-
میشه بپرسم چرا درخواست قفل تاپیک دادی و خداحافظی کردی؟
چرا یهو تصمیمت عوض شد؟ در حالیکه شب قبلش قبل از اینکه بخوابی اومدی کلی دلیل آوردی که چرا باید این دیدار اتفاق بیفته ؟! ....
عزیزم، بانو، من نمی گم نرو خانواده همسرت رو ببین. میگم :
هیجان-مدار نرو
مهرطلب نرو
احساسی نرو
به خاطر پسرت یا همسرت هم حتا نرو
اما اگر با دلیل منطقی برای خودت بری- بر خودت مسلط باشی- بدون انتظار از احدی بری، تلخی هاش همون موقع که پات رو از در خونشون میذاری بیرون تموم بشه و ... چرا که نه؟!
:72:
-
ضمن تشکراز دوستان واحدومينوش و آويژه عزيز
آويژه ميترسم خيلي ميترسم اين حس خوشبختي وآرامشم ازبين بره چراشونميدونم ولي ميترسم
آرامشم باديدن اونها ازبين بره ميترسم نزديکي به اونها زندگيموتهديدکنه وخداي نکرده دوباره برگردم سرخونه اول
این همه دوستان برام نوشتن ونوشتن که قدرزندگیتوبدون ومن هم پی به اشتباهاتم بردم ولی نکنه ..................................
دراين صورت آويژه جان حرفي براي گفتن ندارم من همچنان دلم ميخواست توتايپيک قبليم بنويسم ودوستان باهام همدردي کنن ولي فرشته مهربان قفل کردن تواين تايپيک وتواين موضوع ديگه حرفي براي گفتن ندارم براي همين خداحافظي کردم
بازهم ممنون ازهمه
-
اگه دوست داشتی بنویسی رو دردل کنی همین تاپیکم می تونی بیای بنویسی. مهم نیست اسم تاپیکت چیه. اگه نوشتن کمکی بهت می کنه هر وقت دوست داشتی اینکارو بکن.
موفق باشی.
-
مامان فربد،
تا زمانی که از نظر روحی آماده نشدی اقدام نکن. برای آماده شدن خودت برنامه بذار و فکر کن.
اعتماد به نفست را بالا ببر، آرامش و خوشبختی ات را منوط به رفتار خانواده شوهر ندون
اونوقت می تونی راحت تر بری جلو.
هر اقدامی و هر کاری درجه ای از ریسک و هزینه داره.
آدمهای ترسو از زندگیشون کمتر لذت می برن. رکود و آرامششون را به ریسک ترجیح می دن.
حیف نیست به خاطر ترس از خفه شدن یا برخورد با دیگری، لذت شنا کردن را از خودمون بگیریم؟
مهارتهای ارتباطیت را قوی تر کن، حساسیتهات را کنترل کن،
توقعاتت را از دیگران معقول تر کن،
از اونها به اندازه تواناییهاشون انتظار داشته باش.
من تجربه عملی موقعیت شما را ندارم،
اما اگر موقع تولد نوزاد جاریت به بهانه دیدن بچه و جاری برین، آیا اشکالی داره؟
-
سلام من هم نوشته های خودتو هم دوستان رو خوندم خیلی خوب راهنماییت کردن و خخیلی خوب تر تو بهشون عمل کردی واقعا بهت افتخارمیکنم که همچین زن محکمی هستی ، حیفم اومد این حرفمو بهت نگم و برم .... حالا که به نتیجه ی خوبی رسیدی پا پس نکش ، بزار این همه تلاشت ثمر بده و با راهنمایی دوستان جلو برو و یه بار برای همیشه قال قضیه رو بکن ، نترس ... محکم باش .... به خدا توکل کن و قدم درست رو بردار ... از صمیم قلبم برات دعا میکنم ... همیشه سلامت باشی ایشالا ....
-
سلام عزیزم ازچی میترسی چزا آرامشت بهم بخوره میترسی شوهرت طلاقت بده؟!!!! عزیزم وقتی تو پا پیش بذاری و سعیتو بکنی و اونا تو رو پس بزنن درنظر همسرت عزیزتر و محترمتر میشی بعدم یه تجربه شخصیمو بگم من اول عقدم خیلی عزیزبودم مادرشوهرم کمتر از عزیزم و قربونت برم نمیگفت منم خیلی بهشون احترام میذاشتم تا اینکه سرجریاناتی رو شد که دارن از زندگی ما سواستفاده میکنن یه جورایی پسرشون لو داد همش هم داشتن برا زندگیمون چه ازلحاظ مالی چه رابطه بین من و همسرمو خراب میکردن که کم کم منم نتونستم کارا وتوقعات و دخالتاشونو تحمل کنم و یکسال حتی بیشتر بینمون درگیری بود حالا شما شوهرت ظرف شماست ولی شوهرمن بسکه وابسته به مادرش و دهن بین بود طرف اونا بود هربار مادرش برامن خط و نشون میکشید که پسرم طلاقت میده جالبه که منن بیشتر از اونا و پسرشون طالب طلاق گرفتن بودم ولی باوجود وابستگی شوهرم به خونوادش و حرفاشون چون دوسم داششت هرچه بیشتر میدیدن که شوهرمن میچسبه به من و باهم خوشیم کم کم دخالتاشون تموم شد و پاشونو کنار کشیدن درحدی تغییر کردن که چپ و راست مادرشوهرم ازم میخاد که بیاپیشمون بیا ببینیمت حتی بعضی وقتا که باشوهرم مشکل پیدا میکنم طرف منو میگیرن و نصیحت پسرشون میکنن مادرشوهرمن ادمی بود که اگر میدید من و شوهرم داریم میگیم و میخندیم هرکاری میکرد تاما رو به جون هم بندازه و هرجور بود پسرشو پرمیکرد که اذیتم کنه حالا هم اینجوری عوض شده ..
توهم پا پیش بذار وقتی رفتار تو درست باشه همسرتم پشتت باشه و دوست داشتن و عشقتونو ببینن اونا هم عوض میشن اوناهم پدرمادرن دلشون که از سنگ نیست. ببخشید پرحرفی کردم ایشالا مشکلت حل میشه فقط رو اعتمادبنفست کارکن