-
برم به مامانم بگم میخوام برم کلاس شنا . بعد هم تو نت وپرس و جو کردن بگردم دنبال یجا ی خوب و تمیز . ولی کاش از وقتی سنم کم تر بود کم تر بود میرفتم یاد میگرفتم :(
- - - Updated - - -
مینوش پستامون همزمان شد ! آره همه که خوش هیکل نیستد . ولی خوش هیکل هم میاد دیگه . خب مهم نیست من میخوام برم باشگاه تا هیکلم بهتر شه نمیخوام برم مدل بشم که :311:
- - - Updated - - -
الان به مامانم گفتم گفت مثل خواهرت که رفت نصفه کاره ول کرد میرید همه کا هارو نصفه کاره ول میکنید الکی پول رو حروم میکنید
-
آفرین دوستم ... ربطی به سن نداره ... من خودم هرسال کلاس شنای آموزشی ثبت نام میکنم ... شنا بلدم ولی چون وقت ندارم به پای خودم نمیرم استخر
باید زور بالای سرم باشه واسه همین اموزشی ثبت نام میکنم که بخاطر پولی که دادم مجبور باشم برم ... :311:وقتی میرم خانومای همسن مامانمم میان که تازه میخوان یاد بگیرن ...
تازه من نزدیک سی سالمه امسال تصمیم دارم ویولن بخرم ... همه از سه سالگی شروع میکنن من از سی سالگی :58:
برای شروع هیچ وقت دیر نیست
خوب نصفه ول نکن عزیزم تا آخر برو ... اینقدر که بتونی مدرک بگیری و مربی بشی ... فکر نمیکنم خیلی هم زمان ببره اگه مرتب تمرین کنی یک ساله میتونی ناجی غریق بشی
این کار چند تا حسن داره
هم روحیه ات شاد میشه .... هم احساس مفید بودن میکنی .... هم درآمد داری ... مهمتر از همه اینکه خوش تیپ میشی:310:
- - - Updated - - -
راستی ازین سایت های تخفیف هم میتونی بن تخفیف بگیری
یه سرچ بزن پیدا میکنی
-
الان مامانم به جا اینکه به من انگیزه بده زد تو ذوقم از بچه گی میزدند تو سرم همه :54: من خیلی بد بختم خدا چقدر من خار و ذلیلم :302:
- - - Updated - - -
میخواد بگه من بی ارادم بی عرضم نصفه ول میکنم و پول بابامو میریزم تو جوب آب
-
پونیو پولی حرومم نمی کنی. واسه یه ماه ثبت نام می کنی کلاسو اون یه ماهو می ری دیگه. نصفه چیه که مامانت می گه؟ می خوای بری خوش اندام و رو فرم شی. یا نه. می خوای اندامت خوبه فرمتو حفظ کنی. چه ربطی داره به نصفه ؟
نمی دونم اگه هم دوست داری می تونی ادامه بدی بری تا مربی گری.
تازه به مامانت بگو من منم خواهرم خواهرمه. یه ماه ثبت نام می کنم به اندازه اون یه ماهمو می رم کلاس دیگه چه پول حروم کردنی.
ورزشت هم خودت انتخاب کن. هر چی دوست داری برو یاد بگیر.
ورزش کردن که تنهایی رفتن مشکلی نداره. موقع ورزش که ادم باید روی ورزش کردنش تمرکز کنه نه دوسش. با هزار تا دوست بری هم موقع ورزش کردن تنهایی. دوست به درد قبل و بعدش می خوره که باهم برین یه چیزی بخورین حرفی بزنین و این چیزا.
-
احالا میخوام برم سر کار میخواد بیاد ببینه چطوریه محیطش اگه خوشش نیومد نمیزاره برم .
بشینم تو خونه هم میشم یه موجود بی مصرف عصبیو افسرده که به هیچ دردی نمیخورم .
پس من چیکار کنم ؟؟؟
-
من از بچه گیم روزای بدی میاد تو ذهنم فکر کنم زیاد تو سری خوردم حتی تو مدرسه هم خیلی کم بودند دوستام به خاطر آروم بودم اذییتم میکردند . :54:
- - - Updated - - -
حقم بود الانم هر چی سرم میاد حقمه ....
-
سلام پونیو جان
درباره شنا: من وقتی 15 سالم بود شنا یاد گرفتم. یک بار وقتی 8 سالم بود رفتم ولی ترسیدم و ادامه ندادم. ولی وقتی 15 ساله شدم دیگه خودم می خواستم که یاد بگیرم. جایی که رفتم بیشتر بچه ها بودند ولی اصلا به اینکه من انجا بزرگتر از همه هستم کاری نداشتم و فقط فکرم یاد گرفتن بود و بس.
در یک دوره سه ماهه یاد گرفتم. اگه قصد داری بری به خانواده بگو و بهشون اطمینان بده که این بار قصد داری یاد بگیری و درنتیجه پول حروم نمیشه. و بگرد یک استخر خوب پیدا کن. حتی قبل از ثبت نام بپرس ببین اجازه میدن قبل از اینکه ثبت نام کنی یک جلسه بری و مربی و روش اموزش اش را ببینی.
چون مربی خیلی مهمه. خودمو مثال میزنم من وقتی 8 سالم بود جایی که رفتم مربی بیرون از استخر به صورت تئوری اموزش میداد و بعد بچه ها را مینداخت داخل اب و ازشون می خواست که ان تئوری ها را عملی انجام بدن و خودش هم داخل اب نمی امد!!!! ولی ان مربی که 15 سالگی داشتم فوق العاده مهربان بود و خودش داخل اب میومد و بچه ها را نگه میداشت و وقتی بچه اطمینان پیدا می کرد که می تونه شنا کنه ان را ارام رها می کرد و باز هم کنارش بود و مراقب بود.....
برای همین می گم که مربی مهمه. اگه خواستی بری قبلش تحقیق کن.
درباره کار: خب عزیزم همه پدر مادر ها همینطور هستند و تا مطمئن نباشن که محیط خوب و امنی هست اجازه نمیدن. اگه پدر منو ببینی چی میگی.
منم الان دنبال کار هستم. البته کار که نمیشه گفت. کاراموزی در واقع. امرزو یک جا رفته بودم که از منزلمون خیلی دور بود. بابا گفته بودن که هیچ قولی ندم و فقط شرایط را ببینم. منم همین کار را کردم و با توضیح مختصری که از پدرم به ان اقای دکتر دادم، در اخر گفتند که خب اگه تصمیم گرفتید بیاید یک رضایت نامه هم از پدرتون بیارید!و کلی هم از خوبی های پدران و اینکه صلاح بچه هاشون را می خواهند گفتند.... اینارا گفتم که ببینی تو تنها نیستی.... و تنها راه حل اینه که جایی که مناسب هست را پیدا کنی تا نظر خانواده را جلب کنی و خودت هم در کمال ارامش و امنیت به کارات برسی.
و درباره اینکه دیگران با کارهایی که تصمیم می گیری انجام بدی و مخالفت می کنند:
باز هم تنها نیستی....منم مثل شما..... امروز رفته بودم مشاوره.... پیش همان مشاوری که مدیر همدردی معرفی کرده بودند و شماره شون را بهت دادم.....
به طور کلی نمی دونم چه نظری درباره مشاوره ای که انجام دادم، بدم. چون خیلی کوتاه بود....... اخر وقت بود و من همین امروز اخرین وقت را گرفته بودم و ایشان کمی کار داشتند و مشاورمون 25 دقیقه ای تمام شد.....
خیلی هم خسته بودم.... امروز کلی از این سر شهر تا ان سر شهر به دنبال مکانی برای کاراموزی....
به طور مختصر درباره برنامه هام براشون توضیح دادم و نظرات مخالف خانواده و دیگر اطرافیان.....
انقدر هم که بی حوصله بودم اصلا چیزی از گذشته نگفتم!.... نه حوصله مرور گذشته را داشتم و نه وقتش و نه توانش را......
خلاصه در نهایت ایشون گفتند که به هدفی که دارم فکر کنم و به صحبتهای دیگران کاری نداشته باشم..... و از حالا با میزان کم مطالعه را شروع کنم..... و از مهر که کاراموزی ام را تمام کردم پاره وقت کار کنم و منسجم درس بخونم..... و با ایشون هم مشاوره تحصیلی.......
میدونی پونیو اینا در صحبت خیلی اسونه..... ولی در عمل واقعا سخته..... ولی کاریش نمیشه کرد...... باید یا امال و اهدافم+ سختی هاش را انتخاب کنم..... یا یک زندگی دور از علاقه ام+ رفاه را!!!!!
من می خوام راه اول را برم...... الان اصلا نمی خوام به هیچی جز ان کاری که الان باید انجام بدم را فکر کنم..... برای رسیدن به اهدافم اول باید برم کاراموزی و جلوی ترس هام بایستم......
راستی وقت نشد که با مشاور درباره ترس صحبت کنم..... ولی چاره ای جز رودررو شدن با ترس هام را ندارم....و قرار از 6 صبح تا 8 شب برم کاراموزی.....
می خوام تکلیف خودمو با خودم مشخص کنم.....اگه ببینم از پس مشکلاتش بر میام و توانایی شو دارم انوقت جلوی خانواده و صحبت هاشون و مخالفت هاشون می تونم بایستم......
پونیو اینا را گفتم که شما هم فکر کنی ببینی چیکار می خوای بکنی و ببینی می خوای بهای رسیدن به خواسته هات را بدی و تونایی های لازم را داری یا نه.....
ببین بیا رک و راست با خودت صحبت کن..... ببین هنر می خوای یا نه......
اگه بله که ببین همین حالا با همین علم و توانایی که داری چیکار می تونی بکنی و شروع کن.... وقتی خانواده تلاشت و حداقل نتیجه را ببین از شدت مخالفتشون کاسته میشه.....
و اگه نه.... بیا خوب فکر کن و از نو یک زندگی جدید بساز..... و ببین چه چیزهایی می خوای و برات مهمه و برو دنبالش..........
بیا یک بار همیشه فکر کن ببین از یک رشته تحصیلی چی می خوای؟؟؟؟؟؟؟؟
و اگه خواستی به ما هم بگو......
-
آره صالحه جان مامانم حق داره اما جایی که من میخوام کار کنم چندتا از بچه های دانشگامون هستند کار هنری و تزیینات منزل هستش بهم گفتند محیطش صمیمیه و خووبه ولی من احساس میکنم جوری باشه که مامانم نپسند حالا هر چی برا مامانم توضیح بدم من میخوام کار کنم کسی با من کار نداره میگم یعنی تو دخترتو نمیشناسی ؟
انقدر هم که اعتماد بنفسم پایینه از پس یسری کار ها برنمیام .
ولی از تنبلی بدم میاد به پول هم نیاز دارم .باید برم سر کار .
من نمیدونم احساس واقعیم چیه به رشتم و هنر استادم میاد تعریف میکنه ازم امید وار میشم بعد دوباره احساسم عوض میشه و یه عالمه فکرای منفی میاد تو سرم .
شنا تو بچگی بهتره یاد گرفتنش . اینو مامانمم میگه چون که داداشمو خواهرکوچیکم که 13ساله و9 ساله هستند رفتند استخر زود یاد گرفتند . به من میگه تو زود یاد نمیگیری میگه برو ببین اون خواهرت چرا رفت کلاس یهو ول کرد . باشه بابا اصلا من بچه ی بی عر ضه و بی استعداد خونواده نمیرم اصلا پولتونم نمیریزم دور . ولی برا سر کار رفتن منو آزاد بزارند .
- - - Updated - - -
من روم نمیشه به دوستم بگم مامانم میخواد بیاد محیط کار رو ببینه چطوریه مجبورم منصرف بشم نرم :302:
-
سلام
درباره انفعال چیزی می دونی؟
تاپیک های چگونه منفعل نباشیم رو تو همین تالار پیدا کن بخون. جاهایی که تمرین داره انجام بده و کلا تمرین کن منفعل نباشی. خیلی از مشکلاتت حل میشه.
-
سلام
پونیو به نظرم یکی از مشکلات بزرگی که داری اینه که تنبلی (مثل خودم :victorious: البته من یکسالی میشه که رویه درست رو در پیش گرفتم)به نظرم علت بیشتر مشکلاتت همینه و هر کی هرچیزی میگه سریع یه دلیل پیدا میکنی تا تنبلیتو لاپوشونی کنی مثلا باید تو 9 سالگی میرفتی شنا و الان دیره و ... ( خیلی از دلایلی که میاری بیشتر توجیحه تا دلیل)
به تحصیلات و درس و دانشگاه هم با دید مناسبی نگاه نمیکنی
هیچ تضمینی نیست که با معدل بالا و درس خوندن یه کار مناسب پیدا کنی یا حقوق خوبی دریافت کنی یا درآینده موفق بشی و ... اینفکرا رو بریز دور و انقدر روحتو سوهان نزن
از اول ترم هم یک برنامه سبک بریز و درساتو کم کم بخون تا اینهمه فشار بهت وارد نشه (هرچند بعلت مشکل تنبلی کمی بعید میاد و خودم تجربشو داشتم)
چرا هیچ فعالیتی انجام نمیدی که ازش لذت ببری چرا داری برای پدر و مادر و جامعه زندگی میکنی چرا برای خودت زندگی نمیکنی
میخوای طوری زندگی کنی که دیگران همیشه تحسینت حتی اگه به قیمت رنج و زندگی تلخی باشه که برای خودت درست کردی
واقعا میشه طوری زندگی کرد که همه از آدم راضی باشن !
اصلا معنی خوشبختی برای تو چیه ؟