نوشته اصلی توسط erfan25
آرام جان خسته، ره مي سپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم
شايد از فکر سفر بر گردي امشب
از تو دارم يادگاري
سردي اين بوسه را پيوسته بر لب
قطره قطره اشک چشمم
مي چکد با نم نم باران به دامن
بسته اي بار سفر را
با تواي عاشق ترين بد کرده ام من
رنگ چشمت رنگ درياست
سينهء من دشت غمهاست
يادم آيد زير باران، با تو بودم، با تو تنها
زير باران با تو بودم، زير باران با تو تنها
باران مي بارد امشب، دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته، ره مي سپارد امشب
اين کلام آخرينت
برده ميل زندگي را از سر من
گفته اي شايد بيايي
از سفر اما نمي شه باور من
رفتنت را کرده باور
التماسم را ببين در اين نگاهم
زير باران گريه کردم
بلکه باران بشويد از جانم گناهم
کي رود از خاطر من
آخرين بوسه شبي در زير باران