-
سلام گیسو جان:72:
به شدت درکت می کنم.......
خصوصا سه سال پیش که شدیدا این احساس را داشتم..... خیلی حالم بد بود....
ان موقع دانشجوی کارشناسی بودم و در نهایت برای اینکه کمتر رنج بکشم تصمیم گرفتم که از مقایسه خودم با دیگران و فکر کردن به کارهایی که باید می کردم و نکردم و شرایطی که می تونستم داشته باشم و نداشتم، دست بکشم... و ان کاری که باید می کردم را بکنم یعنی خوندن درس هام و گرفتن لیسانسم.... سعی کردم اینجوری تا حدی از ناراحتی هام کم کنم.... چون به شدت ناراحت بودم..... ان موقع نه راه دیگه ای داشتم و نه امکان برگشت به عفب و نه هیچ چیز دیگه... و ان احساس ها و فکرا بیشتر ناراحتم می کرد....
الان دیگه اصلا به اینکه می تونستم الان چه وضعیتی داشته باشم و ندارم فکر نمی کنم.... واقعا به این فکرا اجازه ورود نمیدم.... چون بدجوری اذیتم می کنه.....
شما هم به این چیزا فکر نکن.... بخوای میشه.... ببین وقتی فکر می کنی چه قدر ناراحتت می کنه....در نتیجه دفعه بعد که این فکرا به سراغت امد از ذهنت بکنشون بیرون.... و روی تغییر شرایط الان تمرکز کن....
اینکه میگی دکتری بگیری و درسی را که دوست نداری را تدریس کنی را واقعا درک می کنم....
یادمه ان موقع ها که مدام غر میزدم و به خواهرم می گفتم این را بخونم که چی بشه؟.... مدام میگفت تو بخون و ادامه بده و دکتری را تو بگیر... و بعد میشی استاد و تدریس می کنی....
خلاصه کلی از این صحبتها..... ولی من و خواهرم در این زمینه ها اصلا با هم تفاهم نداریم.... عین دو قطب مخالفیم........
ببین درباره اینکه بری دنبال علایقت و یا همین را ادامه بدی نمی تونم راهنمایی ات کنم... چون صلاحیت لازم را ندارم.... و خودم هم مشکلات این چنینی دارم....
ولی ببین بشین رک و راست با خودت صحبت کن!
ببین نیازهات و علایقت چیه؟ و رشته کنونی و علایقت هر کدام چه قدر از نیازهات را تامین می کنند؟
و ببین چه قدر توان مقابله با سختی ها را داری؟؟؟
ببین یکی مثلا منزلت اجتماعی و جایگاه شغلش براش مهمه یکی نه ان کاری که می کنه براش مهمتره....
ببین مثلا دوست داری استاد باشی و دارای شغل و درامدی مشخص و.....
و یا نه حاضری از تمام ان مزایا بگذری و ریسک کنی و بری دنبال علایقت....
و یک چیز را هم در نظر بگیر.... که علاوه بر علاقه چه قدر استعدادش را داری؟ این خیلی مهمه....
به نظر من اول بشین فکراتو بکن و ببین اگه حاضری سختی هاش را به جان بخری بعد در مرحله دوم برای یک مدت کوتاه و مشخص (بدون اینکه از رشته اولی صرف نظر کنی) شروع به کار در رشته مورد علایقت بکن و توانایی هاتو محک بزن... و منظورم از کار یعنی اینکه مطالعه کن و برو گالری های مختلف را ببین و با کسانیکه در این رشته هستند صحبت کن و نظرشون را بپرس و شرایط کاری شون را ببین....و برای خودت نقاشی کن و ببین عقلت و احساساتت چی می گه....
استاد حائری می گویند: باید دید و امد.... نه امد و دید....
ببین ممکنه با دیدن شرایط و صحبت با دوستانی که در رشته مورد علایقت کار می کنند دلسرد بشی.... ولی قبلش باید بدونی که اول علاوه بر علاقه توانایی اش هم داری یا نه.... و بعد اگر جوابت مثبت.... ایا توان سختی هاش را هم داری؟؟؟........
ببین اول تمام جوانب را بسنج و با خودت رو راست باش و واقع بیننانه تصمیم بگیر......
امضای قبلی اقای امین خیلی جالب بود.... الان تغییرش دادند...دقیقا جمله اش یادم نیست.... ولی نوشته بودن که اگه بین عقل و احساس بتونید یک رابطه ایجاد کنید به ارامش می رسید.... یک چیزی شبیه این... اصل موضوع برقراری تفاهم بین عقل و دل بود!.....
من الان خودم در حال فکر کردن و کار کردن درباره این هستم که توانایی هاشو دارم یا نه... تا حدی فکر می کنم دارم ولی باید بیشتر فکر کنم و ببینم حاضرم سختی هاش را به جان بخرم یا نه.........