-
پروردگارا به من و کاربرای این تالار بخصوص(بهار) صبر و تحمل و امید و روشنایی عنایت بفرما و آرامش را نصیب همه بگردان:72::72:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
وَالْعَصْرِ ﴿١﴾ إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢﴾ إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿٣﴾
-
عزیزم اینکه تمام راه حل هایی که میگه قبلش خودت بهش گفته بودی قبول نکرده تنها یک دلیل داره. اون فکر میکنه سکان زندگی دست توبوده و حالا به عنوان یک مرد می خواد سکان زندگی دست خودش باشه.
اگر قرار به انتقالی باشه اون باشه که تصمیم می گیره نه شما
اگر قرار به زن دوم باشه اون باشه که تصمیم بگیره نه شما
اگر قرار به ادامه زندگی باشه باز اون باشه که تصمیم بگیره نه شما
اگر قرار به دادن بچه توسط شما باشه باز اون باشه که تصمیم بگیره
اگر قرار بر کار شما باشه باز اون تصمیم بگیره
اگر قرار بر رفتم شما از خونه باشه باز اون باشه که تصمیم بگیره
اگر قرار بر شرط گذاشتن باشه باز اون باشه نه شما
و متاسفاانه همیشه خودت تصمیم گرفتی و اونو در عمل انجام شده قرار داری و غرورش اینجوری شکسته به عنوان یک مرد که سکان زندگی باید دستش باشه.
یعنی همه جوره تمام تصمیم ها رو خودت گرفتی و حالا اون داره اعاده حیثیت می کنه.
به نظرم زندگیت درست شدنیه به شرط اینکه به این نقطه برسی (عملی و اعتقادی) که اون همسرته و اون مردته و دوست داشتن اون یعنی اینکه نقشش رو به عنوان مرد و تکیه گاه و همسر ببینی و بپذیری.
-
منم دلم میخواست سکان زندگیمو دست او باشه او مرد زندگیم باشه ولی رفتارایی که نشون داد باعث شد نتونم بهش اعتماد داشته باشم
از نظر مالی خیلی اذیتم میکرد
یه قرون پول داشت چپ رفت و راست اومد گفت میخواهم زمین بخرم برای آینده دخترم بعد درسته زمین شد به نام مادرش تازه اینی که من خبر دار شدم چه آینده ی دختری؟!؟!؟
سر اثاث کشی خونه قبلیمون یه جوری شد که من پول کادو تولدمو دادم بهش و بعدا به شوخی گفتم باید برش گردونی خیلی جدی برگشت گفت مبخواستی جو گیر نشی و ندی! یعنی پول تو برای تو پول منم برای من
اتفاقات مالی زیادی بینمون افتاد
تو دکه ای که تو شهربازی شمال زده بود یه روز از صبح تا ظهر رفتم جاش ایستادم در مغازه باز باشه ببینیم فروش صبح چطوریه هیچی فروش نداشتیم ظهر برای خودم بستنی برداشتم اونم با کمال پررو یی پولشو ازم گرفت انگار نه انگار که از صبح تا ظهر منو بچه تو اون مغازه الاف شدیم یه بستنی هم به ما نداد فکرشو بکن چقدر دل آدم میشکنه
اون مغازه لوکس فروشی اول ازدواجمون هم همینطور یه مجسمه شکسته نیاورد خونه خودمون میگفت یکی پیدا میشه ارزونتر میخره یه ساعت چسب کاریش کرد بعد مامانش برداشت برد خونه خودشون
به من میگه تو مادر آیدا نیستی!
یا میگم آیدارو بده من میگه لیاقت نداری بعد خودش میگه میخواهی بیا بگیرش من راحت تر میرم ازدواج میکنم
میگه اگه میخواهی ببینیش برو دادخواست بده هفته ای به ساعت بیبینش
تاحالا مخالف صد درصد کار بود الان یا یادش دادن یا قلبا میگه رو نمیدونم میگه من با کارت مخالفتی ندارم ولی نمیشه من اینجا تو اونجا یعنی اگه انتقالی بگیرم خوب میشه؟
نمیدونم چیکار کنم دوبار دادخواست طلاق داده و پس گرفته بعد وکیلش تو دادگاه گفته گفت پس گرفته چون توافق کردن ولی زوجه زیر قول و قراراش زده کدوم توافق؟؟؟؟
یا نوشته چندین بار زوج از زوجه خواسته برگرده وی خانوم گفته پول من کفایت زندگیمو میکنه به خواهان احتیاجی ندارم؟؟؟!
این واسطه هایی که میگه و خواسته ها و توافقا تو خواب بوده حالا یا او خواب دیده یا من خواب بودمو ندیدم
-
بانو بهار ناراحت نشیا ولی مثل دخترای نق نقو شدی :58::311:
دختر خبو برو بشین باهاش حرف بزن خوب و قشنگ ازش بپرس ببین واقعا چی میخواد ببین چی میگه خوب ما مردا غرور داریم وقتی قاطی میکنما (سواستفاده نکنین)کلا مغزمون هنگ میکنه تعطیل کامل خودمان هم نمیدونیم چی میخوایم فقط بهانه گیری و پاهایمان را محکم به زمین میزنیم که اینکارو باید کنی اونکارو باید کنی تا یه جاهایی خیلی خوب اومدی محکم بودی و روی حرفت وایسادی شوهرت کم آورد.
الان برو باهاش صحبت کن تورو جان هرکی دوست داری مثل ما مردای کله شق یکدنده لجباز رفتار نکن شما زن هستید و از شما انتظار میره معقولانه تر رفتار کنید.
خواهشا رفتارهای خودت را بر اساس رفتار شوهرت برنامه ریزی نکن نکن نکن:102::97:
شما زنا چرا اینجوری هستید بحث منطقی را کلا بیخیال بشید وقتی یه مرد عصبانیه طرفش نرید حواستان به غرورش باشه.از شما انتظار بیشتری میره بانو بهار لطفا صبور باش شما راه خودتو برو اصلا و ابدا به حرفاش کاری نداشته باش بزار نق بزنه اینقدر غر بزنه تا خسته بشه شما راه خودتو برو:72:
یکم کوتاه بیا و انعطاف داشته باش.از انجمن آزاد استفاده کن.بالا هم نشوتم لطفا مثل ما مردها رفتار نکن خواهشا شما دیگه لجبازی نکن میدونم حرق داری بانو ولی جنس مرد اینجوریه کاریش نمیشه کرد
-
بهتره بری چند روز دخترت رو بیاری پیش خودت هم دل خودت آروم می گیره هم بچه به مادرش می رسه بعد از چند وقت جدایی
هیچ کی مادر اون نمی شه جز خودت
هم اینکه احساس می کنم همسرت داره با زبون بی زبونی می گه که اون بچه نیاز به مادر داره غرورش اجازه نمی ده مستقیم بگه
-
بهارجان فکرمیکنم این تماس های زیاد ازطرف تو اصلا به نفعت نباشه...
الان یه مدته بچه ها دارن میگن تماسهات رو کم کن فرصت فکرکردن بهش بده..اینکاروبکن..بزاردرآرام ش وبدون لجبازی فکرکنه...واسه ودت یه زمان درنظر بگیر مثلا 1ماه.
اجازه بده اونم واسه تو دلتنگ بشه.بهارتوروخدا اینقدر غرورتو باتصمیمهای احساسی نشکن...مردها ازخانمهایی که خیلی راحت خودشون رو کوچیک میکنن متنفرن.
بهار خانم باش..صبور باش...یه مدت باهاش تماس نگیر...
-
امروز فهمیدم یکی از همکارام که همسایه مادرشوهرم هست داره چهره منو تو اداره خراب میکنه و زیرآب میزنه
دلم شکست ولی خوب زمستون تموم میشه رو سیاهی برای زغال میمونه
- - - Updated - - -
یکی از همکارام خیلی اصرار کرد که با شوهرم حرف بزنه منم شماره اورو بهش دادم
باهم حرف زدن کلا همکارم هم از طرز صحبتش خیلی ناراحت شده بود گفت کار بهونشه کلا حس انتقام جویی تو صحبتاش بوده
همکارم بهش گفت اگه انتقالی بگیره بیاد چی اونم گفته اگه بیاد شمال باز من انتقالی میگیرم برمیگردم شهرمون
کلا لج کرده
-
. "خداوندا" ! نه آنقدر پاکم که مرا کمک کني و نه آنقدر بدم که رهايم کني؛؛؛ ميان اين دو گم شده ام، هم خود و هم تو را آزار ميدهم.!هرچه تلاش کردم، نتوانستم آني شوم که تو مي خواهي و هرگز دوست ندارم آني شوم که تو رهايم کني.!"خدايا" دستم به آسمانت نمي رسد. اما تو که دستت به زمين مي رسد"بلندم کن"..
-
سلام بهار جان من بعداز این همه تاپیکهایی که زدی من یه سوال دارم...
شما چرا می خوای و چرا تلاش می کنی که دوباره بری با همسرت زندگی کنی؟این کار زمان نیاز داره برای باز سازی احساسها بین شما دو نفر نه در این زمان که همه اختلافها داغه و همسرتون میگه مامان تو و شما هنوز می گی مامان تو...عزیزم حتی اگه همه چی درست شه تو باز هم در شروع دوباره با همسرت دچار مشکل میشی چرا که ایشون خودش رو تغییر نداده شما همیشه تلاش کردی خودت رو تغییر بدی...
من جای شما بودم تلاش نمی کردم که دوباره با همسرم برم زیر یه سقف تلاش می کردم که بچم رو حداقل هفته ای یه بار داشته باشم...و در تمام مدتی که از همسرم جدام سعی به بازساری ارتباط می کردم و نه تمنای برگشت رو که اون هم این همه شرط بخواد بذاره ..............
من برگشت دوباره شما در کنار ایشون رو فعلا صلاح نمی دونم به نطرم از لحاط قانونی تلاش کن بچت رو جتی خیلی کم داشته باشی و لطفا به احساست زمان بده و منتطر نشین تا اون انلاین باشه تا دوباره ازش خواهش کنی و اون برات ناز کنه....به نطرم خیلی باید صبر داشته باشی....خیلی....................صبور باش
-
کاغذ بی خط عزیز
منم تردید دارم برای برگشتنم ولی با این رای که به نفع او شده بر نگشتنم یعنی
از دست دادن زندگی
از دست دادن کار
ازدواج مجدد قانونی بابای آیدا
از دست دادن همه چیز م
تحمل اینهمه شکست رو ندارم
اگه بتونم انتقالی بگیرم حداقل کارم رو از دست ندادم
یه امیدیم برای از نو ساختن زندگیم دارم
البته اگه اون قصد اذیت منو داشته باشه باز یه جور دیگه منو اذیت میکنه مثلا میره یه جا دیگه خونه میگیره یا باز انتقال میگیره میره شهر دیگه ولی نمیخواهم منفی فکر کنم