-
امروز به یکی از همکارام که تقریبا هم سن و سال خودمه و یکی دوماه سابقه اش از من بیشتره گفتم که با شوهرم اختلاف دارم
نمیدونم چرا ولی احساس سبکی میکنم بهم گفت اصلن نگران نباش این چیزا همه جایی و عادیه
این حرف رو تا حالا خیلی شنیدم ولی شنیدنش از زبون همکار برام خیلی آرامش دهنده بود
-
بهارجان دیگه این قضیه اختلاف رو جایی نگو
مگه نمی خواهی با شوهرت آشتی کنی؟؟
اگر همه جا پر بشود و همه بفهمن که تو و شوهرت اختلاف دارید و دادگاه طلاق دارید ، اگر همه بفهمن ، دیگه شوهرت گیر میکنه برای آشتی کردن و نمیاد جلو
مردها یه غروری دارند که براشون خیلی با اهمیت هست
مگه شوهرت نگفت بیا مهریه ات رو ببخش که دیگران بفهمند که تو چقدر مرا دوست داری که حاضر شدی از مهریه ات بگذری
میدونی چرا این حرف رو زده؟
چون می خواسته غرورش بازسازی بشه و وجهه و اعتبارش حفظ بشه
حالا شما اگر راه به راه مشکلاتت رو برای دیگران بازگو کنی ، شاید کمی از اون احساساتت کم بشه ، اما ناخودآگاه داری رشته هات رو پنبه می کنی
و نکته دیگه ، وقتی تو و شوهرت باهم آشتی کنید ، پس فردا آیدا می خواد شوهر کنه ، وقتی کل شهر از اختلافات تو و شوهرت در گذشته خبر داشته باشند ، خواه ناخواه ، روی ازدواج دخترت تاثیر می گذارد
خوددار باش
باز هم تاکید می کنم ، مواظب احساسات منفی ات باش !!!!
بذار طلاق بگیری ، اون وقت اگر ازت پرسیدند چرا طلاق گرفتی ، بگو با شوهرم اختلاف داشتیم ...
-
چشم بالهای صداقت گرامی
اون همکارم غریب بود خودم جوانب احتیاط رو رعایت کردم همه اختلافمون هم انداختم گردن مادرشوهرم
- - - Updated - - -
چشم بالهای صداقت گرامی
اون همکارم غریب بود خودم جوانب احتیاط رو رعایت کردم همه اختلافمون هم انداختم گردن مادرشوهرم
-
سلام بهار جان.
یک پیشنهاد: هرگز با هیچ همکاری صمیمی نشو. من تقریبا دو ساله که در یک سازمان دولتی مشغول به کار هستم. به هیچ عنوان مسائل شخصی خودت رو براشون مطرح نکن.
ان شاءالله برای شما پیش نیاد ولی برای خود من اینطور شد که به دلیل بی تجربگی با یکی از همکارهام که به ظاهر خیلی گرم و مهربون بود درد دل کردم. تقریبا یک سال بعد توجه کن عزیزم یک سال بعد از همون حرفم سوء استفاده کرد و آبروم رو برد و بعد که به روش آوردم که من به شما اعتماد کرده بودم بهم گفت: عزیزم ما اینجا حرف کم میاریم باید حرف یکی رو بزنیم دیگه!!
بعدش هم انقدر عادی برخورد کرد که انگار نه انگار من ناراحت شدم از دستش. شما وضعیتت بحرانیه عزیزم سعی کن مشکلاتت رو زیادتر نکنی. اگر با همکارت مشکل پیدا کنی از محیط کارت متنفر میشی و اون مشکلات تازه برات میاره. یک بار دردودل کردن هات با مادرشوهرت جواب عکس داد یادت رفت گلم؟
همکار که دیگه جای خود داره.
ببخشید از دستم دلخور نشو لطفا من فقط سعی کردم تجربه خودم رو بهت بگم.
یک مطلبی هم برات پیدا کردم. امیدوارم به دردت بخوره:
نحوه برخورد با همکار
1- به گونهای ساده و راحت برخورد کنید. حد و حدود خود را بشناسید و آن را رعایت کنید. رفتارهای مشکوک و پنهانی، صمیمیت بیش از اندازه، شوخیهای زننده، طعنه زدنها، قهر کردن، نگاههای مرموز و خیره و... همه باعث ایجاد شبه و شایعاتی در باره شما خواهند شد. بهتر است، راحت، صریح و آشکارا برخورد کنید تا از ایجاد هر گونه شبه و شایعه جلوگیری کنید.2- شایعه پراکنی و از بدگویی پشت سر سایر همکاران دست بردارید. هر آنچه را که می شنوید بدون توجه و تحقیق در باره صحت و درستی، آن را تکرار و پخش نکنید. درباره رفتارهای به ظاهر مشکوک، قضاوت و پیش داوری نکنید. به طور کلی سرتان به کار خودتان باشد و بس.
3- چهره و رفتار شما در محیط کار باید شاد و آرام باشد. محیط کار جای ناله کردن، نشان دادن خشم وغم نیست. مشکلات خارج از اداره به اداره و کارکنان آن مربوط نیست. اینکه همکاران شما مجبور هستند هر روز چهره عبوس و ناله و شکایات شما را بشنوند، کار پسندیدهای نیست. شما باید بتوانید مشکلات روحی یا جسمی خود را کنترل کنید.
شاید فکر میکنید با این کار توجه و محبت آنها را به خود جلب میکنید، ولی اینگونه نیست. شما تنها حوصله همکارانتان را سر برده و باعث میشوید آنها از شما دوری کنند.
این هم لینکش
آشنایی با کارهایی که نباید در محیط کار انجام داد
-
ممنونم گلم حالا انقدر منو نترسونید
-
جهان هر کس به اندازهی وسعت فکر اوست
یک روز وقتى کارمندان به اداره رسیدند،
اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود:
دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این شرکت بود درگذشت.
شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه ساعت 10 دعوت مىکنیم.
در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مىشدند
امّا پس از مدتى، کنجکاو مىشدند که چه کسی مانع پیشرفت آنها در شرکت شده.
کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مىرفتند
ووقتى به درون تابوت نگاه مىکردند ناگهان خشکشان مىزد
و زبانشان بند مىآمد.
آینهاى درون تابوت قرار داده شده بود
و هر کس به درون تابوت نگاه مىکرد، تصویر خود را مىدید.
نوشتهاى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
تنها1نفر وجود دارد که مىتواند مانع رشد شما شود و او هم خود شمایید.
شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی تصورات و موفقیت هایتان اثر گذار باشید.
زندگی شما وقتی رئیستان،دوستانتان،والدینت ان شریک زدگیتان تغیر کنند تغیر نمی کند
زندگی شما وقتی تغیر میکند که شما تغیر کنید.
جهان هرکس به اندازه ی وسعت دید اوست
پس زیبا بیندیش
-
سلام بهارجان.
نترس گلم.
من خیلی به یادتم عزیزم.
به عنوان تاپیکت توجه کن عزیزم ببین خیلی زیباست.
دست همیشه برای زدن نیست ...
کار دست همیشه مشت شدن نیست ...
دست که فقط برای این کار ها نیست ...
گاهی دست می بخشد ...
نوازش میکند ... احساس را منتقل میکند ...
گاهی چشمها به سوی دست توست ...
دستت را دست کم نگیر ...
:72:
-
سلام
بابای آیدا دادخواست منع اشتغال داده
گفتم این یه چیزی تو سرش داره
-
خدا درو تخته را خوب برای هم جور کرده :58::311: قشنگ میدونی توی سرش چی میگذره
خوب داره گیر میده به غرورش برخورده بانو بهار :72: خوب حالا اینی که نوشتید یعنی چی ؟
-
رفتار صحیح تو این مرحله چیه؟
- - - Updated - - -
یه چیز دیگه تاریخ دادخواستش دقیقا همون روزیه که رفتیم مشاوره شبش هم رفتیم بیرون باهم