مصباح الهدی ، مقیمی خاله قزی و پژمان گرامی ، دختر بیخیال ، خیال تو ، نوپو و زندگی موفق عزیز
از همگی ممنون.:72:
خداروشکر که همدردی هست و شماها توی موارد حساس آدم رو تنها نمیگذارید.
دیروز به دلیل محدودیت تعداد پست دیگه نتونستم چیزی بنویسم.
از لحظه ایی که این عبارات رو دیدم احساسات مختلفی رو تجربه کردم
اول خشم شدید و تنفر از همسرم بود بعد که کم کم راهنمایی شمارو خوندم آرومتر شدم ولی بازم به این فکر میکردم که حق نداره به این چیزا فکر کنه. اگه ببینمش حتما انقدر عصبانیم که نمیزارم دست بهم بزنه.
بعدش توی شرکت حالم به هم خورد. راننده شرکت منو رسوند خونه. به شوهرم خبر داده بودن. نگران اومد خونه. بغلم کرد وپرسید چی شده که من زدم زیر گریه. فکر نمیکردم انقدر ضعیف باشم و البته نمیدونستم چه حالی به آدم دست میده وقتی همچین چیزی سرش میاد. (فکر کنم اگه زبونم لال همچین اتفاقی تو زندگیم بیافته سکته کنم و فرصت واسه مشاوره و حرص خوردن بیشتر پیدا نکنم.)حالا بماند که چطوری خرابکاریمو درست کردم. بهم غذا ودارو داد و وقتی خیالش راحت شد برگشت سرکارش.
اونموقع بود که من از قضاوت خودم شرمنده شدم. سرچ کردن که نشد دلیل مخصوصا واسه منی که هر سوالی برام پیش بیاد قبل از هرکاری اول تو اینترنت سرچ میکنم از نحوه سبزی پاک کردن گرفته تا قیمت ارز. اما شب دوباره این فکرا اومده بود سراغم که قیمت و آیه صیغه رو واسه چی سرچ کرده.
به هر حال من چیزی به روش نمیارم و همونطور که مصباح الهدی گفته حس اعتماد رو بهش القا میکنم. آقای خاله قزی هم درست میگن من زیادی به درسم چسبیدم. باید کلاهمو بچسبم که باد نبره.
نوپو عزیز اون خودش عاشق رفت و آمده و با فامیل خودش رفت و آمد میکنیم و مشکلی نیست اما از فامیل من خیلی ایراد میگیره و من به خاطر حرفها و دعواهای بعد از هر مهمونی رفت وآمد رو کم کردم.ولی نکته شما قابل تامله. اون جمله ایی که نوشتم منظورم این بود که وقتی بهم نیاز داره من از هر چیزی میگذرم.
و خودم هم میخواستم پیشنهاد آقای پژمان رو انجام بدم و بگم همسر دوستم اینکارو کرده و زندگیشون به خاطر چندروز لذت زودگذر خراب شده و دوستم میگه نه عشقی مونده نه اعتمادی و... من چقدر خوشحالم که تو به زندگیمون پایبندی و از اون مردا نیستی و ...
با اینکه ته دلم مطمئن نیست اما از قضاوت خودم شرمندم و از عنوانی که توی شرایط بد روحی انتخاب کردم خجالت میکشم. گزارش میدم شاید عوضش کنن.
