فرشته اردیبهشت تشکر.مهستی جان ما اصلا مبل نداریم...بعدش هم همه ی اینا خرج داره که خانواده بهم نمیده.پول توجیبی که بهم میدن تا قرکن آخر حساب میکنن که خرج چی کردم!؟چه دلتون خوشه...
نمایش نسخه قابل چاپ
فرشته اردیبهشت تشکر.مهستی جان ما اصلا مبل نداریم...بعدش هم همه ی اینا خرج داره که خانواده بهم نمیده.پول توجیبی که بهم میدن تا قرکن آخر حساب میکنن که خرج چی کردم!؟چه دلتون خوشه...
سلام. منم مشکلات تو رو دارم ضربدر 100. خواستم همدردی کنم. ولی به نظر من تو هم باید یه کاری بکنی . نشین یه جا غصه بخور پاشو خودت یه کاری بکن. نمیدونم چیکار ولی حداقل میتونی خودت رنگ بخری و بزنی.
یه ذره عرضه نشون بده.
پول بگیر بگو میخوام رنگ بخرم. همین!!!
رنگ زدن بلد شدن نمیخواد یه قوطی رنگ بگیر با یه تینر البته من خودم بنزین استفاده میکنم چون سریع میپره و رنگ خشک میشه. فکر کنم با 10 تومن کارت راه بیفته. یه چرتکه هم بگیر رنگت سعی کن روغنی باشه مخصوص دیوار تا بعدا رو لباس نماله. لازم نیست کل خونه رو رنگ کنی فقط جلو چشمو رنگ کن. یعنی مثلا کنار در و اینا که خیلی سیاه شده.... . اگه نردبون واسه سقف ندارین ولش کن یا اگه پول داری از اون قلتک ها واسه سقف بگیر . اگه گچ کاری دیوار های خونه تون ریخته باشه هم کاری نداره یه سر برو یه مصالح فروشی گچ بخر بیار . فک کنم تو نایلونم میدن. سه کیلو داشته باشی بسه اونم بخاطر اینکه بلد نیستی میگم. یه کاردک هم بخر. یا از همسایه ای چیزی قرض بگیر. فکر کن داری رو کاغذ نقاشی میکنی.
البته یه سری خمیرهای مخصوص هست که استفاده میکنن من چون خودم استفاده نکردم یعنی گرون بود نخریدم. کاردک هم ارزونه.
این کار اصلا مردونه نیست ما خودمون هر سال خونه مونو قبل عید با آبجیم رنگ میکنیم . واسه پنجره ها و درها هم رنگ روغنی بگیر بزن.
من یه پارچه پرده ای ارزون گرفتم چرخ خیاطی نداریم با سنجاق قفلی بهش شکل دادمو تا جایی که تونستم دستی دوختم و آویزون کردیم. خیلی قشنگ شده البته از جلو کسی بره پشتشو نگاه کنه حسابی آبروریزی میشه.
من بی سلیقه ترین دختر دنیام مطمئنم تو خودت وضعت خیلی بهتر از منه. از لحاظ مالی هم که خوبید!!! باز خدا رو شکر کن مادرت سالمه من مادرمم مریضه!!! پولم نداریم ماهی تقریبا 150 هزار تومن پول قرصاشه. خدا رو شکر حداقل یارانه میدن میدیم پول قرص مامانم.
مامان بابای تو فقط پیرن و حداقل بابت چیزی که میخوای فحشت میدن کتک که نمیخوری مثل من!!!
پاشو دیگه غصه نخور.
دیروز تو اخبار یه دختره رو نشون میداد 120 میلیون تومن جهیزیه خریده بود به تعداد سال تولدش سکه مهریه انداخته بود و خرج تالارش یه میلیارد بود بعد داشت واسه لباس عروسش پارچه ی متری 5 میلیون میخرید.
اونقدر غصه خوردم. کاش میشد فقط یه میلیون از اون پول مال من بود کل خونه مونو باهاش عوض میکردم. ناراحتی و غصه هامم تموم میشد.
خدایا من چه گناهی کردم؟
یلدا اگر نمی تونی شرایط خونه را تغییر بدی (با توجه به سن والدینت و توصیفاتی که کردی ظاهرا امکانش کمه)،
بهتره روی خودت و امکاناتی که داری کار کنی.
از این فکرها کلا خارج شو. روش تمرکز نکن که پژمرده و افسرده ات کنه.
تمرکز کن روی خوب لباس پوشیدنت، شاد و سرحال بودنت، کلاسهای مختلف رفتن و کتاب خوندن و بالا بردن توانمندیهات
طوری که وقتی کسی برای خواستگاری می آد اینقدر جذب قدرت و شادابی تو بشه، که نقش در و دیوار خونه، توی تصمیم گیریش کمتر بشه.
درست می گی، ظاهر خونه و زندگی برای اکثر خواستگارها مهم هست.
حتی برای خودشون هم مهم نباشه، می خوان چند تا فامیلشون را برای نامزدی و عقد بیارن تو اون خونه و ملاحظه می کنند.
خیلی کم پیدا می شه کسی که بخواد بگه اصلا مهم نیست. مگر این که خودشون هم در همون شرایط باشند.
اما هستند پسرهایی که اونا هم شرایط تو را دارند و پدر و مادرشون خونه را تغییر نمی دن.
ممکنه یکی از همون پسرهای خوب، خواستگار یلدای خوب باشه :72:
اگر خواهر و برادر متاهل داری که کاری از دستشون برمی آد ازشون کمک بخواه.
اگر خواستگار خوبی داشتی که حس کردی مشکل می تونه مثلا مراسم نامزدی باشه، می تونی بگید که چون جای کافی ندارید،
مراسم خونه برادرت برگزار می شه (تا اونها از فامیل خیالشون راحت بشه)
و خیلی راههای موقت و کوچیک هست.
اما اصل موضوع را راحت نمی تونی عوض کنی.
- - - Updated - - -
یلدا اگر نمی تونی شرایط خونه را تغییر بدی (با توجه به سن والدینت و توصیفاتی که کردی ظاهرا امکانش کمه)،
بهتره روی خودت و امکاناتی که داری کار کنی.
از این فکرها کلا خارج شو. روش تمرکز نکن که پژمرده و افسرده ات کنه.
تمرکز کن روی خوب لباس پوشیدنت، شاد و سرحال بودنت، کلاسهای مختلف رفتن و کتاب خوندن و بالا بردن توانمندیهات
طوری که وقتی کسی برای خواستگاری می آد اینقدر جذب قدرت و شادابی تو بشه، که نقش در و دیوار خونه، توی تصمیم گیریش کمتر بشه.
درست می گی، ظاهر خونه و زندگی برای اکثر خواستگارها مهم هست.
حتی برای خودشون هم مهم نباشه، می خوان چند تا فامیلشون را برای نامزدی و عقد بیارن تو اون خونه و ملاحظه می کنند.
خیلی کم پیدا می شه کسی که بخواد بگه اصلا مهم نیست. مگر این که خودشون هم در همون شرایط باشند.
اما هستند پسرهایی که اونا هم شرایط تو را دارند و پدر و مادرشون خونه را تغییر نمی دن.
ممکنه یکی از همون پسرهای خوب، خواستگار یلدای خوب باشه :72:
اگر خواهر و برادر متاهل داری که کاری از دستشون برمی آد ازشون کمک بخواه.
اگر خواستگار خوبی داشتی که حس کردی مشکل می تونه مثلا مراسم نامزدی باشه، می تونی بگید که چون جای کافی ندارید،
مراسم خونه برادرت برگزار می شه (تا اونها از فامیل خیالشون راحت بشه)
و خیلی راههای موقت و کوچیک هست.
اما اصل موضوع را راحت نمی تونی عوض کنی.
ببین هستن ادمهایی که وضعیت مشابهی تو خانواده دارن و اگه پدر مادر بالای چهل پنجاه سال هم باشن تقریبا هیچکاریشون نمیشه کرد ،چون اینجور ادمها هر روز ازلحاظ فکری وعقیدتی بدترمیشن متاسفانه ،بخصوص اگه محیط تقوقیتشون هم بکنه
ولی من دوتا پیشنهاد دارم واست
!)بیشتر سعی کن به خودت برسی، البته منظورم ظاهرت نیست ها،شخصیتت ،اخلاقیاتت ، توانایی هات و فشاری که روی خودت میاری برای تغییر اونها رو از خودت برداری چون شاید نشه کاریش کرد
2)از دوست اشنا یا فامیلی که بهش اعتماد داری بخواه بهشون صحبت کنه و بگه یکم ظاهر برسن گو اگه نشد بیشتر احتمال بده نمیشه و به تقوویت خودت برسی بهتره
بازم تشکر از دوستای گلی که جواب دادن...فعلا که کنکور دادم و امید دارم انشالله قبول بشم.از نظر اخلاقی هم دختر خوب و جذابی هستم.هرحا میرم منو دوست دارن و یه جورایی جذبم میشن.چون خیلی مهربونم.و خنده رو...تعریف از خود نبودا.اینارو کانل حس کردم که میگم.منم مامانم مریضه خانم حاجلو.اصلا من از خدام بود مامانم سالم باشه تا 10سال دیگه هم ازدواج نکنم و با خیال راحت درسم رو بخونم ولی خب همش ترس از دست دادن مادر و تنها شدن رو دارم.البته مادرم به اندازه مادر شما شاید مریض نباشه ولی خب قندخون و چربی و فشار و ناراحتی قلبی و پوکی استخوان داره.راه رفتن براش سخت شده...شیداجان عزیزم حرفات خیلی آرومم کرد...امیدی توی دلم هست که میگه بالاخره همه اینا درست میشه.میخوام خودم با بابام صحبت کنم.قشنگ براش توضیح بدم که اگه یکی اومد واسه خواستگاری خجالت نکشم.باور کنید مهمون اومدن و خواستگار اومدن برام شده کابوسی بزرگ.ولی خب هرکی یه مشکلی داره.اصلا خداروشکر که مشکل من اینه.میتونست خیلی بدتر باشه.راضیم به رضاش!....
خانم حاجلو شما ماشالله خیلی زرنگید که.من آخه تنهایی چجوری رنگ کنم؟
یه دوست داشتم باهاش در مورد مریضی مامانم صحبت میکردیم کلی ناراحت بودم گفت همه ی مادرا مریضن اگه دیدی مادری مریض نیست بدون مادر نیست!!!:311:نقل قول:
منم مامانم مریضه خانم حاجلو.اصلا من از خدام بود مامانم سالم باشه تا 10سال دیگه هم ازدواج نکنم و با خیال راحت درسم رو بخونم ولی خب همش ترس از دست دادن مادر و تنها شدن رو دارم .
بابت مریضی مادرت ناراحت نباش. خدا رو شکر طوریش نیست. قند خون و فشار و خون و چربی خون و پوکی استخوان که پایه ی ثابت مریضی مادراست:58: . خودتو ناراحت نکن.
عزیزم عمر دست خداست. از کجا میدونی خودت تا کی زنده ای که داری غصه ی مادرتو میخوری؟ ببخشید رک گفتم و خدایی ناکرده نگفتم ولی این حرفیه که به خودم میزنم.
نمیدونم تا حالا بچه تازه به دنیا اومده دیدی یا نه. اونقدر ضعیفه که حتی آدم جرات نمیکنه بهش دست بزنه. ولی خدا قدرتی تو این بچه گذاشته که مایه ی تعجبه. حالا این بچه اس مادرت
یه مادره!!! خیلی قوی تر از این حرفاس.
مادر تو یه زن رشید و قویه. اونقدر قوی بوده که تو رو به دنیا آورده. نگاش نکن این جوریه توانایی هاش خیلی زیاده. تو فقط داری مریضی شو می بینی ولی توانایی هاشو نمیبینی.
یلدا جان این که نگران مادرتی خیلی طبیعیه و باید کمکش کنی ولی این جمله ای که گفتی اگه مادرت سالم بود درس میخوندی یا ازدواج نمیکردی یکم به نظرم مشکل داره.
به نظرت این یه بهانه برای ناراحت کردن خودت نیست؟ یا توجیه کارت؟ یه حرف استرس زا؟
درست رو بخون با تمام انرژی و دنبال در آمد باش و خودت زندگی تو بساز نترس ازدواجم میکنی. مثل مادرت که زندگی ساز شده جوری زندگی کن که بهت افتخار کنه.
پدر و مادر من هم پیرن و باور کن حتی سر غذا با هم دعوا میکنیم. چون اونا غذا های قدیمی و سنتی دوست دارن و ما بچه ها غذا های جدید. همیشه سر اینکه شام یا ناهار چی بخوریم
توخونه دعوا میشه چه برسه به اینکه اونا به فکر خونه باشن!!!
خوب خانوووووم می بینم که از الان غر زدنو شروع کردی :311:. تنبل بازی در نیار پاشو ،پاشو ببینم.نقل قول:
خانم حاجلو شما ماشالله خیلی زرنگید که.من آخه تنهایی چجوری رنگ کنم؟
از این به بعد داری میری یه جایی خوب نگاه کن ببین خونه مردم چه شکلیه و یاد بگیر چون ممکنه واسه انتخاب رنگ خونه و تزیین خونه لازمت بشه.
اگه فک میکنی از پسش بر نمیای به بابات بگو البته منم مطمئنم اونم از پسش بر نمیاد:227:
فک کنم الان دیگه حسابی محتاج دعا شدی. واقعا امیدوارم تو این مبارزه ی سخخخخخت و نفس گیر پیش بابات کم نیاری و اشکتو در نیاره.:58: عیب نداره اگه گریه ام کردی ولی نا امید نشو.نقل قول:
میخوام خودم با بابام صحبت کنم.قشنگ براش توضیح بدم که اگه یکی اومد واسه خواستگاری خجالت نکشم
باید حرفتو به کرسی بشونی یکم باید رو قلق بابات کار کنی. قلق بابای من اینه که همیشه مخالفه تغییر تو خونه اس و حسابی سم پاشی میکنه که بشین سر جات. منم به حرفش گوش
نمیدم و خودم کارو شروع میکنم بابامم مجبوره با هام راه بیاد. فقط دعوا نکن باهاش سعی کن مهربون باشی و هر توطئه ای رو تو نطفه خفه کنی!!! .
امان از دست این مامان باباها که آدمو درک نمیکنن.
خوش بگذره.
راستی من مهندس عمرانم مثلاااا:18: