ایلر خانوم شما با پسر خاله هات دست میدی این که حرومه
نمایش نسخه قابل چاپ
ایلر خانوم شما با پسر خاله هات دست میدی این که حرومه
فرهنگ ها تو خانواده ها مختلفن من 22سال اینجور بودم و پسر خاله هام واسم مثل برادر بودن اما بازم قبول کردم اما ما تازه ازدواج کردیم طول میکشه تا تو فامیل جا بیوفته که وقتی منو میبینن دست ندن...من الان از اینکه فامیلو ببینم میترسم و واسم شده کابوس...میخوام درکم کنه و یه فرصت بده این موضوع حل شه نه اینکه هر بار دعوا شه...اما نمیدونم این موضوع رو چه جوری بهش بفهمونم که احساس بدی پیدا نکنه...
سلام خانمی.
مثال هایی که زدین در مواردی که حق با ایشونه باهاشون همراهی کنین (مثل همین دست ندادن با آقایون) اما حتما مشاوره برین چون موارد دیگه ای که گفتین یکم ترس بر انگیز بود که نکنه بیماری باشه. امکان مشاوره دارین؟
البته من نمیدونم چقدر شدیده این حالت همسرتون اما من در اطرافیانم زوج هایی که بعد دوستی و مخصوصا در دانشگاه باهم بودن چون آقا دیده که دختر خانم قبل ایشون با آقایون دیگه هم راحته و ارتباط داشته دچار بدبینی به طور تعمیم دادن میشه که رفع این حالت صبوری زیاد خانم و رفتار معقولانشونو میطلبه.
اما در حالتی که این بیماری باشه باید حتما پیش متخصص برین و درمانو شروع کنین اما قبلش حتما به نکته ای که گفتم توجه کنین که تمام اشکالاتی که حق با اونه و حالا به شکل خیلی بدی داره از شما میگیره رو رفع کنین تا بتونین بیماری رو از تعصب تفکیک بدین.
سلام ایلرجون نوشتتو خوندم اگه تودوران عقدی حتما قبل ازازدواجت پیش مشاوربرو حتما برو وتوجلسات بعدی همسرتم ببر
نمیدونم چراتا این حدروشما حساس شده شاید چون ازقبل باهم دوست بودید میترسه با افراد دیگه هم دوست بشید بعضی ازمردها اینجورین ولی احساس خودم اینه که دوست داره وبه مشاوراحتیاج داره
ضمنا آیا باهم اختلاف فرهنگی دارید یا تویه سطحید ؟ آیا ایشون آدم مذهبی ومقیدی هستن؟ اگه آدم مذهبی باشن طبیعتا خیلی ازرفتارهاشون رونمیشه اسمشو تعصب گذاشت
مثلا من خودم به شخصه همسرم اجازه نمیده که لاک بزنم چه توخونه چه توبیرون ومن هم خوب چون زنشم سعی میکنم تاجایی که میشه ازش پیروی کنم البته چون ازنظرمذهب دریه
سطحیم خئدمم علاقه ای به لاک زدن ندارم حالا همسرتون رنگ لاک شمارو انتخاب میکنن که مثلا رنگش جلف نباشه خوب این به نظرم ایرادی نداره درموردبقیه رفتارهاشم حتما با مشاور مشورت کن
خوشبخت باشی
شمیم الزهرا: سلام عزیزم ...من در رابطه با تمام موضوع ها کوتاه اومدم اما احساس میکنم به تنهایی دیگه هیچ کاری نمی تونم بکنم ...زیاد از حد حق همه کاری و به خودش میده اما ر مقابل من اجازه اعتراض ندارم اگه از چیزی ناراحت بشم و بهش بگم میگه چرت و پرت میگی و مثل دختر بچها 15 ساله ای...یا اینکه میگه من تورو ادمت میکنم درستت میکنم حالا ببین...اینا حرفهایی که زیاد ازش میشنوم شدیدا حالمو بد میکنه...اسم مشاورم که اصلا نمیشه اورد میگه بچه بازیه...قبلا از هم جدا شدیم ولی نتونستیم ...دیگه نمیدونم چیکار کنم...
مامان فربد عزیز :اول اینکه واست خییییلیی خوشحالم که زندگیت خوب شده و ایشالاااااا که شیرینترم میشه...
من در مورد لاک و لباس و... این جور چیزا هر چی میگه گوش میکنم اما اینا مشکل کوچیکست...از نظر مذهبی هم سطحیم تقریبا اما خانواده همسرم مذهبی ترن...اما خوب از روز اول که منو دید اونجوری بودم..اما به سلیقه خودش خیلی چیزا عوض شد ولی دیگه الان جوری شده که اگه کوچیکترین حرفی زده بشه داد و بیدادو....اخرم میگه که ادمت میکنم تا یه هفته ده روز زندگیم وحشتناک میشه..اصلا نمیدونم چجوری خواستمو بگم که دعوا نشه داد که نمیتونم بزنم ارومم اگه حرف بزنم میگه من خر نیستم...
یکی به من کمک کنه امشب ی کاری کردم که شدیدا پشیمونم دارم عذاب میکشم یکی بگه چه جوری رفتار و عصابنیتو کنترل کم که بعدا راهی واسه پشیمونی بمونه....لطفا راهنمایییم کنین الان شدیدا به کمک احتیاج دارم:54::54::54: