-
با سلام و احترام
شما نیاز به رفتارجراتمندانه در برابر والدینت(نه همسرت)، داری.
اینکه خانواده ما بد می دونند و گفتند باید بسازی و شما هم منفعلانه کتک می خوری و اقدام صحیحی نمی کنی ، پذیرفته نیست.
شما باید به خانواده والدینت بروید. به آنها بگویید فقط در صورتی این زندگی را ادامه می دهید که همراه شما باشند. از آنها بخواهید به اتفاق شما به مشاوره بروید.
پدرومادرت را تهدید کنید که اگر همراهی نکنند ممکن است اتفاقات بدتری بیفتد که نشود جبران کرد.
به پدر و مادرت بگویید که هدفتون صرفا طلاق نیست.
بلکه از آنها کمک می خواهید که به اتفاقشان به جلسات مشاوره بروید و ارزیابی کنید که چقدر این زندگی قابل بازسازی هست.
به هر حال در این محیط مجازی ما نسبت به همسرتان اطلاعات زیادی به دست آوردیم که ضعفها و مشکلات عمده ای دارد. اما معمولا اطلاعات زیادی هم نیاز داریم نسبت به ضعف طرف مقابل که شما باشید.
تا اینجا آنچه مشخص هست ، اینست که شما مرز سازگاری و تسلیم را اشتباه گرفته اید.
منظورم سازگاری با والدینت هست. اما اکنون تسلیم آنها شده ای.
یه کمی محکمتر در برابر خانواده ات بایست و بگو که باید برای شما کمک تخصصی از مشاور بگیرند تا بتوانی برای این زندگی تصمیم بگیری.
شما نیاز نیست فعلا برخورد خاصی با همسرت داشته باشید.
-
zendegiye movafagh راستش دلیلایی که منو میزنه خیلی بیخود و الکیه .... مثلا میگه چرا بچه ها نمیرن بخوابن ... یا چرا غذا دیر آماده شده .... یا از این جور بهونه ها...منم اصلا جرات بحث کردن باهاشو ندارم..... del من دیپلم دارم ... من خیلی خجالتیم.... خیلی آدم ضعیفی هستم ... هیچوقت از خودم اراده نداشتم ... همیشه دیگران واسم تصمیم میگرفتن ... قبلا پدر مادرم .... الانم که شوهرم.... خیلی آدم نگرانی هستم همیشه استرس و یه جورای ترس دارم.... از شوهرم.... از اینکه کار بدی کنم...تو روابط جنسی همیشه باید هروقت که اون بخواد نیازشو تامین کنم .... حتی با زور و کتک .... هروقت بخواد بچه دار شم....شوهرم با خانواده من خیلی خشک و جدیه....اصلا زیاد باشون رابطه نداریم...مثلا خونه خواهرم نمیریم اصلا ...میگه شوهرت نگات مکنه ... با اینکه شوهرخواهرم پسر داییمه من حتی چادرمم جلوش در نممیارم.... ولی نمیذاره بریم اونجا.....اما با خوانواده خودش میگه میخنده .... دوست زیاد داره خیلی باشون بیرون میره....با بچه ها خوبه اما اگه کاری کنن که ازشون عصبی شه رو من خالی میکنه
- - - Updated - - -
مدیر همدردی خیل ممنون از راهنمایی تون .... من هیچ وقت نتونستم رو حرف پدر مادرم حرف بزنم.... راستش من جرات اینو ندارم که با پدر مادرم همچین حرفی بزنم......میترسم حمایتم نکنن...میترسم بگن بساز.....فکر میکنم پدرم حتی اگه اسم مشاور روهم جلوش بیارم به نظرش من بذترین دختر کره زمین هستم ..... چطوری بش بگم ؟؟؟ یعنی چی بگم ؟؟؟ بگم با من بیان پیش مشاور؟؟؟به شوهرم بگم کجا میرم؟؟
-
من هیچ وقت نتونستم رو حرف پدر مادرم حرف بزنم.... راستش من جرات اینو ندارم که با پدر مادرم همچین حرفی بزنم......میترسم حمایتم نکنن...میترسم بگن بساز.....فکر میکنم پدرم حتی اگه اسم مشاور روهم جلوش بیارم به نظرش من بذترین دختر کره زمین هستم ..... چطوری بش بگم ؟؟؟ یعنی چی بگم ؟؟؟ بگم با من بیان پیش مشاور؟؟؟به شوهرم بگم کجا میرم؟
-
عزیزم، تو مگه خونه ی پدر و مادرت نمیری واسه دیدنشون؟
اگر تنهایی نمیری، یه روز خودت یه ناهار درست کن، مادرت و پدرت رو دعوت کن و به همسرت بگو، خودشون غافلگیرانه، اومدن خونمون. بعد هم در یه موقعیت مناسب، خیلی صریح به پدر و مادرت بگو که من میخوام سبک و روش زندگیمو عوض کنم.
به کمک شما احتیاج دارم. من از این وضعیت خسته شدم. نمی خوام از شوهرم جدا شم، اما میخوام یه چیزایی رو تغییر بدم. واسه این تغییر هم به کمک شما احتیاج دارم.
باید حمایتم کنید. باید هوامو داشته باشید تا من بتونم بیشتر به زندگیم بچسبم. بگید، اگه قبول نکنید و بهم بگید که شوهرت هر جوری هست، باهاش بساز، یه روزی یه دفعه می بینید که اتفاقی که نباید بیفته ، می افته. تحملم تموم میشه و یه کارهای دیگه ای می کنم.
بگو، بابا! پشتم باش! من میخوام شوهرم بره پیش مشاوره. من دیگه تحمل این همه کتک خوردن و اذیت شدن رو ندارم. تحمل این همه بدبینی و سوء ظن رو ندارم. حالا هم میخوام یه تغییری توی زندگیم بدم. میخوام قبول کنید و با ما بیایید مشاوره.
من میخوام این زندگی رو درست کنم، اما تنهایی از پسش برنمیام. من بچه هامو دوست دارم، میخوام که توی این زندگی آرامش بیشتری داشته باشن.
--------------
عزیزم، قبل از این اقدام هم باید خودت آروم باشی و تمام عزمت رو جزم کنی تا بتونی یه کاری انجام بدی! خیلی مهمه که نترسی از روبروشدن با پدر و مادرت.
پیش داوری نکنی و سعی کنی، ترس رو بذاری کنار و نفس عمیق بکشی و بتونی پدرو مادرت رو مجاب کنی تا حرفت رو بفهمن و کنارت باشن.
-------
این قدم رو بردار و تصمیمت رو بگیر! مطمئن باش که مدیر همدردی عزیز، تنهات نمی ذاره و قدم به قدم کنارت خواهد بود.
-
ممنونم از راهنماییتون ... باشه سعی میکنم هر طور شده به مادرم بگم...راستش از وقتی اومدم اینجا و حرفای شما و بقیه رو مشنوم کم جرات بیشتری پیدا کردم ....من حتی جرات نه گفتنم ندارم ... به هیچ کس.... اما اگه این تنها راهه هر طوری شده به مادرم میگم...چون دیگه از این همه خورد شدن خسته شدم ... 8 سال عمرم به کتک خوردن گذشته ... حتی الان که حامله ام کتکم میزنه ... از اینکه مثل حیوون بام رفتار میشه خسته شدم ....
-
البته سعی کن با آرامش و متانت رفتار کنی . با جراتو با کمال احترام
موفق باشی
منتظر شنیدن خبرای خوبت هستیم
- - - Updated - - -
البته سعی کن با آرامش و متانت رفتار کنی . با جراتو با کمال احترام
موفق باشی
منتظر شنیدن خبرای خوبت هستیم
-
چشم حتما ... ولی بدبختی منم همینه که نمیتونم با جرات حرف بزنم ... همیشه با خواهش و تمنا حرفمو میزنم ... واسم دعا کنین ....لطفا
-
عزیزم، واسه رسیدن به هدف بزرگت که همون آزادی شخصیت واسه خودت و بچه هات هستش، حتی شده به پدر و مادرت التماس کنی، این کار رو انجام بده!
اونها غریبه نیستند، یه روزی اونها آدم هایی بودند که دستت رو گرفتند و راه رفتن رو بهت یاد دادن. حالا هم بگو میخوام دستم رو بگیرید تا توی زندگیم بیشتر از این راه بیفتم و درست زندگی کنم.
اگر بتونید اول خودت رو مجاب کنی واسه تغییر، مطمئنم که پدر و مادرت رو هم میتونی!
عزیزم، خدایی اون بالای سرت هست، که صدای تغییر رفتار تو رو میشنوه و اگر صداش کنی، مطمئنم که پاسخ های خوبی ازش میگیری.:43:
-
درود بانو ستاره
راستشو بخواید اول که پست شما را خواندم و تقریبا قبل نوشته همدردی احساس کردم بازم یه خانوم متاهل اومده که منفعلانه داره رفتار میکنه و همش میترسه اینجور وقتا واقعا عصبانی میشم که چطوری یه زنی میشه مثل همسر من که وقتی یکم عصبانی میشه خداوکیلی چهل ستون بدنم میلرزه و به تنهایی خیلی از کارهای بیرون منزل را هم انجام میده و یکی میشه که میترسه ار همه کس و از همه چی واقعا عصبانی میشم اینجور زنها را میبینم در حد انفجار در مورد شما هم همین بود.
ولی هرچی به آخرش رسیدم دیدم نه یه چیزایی توی شما فرق میکنه یعنی جنم و جربزشو داری فقط باید یکم تقویتش کنی و رفتار جراتمندانه و ارتباط صحیح رو تمرین کنی :104:
پ.ن: یه مطلبو خودمونی و درگوشی بهتون بگم مدیر همدردی توی تایپیک های خیلی کمی پیش میاد بیاد مطلب بنویسه و بخونه چون سرش خیلی شلوغه اگه اومدی نظرشو داده و راهکار داده بدون حتما یه چیزی توی وجودت دیده و میدونه که از پسش بر میای چون مراجعه کننده و کاربرای مثل شما را توی این مدت خیلی زیاد دیده و بقول معروف با یه نگاه آدما را تشخیص میده از پسش بر میان یانه.
شما برو جلو ماهم پشتتیم یه یاعلی بگو حله:72:
-