شاید اینبار نظرشون عوض بشه . معمولا دختردارا یه کم نازو می کنن . ولی بعد از اون اگه جوابشون بازم خیر بود دیگه اصرار نکنین ، باعث میشه اونا تو رو در واسی گیر کنن و از این حرفا .
من خودم الان اگه جواب نه بشنوم تو همین چند روزه واقعا برام سخت میشه . و نمی تونم مورد دیگه ای رو در نظر بگیرم ، ولی از همون اول این احتمال نه شنیدن رو برای خودم دارم که این سختی برام کمتر بشه . چیزی که هست دختر خوب با خانواده خوب . فقط نیاز به تحقیق و جستجوی کافی داره
ایشالله که اگه صلاح و مصلحتت باشه ، از همین مورد بله رو می گیری
خوشبخت باشی
شخصیت نمیاره ولی تو جمعی که همه پدارشون دانشگاه رفته هستن،احساس حقارت می کنه.
در مورد خودتم دانشگاه هیچ منافاتی با میوه فروشی نداره.دکترا و اخلاق هیچ ارتباطی با هم ندارن.
می تونی دکترا تحصیلات و اخلاق با هم داشته باشی،می تونی هیچکدومو نداشته باشی.این دوتا
هیچ ارتباطی با هم ندارن.جوری حرف می زنی انگار هرکی صعود تحصیلی کرده،سقوط اخلاقی می کنه.
دختراهم که برای شوهر دانشگاه می رن،هدفشون دیده شدنه،با کنجه خونه نشستن،خاستگار دم در
سبز نمی شه.
از کجا معلوم که جواب ردی که دادن به خاطر عدم دانشگاه نرفتنت نباشه؟
من نمیخوام بحث راه بندازم آقای فرهنگ هر کس نظر و عقیده ای داره عزیز جون.شما هم به خودتون نگیرین تا آدم یه حرفی میزنه.هرکس هم صعود تحصیلی کرده صقوط اخلاقی نکرده من نگفتم! داماد خودمون استاد دانشگاه هستند اما اصلا نظرات شما رو ندارن! من دیگه جوابتون و نمیدم.بقیه هم از من خورده نگیرند. در مورد جواب رد شنیدن من هم اگر اتفاقا رد کرده باشن واسه اینکه تحصیلات ندارم پای خودشونه.چون به نظرم یک انسان سالم هر وقت که بتونه و انگیزه ای براش داشته باشه میتونه تحصیلات و با خودش بیاره.البته تحصیلات از نظر من بازم مدرک دانشگاه نیست و از نظرم میزان مطالعه ی یک شخص در روزمره چه بسا از تحصیلاتی که امروزه فقط شده شب امتحان حفظ کردن و فرداش بیست گرفتن و یه ماه دیگه همه چیز و فراموش کردن درجه ی بالاتری برام داره. در ضمن این لفظ میوه فروشی که شما فرمودید فکر میکنم درست نبود.مهم نون حلالیه که آدم برا زن و بچش در میاره حالا چه صفور باشه چه استاد دانشگاه. پولی که هر دو درمیارند حلاله و ارزشش برای من برابر. (صفور درسته در یک اجتماع بخاطر نگاه نادرست بعضی از آدما جایگاه خوبی نداره ولی برا خدا که اصل کاریه خیلی جایگاه خوبیه اتفاقا.استاد دانشگاه هم که این همه حدیث داریم برای منزلتش پیش خدا)
حالا به نظرم اگر من انقدر نادرست فرزندم و تربیت کرده باشم و براش یه دوست نباشم ایراد از منه که محاسن پدرش رو با بقیه مقایسه میکنه و بقیه چیزا جلو چشمش بی ارزشه.(بازم بی احترامی به شخص نیست هدفم)
شایان جان منم برای شما آرزوی خوشبختی میکنم و بهترینهارو همونطور که برا خودم میخوام بهتر تر تر تر از آرزوهای خودم و برای شما از خداوند میخوام.دردمون یکیه شایان جان. البته درد نیست صبوری لازمه یکم سخته.مرسی از راهنماییات.
دیشبم دوباره مادرم تماس گرفتند و مادر دختر خانوم از زبان پدر دختر خانوم گفتند که به هیچ عنوان راضی به ازدواج دخترشون نمیشن.خب این منو دیگه بیخیال کرد تا حدودی ولی بازم مادرم میگه بزار یکاری کنیم بفهمیم مزه ی دهن خود دختر خانوم چیه تا باز بدونیم چیکار کنیم.خدایا شکرت من این مادر و نداشتم تا حالا مرده بودم از غصه.همه ی مادرای مهربون و برا فرزندشون نگه دار.
دختره معلومه مزه دهنش چیه دیگه آخه:227:
شما باید رو خانواده کار کنی احتمالا از اون دخترایی هم باشه که میگه هر چی بابا مامانم بگن خخخخخخخ
یکی دو هفته دیگه یه تماس بگیر اگه اوکی شد که مبارکه اگرم نه اصلا مهم نیست چیزی که زیاده دختر