-
سلام عزیزان
پوینده جان من هیچوقت شوهرمو بر علیه مادرش تحریک نمیکنم شاید بعد زایمانم ازشون بدگویی کردم ولی دیدم اصلا فایده ایی نداره.بیشتر به خانواده اش وابسته میشه منم دیگه یواش یواش کمش کردم الانم تا باهم در مورد این چیزا حرف نزنیم خوبه ولی اگه حرفی بزنیم شروع میکنه زنا اینجورین نا شکرن کلا حقو میده به خودشون و در کل همشون ایجورن فکر میکنن بهترین خانواده روی زمینن.من خودمم پسر خاله امو دوست داشتم ولی بنا به دلیلی نشد ازدواج کنیم با شوهرم هم. ازدواج مصلحتیو از طریق خانواده کردیم یعنی من قبلش اصلا هیچ علاقه ایی بهش نداشتم حتی موقع عقدمون ولی بنا به خواسته خانواده ام باهاش ازدواج کردم ولی الان که رفتارشو میبینم پشیمون میشم و ناخودآگاه فکرم میره پیش پسر خالم ولی سعی میکنم بهش فکر نکنم اون هنوز ازدواج نکرده فکر میکنم اگه ازدواج کنه من حالم بد میشه.حالا بگین من چیکار کنم؟
-
سلام
عزیزم دقت کن نه تنها ناراحتیت از شوهرت فکرتو سمت پسرخالت میبره بلکه خود فکر پسرخالت میتونه باعث کم تحملی دربرابر رفتارای شوهرت بشه. عزیزم خودت حتما تاپیکای بقیه ی اعضا رو خوندی. ببین مشکلاتشون خیلی زجرآورتر از مال منو توئه....صورت مسئله رو پاک نکن. هرچی قسمت بوده اتفاق افتاده نه؟....ببین عزیزم منم با شوهرم هیچ آشنایی نداشتیم و بصورت سنتی با معرفی توسط امادمون و طی یه خواستگاری معمولی وارد جریان زندگی شدیم. مسلما شوهرم خصوصیاتی داره که من دوس ندارم و مشکلاتی هم داریم. تا جایی که گاهی به خودم میگفتم چرا من عاشق کسی نشدم... چرا کسی عاشقم نشد تا از این راه ازدواج میکردیم. اما نه عزیزم ...زیاد مهم نیست چطور باهم زیر یه سقف اومدید . ما توی برقراری ارتباط مشکل داریم. با همه هم به مشکل برمیخوریم حتی با کسی که از طریق عشق و این حرفا ازدواج کرده باشیم . آدمیزاده دیگه . عیب و ایراد تو همه هست. من رفتارم عیب و ایراد داره تو هم داری...شوهرامون هم همینطور و صد البته پسر خالت هم مستثنا نیس اونم خوبیای خودشو داره و عیوب خودشو. هرچند الان شاید اونا رو نبینی.
اصولا آدم به چیزی که ازش منع بشه حریص میشه....نه بخاطر اینکه اون چیز واقعا بهترینه. عزیزم فکر کردن به پسرخالت انرژیت برای بهتر کردن زندگیتو تحلیل میبره. توجهت به همین زندگیت باشه و برای پسرخالت آرزوی خوشبختی کن. از خدا بخواه دره رحمتشو بروت باز کنه. نه اینکه الان بستس نه . از خدا عشقو طلب کن. مشکلت حل شدنیه اگه روش تمرکز کنی. امیدوارم موفق بشی....
-
بنظر من راه حل شما صحبت کردن با شوهرتون هست.وقتی میرید به خونه پدر شوهرتون باهاش صبحت کنید که چرا اینطوری میکنه ببینید دلیلش چیه..ببینید اینطور مشکلات هرگز تحت هیچ شرایطی با دعوا حل نمیشه هرگز سعی نکنید با دعوا و جیغو داد حلش کنید. همیشه سعی کنید با محبت و عشق اینطور مشکلاتو بیان کنید و 99/99 % اوقات حل میشه..
-
سلام
من هیچوقت مشکلمو با جیغو داد حل نمیکنم با شوهرم هم صحبت کردم میگه من تو خونه خودمون در اختیار توام. ولی تو شهرستان در اختیار اونام ولی تو خونه خودمون هم همش سر کاره و تو شهرستان هم منم دوست دارم وقتی میرم جایی اونم همرام باشه میگم منکه با کار کردن تو مشکلی ندارم کار کن ولی یکم هم به ما توجه کن ولی میگه تو میخوای منو از خانواده ام جدا کنی همش ترس اینو داده که مبادا من اونو از خانواده اش جدا کنم شاید سهم من از زندگی فقط حسرت بوده
- - - Updated - - -
من هیچوقت مشکلمو با جیغو داد حل نمیکنم با شوهرم هم صحبت کردم میگه من تو خونه خودمون در اختیار توام. ولی تو شهرستان در اختیار اونام ولی تو خونه خودمون هم همش سر کاره و تو شهرستان هم منم دوست دارم وقتی میرم جایی اونم همرام باشه میگم منکه با کار کردن تو مشکلی ندارم کار کن ولی یکم هم به ما توجه کن ولی میگه تو میخوای منو از خانواده ام جدا کنی همش ترس اینو داده که مبادا من اونو از خانواده اش جدا کنم شاید سهم من از زندگی فقط حسرت بوده
-
:54:عممنون از تمام کسانی که به من کمک.کردن فکر کنم چون مشکل من حاد نبود زیاد راهنمایی نگرفتم بازم ممنون
- - - Updated - - -
:54:عممنون از تمام کسانی که به من کمک.کردن فکر کنم چون مشکل من حاد نبود زیاد راهنمایی نگرفتم بازم ممنون