RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
دوست خوبم من تا الان اینا رو نمی دونستم
واسه همین گفتم ناز کردنه
اما بذار بت یه تجربه شخصی رو بگم
من برادرم که ازدواج کرد
هیچ مشکلی با عروسمون با خانوادش نداشتیم
اما طی چند ماه شرایط مهمانی دادن هم نداشتیم
یا بابام سفر بود یا مامانم مریض بود و .............
خلاصه عروسمون کلی به برادرم غر می زد که چرا مارو دعوت نمی کنید
با اینکه خودش این مسائل می دید
با این حال تنها چیزی که عایدش شد ناراحتی برادرم بود
چون مامانم بدون غرض نمی تونست دعوتشون کنه
حالا هم به شما می گم
به خاطر شوهرت بگذر
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
من اونا رو خیلی درک کردم از لحاظ مالی .اینکه نداشتن و ...( البته نداشتنشونم الکی بود. اونا کادوی سر عقد به من ندادن، نه پدر شوهرم نه خواهر شوهرم چون گفتن نداریم ولی مادر شوهرم دقیقا یک روز قبل عقد ما رفت گوشی موبایلشو عوض کرد به مبلغ 350000 تومان!!!ولی پدر من به من 2 تاسکه تمام و 2 تا نیم از طرف خواهربرادرم داد. 2 میلیون از پول پیش این خونه روهم بهمون کمک کرد.) اونا هیچ کاری برای من نکردن ولی خانواده من سنگ تموم گذاشتن. البته برای من مهم نبود . من هیچ وقت به پول تو زندگیم خیلی اهمیت ندادم. پدرم همیشه می گفت : چقدر خرج کنن مهم نیست چقدر احترام بذارن و شعور داشته باشن مهمه .
متاسفانه مادی که نکردن هیچ معنوی هم نکردن. من الان از خانواده همسرم ناراحت نیستم . از همسرم ناراحتم . اینکه چرا درک بیشتری نداره ؟ خودشم می دونه خانوادش خیلی بد کردن . اینو بارها گفته ولی چه فایده ؟ برای من تو عمل نشون بده مهمه ...
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام عزیزم
خودتو به خاطر این چیزها ناراحت نکن
باید به خودت بقبولونی که اونها رو نمیتونی تغییر بدی
به خاطر چیزی ناراحت باش که دست توه و میتونستی تغییرش بدی
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
دوست عزیز خانم نازنین غ
تقریباً همه پستاتو خوندم . آخرین جملات پست آخرت این بود:
من الان از خانواده همسرم ناراحت نیستم . از همسرم ناراحتم . اینکه چرا درک بیشتری نداره ؟ خودشم می دونه خانوادش خیلی بد کردن . اینو بارها گفته ولی چه فایده ؟ برای من تو عمل نشون بده مهمه ...
بخاطر اینکه الان از خانواده همسرت ناراحت نیستی واقعاً خوشحالم؛ بهترین حس ممکنو داری. بهت تبریک میگم . امیدوارم این حس ارزشمندتو حفظ کنی.
واقعیت اینه که تو درجاتی از حمایت همسرتو دااااری ولی از اونجایی که بشر کمال گراست!
{اگه با یه پرس جوجه سیر نمیشی خوب برای دریافت پرس بعدی باید حتماً بگی که یه پرس دیگه دقیقاً با چه خصوصیاتی میخوای! اگه فقط بگی سیر نشدم، به دلایل بسیاری شاید هیچ وقت غذای دیگه ای در کار نباشه.
یا اگه جوجه دوست نداری و کوبیده میخوای باید حتماً این تفاوتو گوشزد کنی. اونم نه با گفتن اینکه من جوجه دوست ندارم . نتیجه تکرار این جملت اینه که همیشه برخلاف میلت اتفاقاً غذات جوجه باشه ! }
توجهتو به داستان راز چراغ جادو ( قانون جاذبه) و مباحثی که تو این حوزه روایت شده جلب میکنم.(برای مثال سینما ماوراء از شبکه 4 برنامه هایی از این دست پخش کرده.)
دلی شاد و لبی پرخنده برات آرزو میکنم.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام . مرسی از راهنمایی هاتون. بچه ها من اون روز که حالم بد بود شب رفتم خونه همون دوست صمیمی ام . شب هم همون جا موندم و صبح رفتم سرکار. ولی دعوای بدی با امین کردم . چهارشنبه ظهر اومد خونمون و کلی ازم عذرخواهی کرد. گفت که سوء تفاهم پیش اومده و اون اصلا متوجه ناراحتی من نبوده و خودشم تو مخمصه گیر کرده بود . همون شب باز هم رفتیم خونه دوست من تا صبح بازی کردیم و مذدور هم بودیم . خیلی خوش گذشت . جاتون خالی ( حالا هی خواهرشوهرمم هر یک ساعت زنگ می زد رو موبالی ما که کجائید !!! نه من جواب دادم نه امین . فقط اخر شب یکبار جوابشو داد گفت بیرونیم ولی توصیح نداد کجا ! ) 5 شنبه ظهر دوباره زنگ زد که خاله امشب دعوتمون کرده کی می رسید؟!
بچه ها من دست خودم نبود ولی خیلی یکهو عصبانی شدم. اینا اصلا انگار نمی تونن 2 روز ارامش منو ببینن . منم براش اس ام اس دادم من الان منتظر شنیدن دعوت خودت یا مادرت بودم نه خالت ! زدم دیگه به حرفات اعتماد نمی کنم تو به من یک چیزای دیگه گفته بودی و...
زنگ زدبه امین و کلی با اون دعوا کرد . من از اتاق اومدم بیرون چون نمی خواستم حرفاشونو بشنوم و باز هم اعصابم رو خراب کنم. فقط دیدم که روموبالی همسرم اس ام اس داد : امین حیف شدی . منم بلافاصله به روش آورم و اس ام اس دادم تو راست می گی برادرت حیف شد. مرسی خواهر خوبم!!!
دیگه هیچی نگفت چون فهمید که من می دونم زیرآبی می ره و دو بهم زنه . می دونید دوستان دیگه نمی تونستم خودمو بزنم به کوچه علی چپ. خستم کرده بودن. اونم مثل اینکه پشت تلفن به من توهین کرده بوده و نمی دونم امین چی بهش گفته بود که رو موبایلش اس ام اس معذرت خواهی فرستاد.
منم وقتی اومدیم خونه مادرم زنگ زدیم به خالش و من بهانه آوردم و عذر خواهی کردم که نرفتیم. بعد هم کلی با امین صحبت کردم. احساسمو گفتم که قتی بی توجهی می کنه من چقدر فکرهای منفی می یاد تو ذهنم و... امین هم از من بابت مهربونی ها در واقع هر دو مرزهامون رو برای هم تعیین کردیم. این چندروزه که امین پیش من بوده دوباره جو ارومه و هیچ اتفاقی نیوفتاده . برام دعا کنید .
ولی اینا رو نوشتم هم تو جریان بذارمتون و هم یک تجربه شخصی رو که کردم براتون رو بگم . من به این نتیجه رسیدم درعین حال که باید که به همسر و خانواده امون احترام بذاریم و مثل خانواده خودمون دوستشون داشته باشیم یک جاهایی هم از حق خودمون فاع کنیم و تعادل را رعایت کنیم . اگر بتونیم مرزهامون رو مشخص کنیم و احتراممون رو خودمون برای خودمون بخریم و به وقتش از حقمون دفاع کنیم دیگران هم این موضوع رو یاد خواهند گرفت .
در کل اگه باز هم نظری دارین که می تونیین منو راهنمایی کنید خوشحال می شوم بشنوم. دوستتون دارم . برام دعا کنید
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام نازنین غ:72::72:
این خوبه که تصمیم گرفتی شیوه زندگیتو بهتر کنی . انسان باید سیاست درست زندگی کردن داشته باشد .هیچ کس در زندگی حق نداره به کسی ظلم کنه و همین طور حق نداره اجازه بده کسی بهش ظلم کنه . وقتی کسی ازدواج می کنه باید بدونه چطوری باید با خانواده همسر ارتباط داشته باشه . محبت داشته باشه به موقع صحبت کنه و به موقع هم سکوت کنه و به موقع هم به مسالمت آمیزترین صورت از حق خودش دفاع کنه و اینها همه یعنی سیاست زندگی. اما یک قانون کلی وجود داره و اون اینه که همیشه خوبی بر بدی پیروزه . هیچ سلاحی به اندازه محبت انسان را به مقصود نمی رسونه . ممکنه کسی به ما بدی کنه و ما هم با بدی جوابش رو بدیم اما اگر با خودمون فکر کنیم می بینیم که بدی اولین اثر منفی اش را روی انجام دهنده اون می ذاره قبل از اینکه
بخواد رو طرف مقابلش اثر بذاره.
نازنین جان اگر تو بخواهی مثلا با مادر شوهرت آن جور رفتار کنی که او با تو رفتار می کند یعنی اینکه تو از او تاثیر گرفته ای در حالی که می دانی این نوع رفتار درست نیست .
زیر بار ظلم نرو خوب باش و خوبی کن و از کار بد تاثیر نگیر . همه ما در زندگی مواقعی اینگونه امتحان می شویم ان شا الله همه سربلند بیرون بیاییم .
برایت آرزوی زندگی شاد و آرام و سالم می کنم .:43::72:
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
salam
az tarafe mard inke famile khodesh ro be duste shoma tarjih bede ba inke 2rost nist vali tabieeye.behtare ke tu ye mogheiiate khub beshinin manteghi narahatituno barash tozih bedin.marda mamulan un tajzie v tahlil haee ke ma zanha mikonim rajebe ertebet v ahamiat be nazare hamdige v...ro nemikonan.yani age un mehmunie famile khodesho ghabul karde v be mehmunie duste shoma na gofte manish in nist ke kamelan az ghasd in karo karde.barash narahatituno tozih bedin.mibinin ke axare mavaghe aslan motevajeh dalile aslie narahatitun nashode.vase hamin ham vaghti shekayat mikonin mige cheghad ghor mizani!
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام . مرسی از راهنمایی هاتون.:43:
دوستان حق با شماست . من حساس شدم ولی دست خودم نیست. از چهارشنبه هفته پیش تا امروز صبح امین خونه ما بود. امروز فردا قراره بره خونه خودشون. اگه بدونیند من دیشب چقدر گریه کردم. مثل این احمق ها:302:
فکر اینکه دو روز پیش من نیست وحشتناکه . دیشب امین حسابی ناراحت شده بود. هر چی می اومد طرف من من بیشتر تو خودم جمع می شدم وگریه می کردم:302::302:
دست خودم نبود . از این ناراحت نیستم که چرا داره می ره خونشون ( چون الان نسبت به اونا خشمی ندارم . بهشون تونستم بفهمونم هر چیزی حدی داره و حدودشون رو باید رعایت کنند) ولی از این ناراحتم که پیش من نیست. حتی بهش گفتم برو مامان اینا رو ببین ولی شب دوباره بیا. ولی قبول نکرد و می گه اوضاع بد می شه باید بروم.
صبح به زور بلند شدم و راهیش کردم بره. توی راه که می اومدم شرکت تصمیم گرفتم کاری به کارش نداشته باشم ولی ...
خیلی سخته . کاش هیچ خانواده ای و وابستگی ای نداشت. می دونم دارم اشتباه می کنم . برام دعا کنید:203:
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام. خوبین ؟
دوستان بالاخره اتفاقی که نباید می افتاد افتاد. من با خواهرشوهرم یک دعوای مفصل کردم و کاملا روابط قطع شد. نمی تونم بگم ناراحتم ولی خوشحالم نیستم.
همسرم سکوت کرده و هیچی نمی گی. روابطمون خوبه ولی ...
کاش خانواده همسرم انقدر اذیت نمی کردن و یا ای کاش من به موقع حرفامو می زدم که نخواهد یکهو جمع بشه و بیرون بریزم .
به نظر شما چه کار کنم ؟ به همسرم گفتم دیگه در موردشون فعلا حتی یک کلمه هم با من حرف نزنه . اونم قبول کرده . ولی آخرش چی ؟؟؟
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام
می بخشید که من رک حرف می زنم ولی به نظرم شما با دست خودتون دارین زندگیتونو نابود می کنین
مگه نگفتین که خودتون اول ازدواج به شوهرتون گفتین من هیچی نمی خوام پس چرا انقدر زود یادتون رفت قولتون
عزیزم یه سری تو تالاربزن تازه می فهمی کادوی سر عقدو خرج و دعوت کردن و این چیزا پیش پا افتاده ترین مشکلاتیه که میشه داشت
خواهره خوبم چرا دوست داری با جنگ زندگی کنی مطمئن باش یه روزی خسته می شی یه روزی همسرتم بهت می گه خسته شده اون موقع دیگه اگرم بخوای جبران کنی
نمی تونی یادت باشه امین همیشه طرف تو نمی مونه اگه ازتو و غرغرها و دعواها خسته بشه بر می گرده
اون موقع برگردوندنش به مراتب سخت تر از گذشتیه که الان می تونین بکنین