-
دوستان راهنمایی های خوبی رو براتون داشتند.
اما به نظر من یکی از مهمترین دلایل به وجود اومدن این حرفها و بهانه ها، همون نبودن یا در واقع طولانی بودن فاصله ی میان روابط زناشوئی شما هستش.
خیلی از مواقع دیدم که وقتی مردی به مدت طولانی رابطه ای نداره، هم از لحاظ فیزیکی و هم از لحاظ روحی و روانی بسیار پرتنش میشه و عصبی مزاج و تند میشه و دنبال بهانه میگرده.
شما میگید یکی دو ماه قبل با همسرتون بودید، مطمئن باشید ایشون دارن عذاب میکشن، اما غرورشون اجازه نمیده که با توجه به مسائلی که بینتون هست، این موضوع رو ابراز کنن و همین طور خود همین موضوع باعث میشه این افکار شدتش بیشتر بشه توی ذهنشون.
عزیزم، بیشتر روی این مساله تمرکز کن و از این راه برای شستشوی ذهن همسرت استفاده کن، یعنی شما خیلی راحت با حرفهاتون قبل از رابطه، در حین و پس از اون میتونید به ایشون القاء کنید که تنها کسی که شما باهاش بودید تا به الان ایشون بودن. حتی دستی که لمس کردید.
تنها مردی که باهاش رابطه داشتید و همین طور از قدرت و توانایی ایشون در ارضای خودتون و احساساتتون براشون بگید.
مطمئنم اگر این رفتار رو و ارضای قدرت و غرور ایشون و مقبولیت شون رو نزد خودتون، تکرار کنید، موفق خواهید بود زندگیتون رو مدیریت کنید.
:72::72:
-
سلام.اولش گفتی طلاق و این حرفا خیلی ترسیدم.فکر کردم حالا دیگه آخر خطی.....دوست پسر بازی این چیزارم داره دیگه.....حلا ولش کن...خانوم شما دست پیش بگیر پس نیفتی...نزار کارد به استخون برسه بعد فکر چاره بیفت......کارای اضافه بر سازمان زیاد انجام بده....هدیه بگیر....صبح یه صبحونه عالی درست کن......با یه بوس از خواب بیدارش کن.......لباساشو مرتب کن......چمیدونم نازشو بخر البته زیاد نه......از این کارا بکن یه مقدار فضا رو عاشقانه کن....به قرآن من تعجب می کنم دوستان اینقدر راحت حرف از طلاق میارن....طلاق خیلی یرای من منفوره....امیدوارم برای بقیه هم همین جوری باشه......امیدوارم خوشبخت تر بشی.....منم همین طور......یا علی
- - - Updated - - -
یه چیز دیگه هم به ذهنم رسید اینکه اگه بتونی چادر سرت کنی دیگه نور علی نوره
-
سلام دوستان . از همگی ممنونم که به تاپیک من سر زدید.
شیدای عزیز: شما خودت و بذار جای من، زمانی که متوجه میشی کسی داره با زندگی و عفت شما بازی میکنه ساکت میمونید؟؟؟ زمانی که همسر من برای خواستگاری اومد قرار شد ما دو تا برای 10 روز با هم بیرون بریم تا هم و بهتر بشناسیم بعد واسه بله برون رسمی قرار بذاریم. تو اون مدت که ما بیرون میرفتیم خیلی وقتا میدیدم که اون آقا پسر داره ما رو تعقیب میکنه. تا یه روز کهتنها با ماشینم بیرون بودم داشتم خریدهام و توی صندوق میذاشتم که یه دفعه اون آقا اومد و میخواست باهام دعوا کنه که چرا قبول کردم خواستگار بیاد و چرا ازش گل قبول میکنم و ... بهش گفتم من و تو با هم نسبتی نداریم که مجبور باشم بهت ج بدم . سرم درد میکنه برو تا یه چیزی بهت نگفتما!! ازصدای ما چند نفری ام اومده بودن تماشا. تو یه لحظه کیف منو از دستم قاپید و با موتور در رفت. چند نفر دنبلش رفتن ولی فایده نداشت. منم رفتم مغازه پدرم . از اونجا بهش زنگ زدیم که وردار کیف و بیار و .... گفت فقط با گوشیش کار دارم . میارمش. چند دیقه بعدم زنگ زد که کیفت رو صندوق ماشینت. خلاصه شماره همسرم، مادرش، منزل مادرش وبرداشته بود و زنگ زده به همسرم که من دوست پسر گل شب بو ام و میخوام یه سری حقایق و راجعبهش به تو بگم. بیا هم دیگه رو ببینیم. همسر منم گفته من نمیخوام تو رو ببینم خودش اگه بخواد به من میگه جریان چیه. در اصل اون آقا بیشتر حرصی شد و مدام اس میداده که کارم واجبه ، مگه تو غیرت نداری که میخوای دوست دختر منو بگیری، من با اون رابطه جنسی کامل داشتم، بیشتر وقتها همدیگه رو یواشکی توی خونه من میدیدیم و ....... منم از همسرم خواستم کهبره و هم و ببینن که بعدها به من نگه اگه ریگی به کفشت نبد پس چرا نگفتی برو ببینش.!! ؟؟؟ به همسرم گفته بوده من امروز ناهار با گل شب بو رستوران بودم. صبح به من زنگ زدگفت که سر درد داره و یه سری خرید داره بیام با هم بریم خرید. بعدشم ناهار با هم باشیم. ( از اون طرفم من صبح به همسرم گفته بودم که سر درد دادم ولی خریدام واجبه. حتی وقتی گفت بیام ببرمت دکتر گفتم نه. اگه بهتر نشدم زنگ میزنم. نیم ساعت بعد زنگ زد گفتم بهترم. اومدم خرید. ) گفته بود گل شب بو منو دوست داره. دوست نداره با تو ازدواج کنه. امروز به من گفته که بعد از ازدواجمم با هم دوست میمونیم. گل شب بو گفته که عاشق منه و نمیتونه فراموشم کنه. و هزار تا دروغ دیگه........ . حالا اگه شما جای من بودی ساکت میموندی؟ ممنون عزیزم از نوشته هات. ببخشید طولانی شد.
نازنین 2010 عزیز ممنون از تذکراتت عزیزم، بله حق با شماست منم اشتباه کردم ولی باور کن انقدر در مقابل داد و بیداداش صبوری کردم و خودم به کر بودن زدم که دیگه طاقتم تموم شده. ولی بازم حق با شماست. ممنون که تذکر دادی عزیزم. اگه دوست داشتی تاپیک قبلمو با عنوان : همسرم جلوی دیگران به من فحاشی و بی احترامی میکنه. خسته شدم. چه کنم؟؟ بخون. خوشحال میشم.
terme00 ممنونم از اینکه راهنماییم کردی. :72::72:
-
del عزیز. حق با شماست. خودمم همین فکر و میکنم. دارم روش فکر میکنم که چطوری فضا رو آماده کنم که هم خیلی تابلو نباشه هم اینکه دیرتر نشه. ممنون از تذکرت.
سعید اطی عزیز: ازراهنماییتون خیلی ممنونم. حتما کارایی که تذکر دادید رو انجام میدم. البته قبلنم انجام میدادم ولی اینبار بهتر و بیشتر. ممنونم.