نمیدونم من اشتباه میکنم یا شما اشتباه حستونو شناختین.!
من احساس میکنم نوشته هاتون بیشتر از اینکه حرف حس دوست داشتن بزنه حرف از سایر.حس ها میزنه، مثله حس ترس از آینده، ترس از دست دادن، حسرت در آینده، ترس از پشیمونی، تنهایی، حس عذاب وجدان یا دین به گردن و...
اگه تو پست هاتون دقت کنین بیشتر حرف حسرته چون دختر خوبی بودن ( طبق گفته خودتون)
حرف از عذاب وحدان و دین به گردنه، چون فکر میکنین همچنان بهتون علاقه مند هستن.
نقل قول:
حسرت آیندس.و مسئله بعد اون حقیه که اون به گردنم داره.وظیفه ایه که علاقه ی اون به من روی دوشمه
نقل قول:
ولی مشکل اینجاست که میدونم اونم دوستم داره(البته تا یک سال پیش که اینطور بود)
نقل قول:
روزی نیست که به یادش نباشم.چون فوق العاااااااااده دختر خوبی بود.
جالبه اگه دقت کنین شما میگین سال گذشته سرتون خیلی شلوغ به درس بوده، ببینین چه زمانی تاپیک و زدین، درست تابستون ،تو ماه مبارک، درست زمانی که امتحانات اکثر دانشگاه ها تموم شده، و درس ها به اتمام رسیده، اکثرا بخاطر ماه مبارک و روزه و گرمی هوا وقتشونو تو خونه میگذرونن.و بیکارتر هستن نسبت به سایر زمان ها.
یا به ساعت پستاتون نگا کنین، 1یا 2 نصفه شب!!!!
زمانی که بیکار و تنها بودین و احتمالا خوابتون نمیبرده!!
بنظر من بیشتر از اینکه حس دوست داشتن اذیتتون کرده باشه حس تنهایی و عادت به این دختر اذیتتون کرده!
شما زمان هایی که سرتون شلوغ بوده به یاد این دختر نبودین و نیستین، درست وقتی بیکار میشین خاطر این دختر میاد به ذهنتون!
حتی خودتون هم اینو گفتین
نقل قول:
اما در هر لحظه ای که تنها میشدم یادش تو ذهنم میومد.
حالا یک سوال! احتمالا زمانی که با این دختر بودین هم، همین رویه و پیش نگرفته بودین؟
یعنی زمان هایی که سرتون شلوغ بوده فراموشش میکردین، یا اگه خودش به یادتون میبود پسش میزدین و هروقت خودتون خواستین و تنها بودین و وقتشو داشتین یادشون میکردین؟
اگه اینکارهارو کردین و بعدشم رهاشون کردین که به احتمال زیاد بعد از رفتنتون عاقلانه فکر کردن و سعی کردن فراموشتون کنن، چون این اسمش دوست داشتن نیست.(نمیدونم البته شایدم اسمش دوست داشتن باشه و تعبیر من متفاوت از شما باشه.)
اما من بیشتر فکر میکنم که شما چون تنها شدین و اولین بارتون هم بوده، و قبلا که وقت اضافه میاوردین صرف این خانوم میکردین و حالا ایشون نیستن و موندین این وقت اضافه رو صرف چه کسی بکنین، ,از روی تنهایی دلتنگ ایشون شدین.
البته ایشون هم گویا از نظرتون دختر خوبی بودن و بیشتر حسرت خوردین و دلتنگ شدین.و به اشتباه فکر کردین حس دوست داشتنتون زیاد شده.
نقل قول:
توی تاپیک اولم گفتم که بعد یکسال دارم بیشتر از قبل بهش علاقمند میشم.چون دارم خوبیاشو میبینم.قبلا که میدیدمش شاید بیشتر احساسی بوده و زیاد به معیارامو ... توجه نداشتم. اما الان که دیگه خیلی وقته ندیدمش و رفتار ها و حرف ها و برخورد هایی که ازش دیدم توی محیط ها و شرایط مختلف داره یادم میاد باعث میشه بهتر بفهمم که کی بود.
اگه اینایی که من گفتم درست باشه، که حتی اگه خانوادتون هم راضی بشن و شما دو نفر ازدواج هم کنین خیلی زود دوباره ازشون خسته میشین و رهاشون میکنین.
حالا فعلا که میگین خانواده راضی نمیشن و شروطی و تعیین کردن که زمانبره.
پس برای اینکه این حس ها کمتر اذیتتون کنه بنظرم بهتره سرتون شلوغتر کنین و هروقت بیادشون میوفتین سریعا اون محیط و ترک کنین و برین پیش خانوادتون یا پیش دوستانوتون کلا تنها نباشین، نذارین فکرتون بره سمتش.
و ذهنتونو مشغول کنه.
اینطوری حتی اگه واقعا حرفای من نادرست باشه و حستون واقعا حس دوست داشتن باشه میتونین تحت کنترل بگیرنش و زمانی که انشالله رفتین خواستگاریشون اگه ایشون ازدواج کرده بودن یا دیگه نخواسته باشن شمارو انتخاب کنن شما آسیب کنتری میبینین. ( آخه من احساس میکنم شما فکر میکنین تمام مشکل فقط خانوادتونه، درصورتی که ممکنه ایشون بخاطر رها کردنشون دیگه اون حس و نسبت بهتون نداشته باشن و نخواین انتخابتون کنن.)
- - - Updated - - -
نقل قول:
man-bedoone-sahar عزیز. خیلی وقتا فکرم همین حرف و تجربه ی شماست. میترسم یه روز فقط حسرت بخورم. شما الان به اون زمان برگردی چکار میکنی؟ علت نرسیدن به علاقت چی بود و چکار باید میکردی که نکردی؟ ممنون میشم ار تجربت بیشتر بگی.
اینها هم پست های دیگتون که نشون میده بیشتر شما نگران این هستین که مبادا در آینده حسرت بخورین از اینکه با ایشون ازدواج نکردین.
نقل قول:
خانم salamati میشه از احساستون بعد از جدایی از اون شخص و نظرتون راجع بهش بگید.ممنون
یا این سوالی که میپرسین ، انگار بیشتر الان نگرانین که دختر مد نظر شما الان چکار میکنه؟ یا چه حس حالی داره!
یجور حس ترحم یا عذاب وجدان دارین.یا حس میکنین دینی به گردنتونه!
اگه فقط حساتون ایناست بهتره اون دختر و فراموش کنین چون اگه باهاشون ازدواج هم کنین به دوروز نمیکشه ایشون و دوباره رها میکنین .
نقل قول:
نه هنوز ازدواج نکرده.اون هم درسش زیاد بوده توی این یک سال و وقت این کارو نداشته و میدونم که نکرده.اگر ازدواج میکرد که شرایطم عوض میشد.
این دلیلتون اصلا قانع کننده نیست ، درس داشتن شاید دلیل خوبی برای خواستگاری نرفتن آقایون باشه و خانواده هم درک کنن.
اما برای خانوم ها دلیل قانع کننده ای از نظر اطرافیان یا خانواده نیست.
چون دختر خانوم براش خواستگار میاد اما آقا پسر هروقت خواست و وقتشو داشت میتونه بره خواستگاری.
و اصلا پذیرش خواستگار فقط دست خود دختر نیست! که بگه من درس دارم و فعلا نمیخوام ازدواج کنم.!
اگه دختری باشه که خواستگار زیاد داشته باشه نمیتونه همه رو رد کنه! دیر یا زود صدای خانوادش یا اطرافیان و فامیل در میاد! نمیتونه که هروز جواب همه رو بده.
من خودم چند ماه پیش هم درس زیاد داشتم یعنی اصلا کنکور داشتم ، دانشگاه و پروژه و... بعلاوه کلاس های متفرقه دوره ای رفته بودم که اونم آزمونی مثله کنکور داشت.همه این آزمونا افتاده بود همین امسال!
اینقد سرم شلوغ بود اما بازم خانواده این بهانه ها رو قبول نداشتن، چون اصلا خودشون هم نگران میشدن و حق هم دارن ، خانواده براش خوشبختی فرزندشون مهمه وقتی میبینن خواستگار داره و و بهانه ای نیست برای رد کردنشون خب اینکارو منطقی نمیدونن!
منم چون هم کار زیادی داشتم هم فعلا شرایط ازدواج و آشنایی و این برنامه هارو نداشتم خواسته بودم فعلا خواستگار راه ندن یادمه این آخریا که مامانم باهام زیاد همکاری میکردن و رد میکردن ، پدرم دلخور شدن و به مامانم میگفتن که نباید رد کنین مردم مسخره ما که نیستن ! بعدشم سوال پیش میاد که اصلا چرا رد میکنین مگه مشکلی داره!
برای همین بدونین که این حرفتون که درس زیاد داشته اصلا دلیل قانع کننده ای نیست، حالا اگه از یک طریق دیگه مطمعنین اون بحثش جداست اما این دلیلتون نمیتونه کافی باشه!و اینطوری خودتون و قانع نکنین چون خودتون هم میگین گویا یک ساله ندیدیدشون و نه خبری ازشون دارین.
ممکنه ایشون حتی تاحالا ازدواج کرده باشن اینجور حرفا برای دخترا ها دلیل حساب نمیشه بهانه حساب میشه!