-
RE: باز هم .......
سلام گلپر عزیزم
شوهرم خیلی گله میکرد که چرا خونه ما نمیری؟ من هم گفتم به شرطی میرم که کسی نیاد شب پیشم بخوابه اون هم زنگ زده بود به مامانش گفته بود
خلاصه اینکه دیگه نیومد واسه خواب
ولی گلپر به خدا خستهام صبحها اگه شوهرم باشه میاد و یه راست میره تو اتاق خواب ما حالا حسابشو بکن من چه حالیم
بدون در زدن میان تو . گلپر جان خیلی داغونم به خدا گیر کردم
-
RE: باز هم .......
گلپر جان امیدوارممشکل تو حل بشه
خدا به همه ما صبر بده و کمکمون کنه مشکلاتمون حل شه
-
RE: باز هم .......
نمیدونم چرا کسی جواب منو نمیده
دیشب با شوهرم بحثم شد از روزی که اومده خانوادش دارن برامون برنامه ریزی میکنن امشب جایی قرار نذارین میخوایم بریم فلان جا , بیایید خونه و......
دیشب بهش گفتم با این شرایط ادامه این زندگی واسم سخته از روزی که اومدی بیشتر از اون چیزی که واسه من وقت بذاری واسه خانوادت گذاشتی
-
RE: باز هم .......
عزیز دلم می فهمتت. خب تو هم برنامه ریزی کن و به شوهرت بگو. در ضمن چرا در خونتو قفل نمی کنی ؟ یا در اتاق خوابتو ببند. ببین الینا قبلا هم گفتم خانواده همسرت زبان ایما اشاره رو نمی فهمند . باید مثل خودشون بشی. یک جاهایی جواب بده. چرا کم می یاری عزیزم؟ همسرت گناه داره الینا. بین مادر و خواهرش با تو گیر افتاده. بیچاره یک هفته می یاد خونه آروم باشه ولی همش باید شاهد ناراحتی و اخم تو باشه ( چون اونا که ناراحت نیستن. خیلی هم راحتن!!!!) ببین گلم سعی کن خودت پاشونو ببری. بی ادبی نکن ولی حرفتو بزن. هیچ وقت جلوی همسرت چیزی بهشون نگو. وقتی نیست فرصت مناسبی. در رو قفل کن. جواب تلفن نده. مهمونی نرو. برنامه ریزی کن. می دونم سختته ولی باور کن شدنی است.
الینا بهخدا این طوری پیش بری یا ضعف اعصاب می گیری یا باید جدا بشی عزیزم.
سعی کن مثل خودشون بشی ( البته نمی شی. چون هر چی باشه اونا بزرگترن و تجربشون تو آزار و اذیت و جواب دادن بیشتره !!! )
-
RE: باز هم .......
سه هفته ای که نیستش میرم خونه مامانم اینا
به خدا وقتی میاد همش میخندم براش همه کار میکنم میرقصم براش غذایی رو که دوست داره درست میکنم
ولی وقتی میبینم همش تو فکر اینه که یه جوری با خانوادش باشه به هم میریزم
دیشب بهش گفت حساب کن از روزی که اومدی چند ساعتتو با من گذروندی ما حتی نتونستیم با هم بریم بیرون
مشکل اون اینه که نمیتونه به خانوادش بگه نه
-
RE: باز هم .......
سلام الينا خانوم . دوسته من . من انقدر كه بايدو شايد تجربه ندارم ولي كسيو توي اقواممون ميشناسم كه موقعيتش مثله خودته .
اول اينكه زندگيو و دخالتاي خانواده ي همسرتو (تا اونجايي كه به زندگيت ضربه نميزنه) سعي كن زياد سخت نگيري
دوم سعي كن از همسرت خواسته هاتو بخواي . نه با دعوا و گله . با صحبتو حرف
سوم هر كاريو به حساب دخالت نذار شايد هدفشون كمك كردنه به شماها باشه
چهارم صبرتو زياد كن
و اخر اينكه اگه ديدي هدفشون دخالته و مشكل براي زندگيت درست ميكنه و اينكه تو هم نميتوني تحمل كني سعي كن جلوي اين دخالتارو بگيري . فقطو فقطم از طريق همسرت . اونم با حرفو منطق . نه جبهه گيريو جر و بحث . اگه اينو ميگم چون احساس كردم همسرت از اوناييه كه خيلي طرفه خانوادشو ميگيره
موفق باشي . التماس دعا
-
RE: باز هم .......
دقیقا اشتباهت اینه که 3 هفته ای رو که نیست می روی خونه مادت و هفته ای که هست می یای. در نود شوهرت سعی کن بهشون بفهمونی تو زندگیت مستقل. عامیانه تر می گم. دعواها و مشخص کردن حریم هاتو بذار واسه زمانی که شوهرت نیست. وقتی میاد دو روزشم تو به همراه همسرت برو خونه فامیل و خانوادت. ببین الینا هر چی بیشتر کناره گیری کنی بدتره . یک بار دو بار سه بار اعصابت بهم می ریزه . اصلا دعوای لفظی نکن. بلکه کار خودتو بکن. عادتشون بده در خونت قفل باشه. با دوستات در ارتباط باش. مادرت بیاد خونت و بالاخره مثل یک زندگی مستقل برخورد کن. اگه حرفی و متلکی هم زدند مودبانه جواب بده. خانواده همسرت وقتی که همسرت نیست می بینن تو می ری حرص می خورن بعد زمانی که همسرت می یاد غیر مستقیم حالتو جا می یارن. یادت باشه مادر شوهرت از تو خیلی زیرک تره چون چندتا پیراهن بیشتر از تو پاره کرده. با پنبه سر ببر الینا. کاری که جاری مادرم کرد ولی مامان بیچاره من نکرد.
محکم باش. قوی باش. زن با اقتدار باش نه زن مظلوم. سیاستتو جلوی شوهرت حفظ کن.
اگه دیدی درست نمی شه از همسرت کمک بخواه. گوش نکرید کمی رابطه ات رو اون طور که می دونی به زندگی مشترکت لطمه نمی خوره سرد کن باهاش. مطمئن باش بالاخره همسرت باهات همراه می شه.
با این خانواده از نجابت زیاد ، چیزی جز اعصاب خوردی بیشتر گیرت نمی یاد.
-
RE: باز هم .......
من هر وقت مهمون دارم اونا میان پایین باور میکنی؟
من از اون خونه متنفرم از محل کارم هم خیلی دوره
نازنین نمیدونم باید چه کار کنم؟
-
RE: باز هم .......
یک مدت حریم ها تو رعایت کن. الینای عزیز باور کن من با تمام وجود درکت می کنم. در رو قفل کن تحت هر شرایطی. کار شوهرت چی شد ؟؟؟
-
RE: باز هم .......
هنوز هیچ چی. دیروز بهم گفت که من میدونم که فقط در قبال تو مسئولم. خیلی جالبه چون اعمالش با حرفاش نمی خونه.
واقعا" نمی دونم چرا بعضی خانواده ها معنای ازدواج رو درک نمی کنند؟